1
سکوت بود
باد بود
آشوب برگها در زیر قدمهایی که له شان میکرد...
عاشق شده بود!
این همان کسی بود که هیچ وقت چیزی از دست نداده بود ، چون هیچ وقت کسی را نداشت که از دستش بدهد ، اما...
اما ، اما گاهی فقط کافیست چند قدم جابجا شویم ، فقط چند قدم...
تا به امروز ، بیشتر دیدارهایم خاطره ای در من به جای نگذارده بودند و این یعنی آنها فقط در ظاهر اتفاق افتاده اند ، تصاویر فقط با یکدیگر سخن گفته اند نه دلهایمان ...اما...
اما از امروز من ستاره ای در آسمان دارم ، آنچنان نورانی که خطاهایم هرگز نمیتوانند آنرا تیره و تار سازند...
میبوسمات.شب خوش بانوی مهتابی
نظرات: 0