لااقل بگذار شهروند جمهوری گيسوانت باشم!
همه چـيز از يـك «طرح» ساده شروع شد...
وقـتي دل، «لايحه» عشق تو را به «مجلس»عقل برد!
تـو آنـقدر «مشروعيت و مقبوليت» داشتی كه...
عقل «محافظه كار» هم اين لايحه را با «قيد سه فوريت» تاييد كرد!
حتی اگر دلال معـيشت انـديش هـم تـاييد نـمي كرد...مـهم نبـود! چــون «حـكـم حـكومتي» قضاي آسمان(*) اين
لايحه را اجرايي مي كرد
راستي! «پاراديم كاريزماي» چشمانت را در هيچ كتاب و نوشته اي پيدا نكردم
كاش مي دانستي كه هنوز تئوري هاي زندگي آب و علفي را پاس نكرده ام
«عامل نفوذي» نگاهت تجمع دلم را برهم زد
لااقل بگذار «شهروند» «جمهوري گيسوانت» باشم
* * * * * *
*:مرا مهر سيه چشمان زسر بيرون نخواهد شد قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد
در ظمن! واکسن قرائت شاعرانه خريداريم!