روزی که فمنيست شدم 10!
البته بگما من از قبل هم اينجوری بودما!! ولی نه اينجوریا اونجوری! من هيچ وقت به جنس مخالفم به چشم يه موجود ضعيف نگاه نکردم، هيچ وقت نتونستم به خودم اجازه بدم که خودم رو برتر از کس ديگه ای بدونم و هيچ وقت نتونستم درک بکنم که چرا هر کاری که يه پسر انجام ميده از نظر جامعه ام عادی ، طبيعی ، و غريزی جلوه ميکنه ولی همين کار برای يه دختر گناه و جلف بودن رو ميرسونه و بدتر از اون درک نکردم پسرانی رو که با هزار وسيله با دختری طرح دوستی ميريزن و بعد اين کارشون رو مخ زنی جلوه ميدن و بيشتر از اون حالم بهم ميخوره از دخترائی که همه هم و غمشون رنگ موشونه و بدتر از اون فکر ميکنن که بايد يه نفر اونها رو کنترل بکنه و مثلا وقتی واست مهم نباشه که کجا ميره چی کار ميکنه این طور تعبير بکنه که دوستش نداری و باز نفهميدم که چرا بايد برای ازدواج مهريه و نرخ پرداخت بشه وآيا واقعا ميشه واسه انسان نرخ تعيين کرد و باز کاش ميشد درک کرد که چطور بعضی به استناد يک کاغذ که اسمش رو ميذارند عقدنامه فکر میکنند که صاحب يه کسی شدن و بايد در تمام زوايای زندگيش دخالت بکنند انگار که غلامی خريده اند....
من اينها رو نفهميدم ولی بر اينم که انسانها همه با هم برابرند و همه به هم نياز دارند ...من هيچ چيز جز برابری وآزادی کامل انسانهارو قابل درک نميدونم ....شاد باشيد و ممنون که بامن بوديد.