حتی اگر پرندگان بروند در پرو بمیرند!
زیرا در چهل سالگی هر چه باید بدانی دانسته ای و دیگر انتظاری نه از هدفهای بزرگ داری و نه از زنها!
هوممم
خب هنوز که اوووه کو تا چهل سالگی ولی خب از خیلی قبلترش یعنی حتی از اولش شاید ، از زنها انتظار بزرگی نداشتم بجز همون خوشبختیهای کوچکی که همشون بصورت دست به یکی کردن در دادنش امساک میکردن و میکنن خاک بر سرها!
بعد برای
مومو راستش را بگو
راستش را که نمیدانم ،حتی نمیدانم چه کسی میداند!
برای نبر اخر الزمان
که بازش کنم بعد درست از اونجا که میگفت
در رویایی که هست و نیست ، چرتی که مرز میان بیداری و خواب را تیره و تار میکند و او را به یاد شب های پرنشئه تریاک در خانه کوچک و به هم ریخته اش در سالوادور می اندازد...
الانم مثه همون موقع یادم افتاد از کسی بپرسم این درست ترجمه شده؟! تریاک میکشیدن اونا هم؟!
برای ابرنونسیو ، برای یه بار دیگه خوندن مجموعه پرندگان مرده ، یه عالمه هم برای هانتا :(...
برا هفته ای دیگه ای که این کار تموم میشه و زندگی بر میگرده به روال سابق به همون کثافت خوبی که بود!