This homeland was never homeland to Me
حداقل بهتر است خودمان را گول نزنیم....
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش....... باید روان کشید ازاین ورطه رخت خویش
تنها چیزی که تا حدی توجه را جلب میکند فاصله ایست که بین دو طبقه فقیر دارا پیدا شده ، گودالی است عمیق و وحشتناک ، مثلا در بیرون شهر شیراز چند خیابان وسیع و خوبی ایجاد شده که زمینش را آسفالت کرده اند و چراغ برق دارد و دو طرفش مغازه های پاکیزه ای دیده می شود و چند تن پلیس با تفنگهایی شبیه به میترایوز در دست به نگاهبانی مشغولند چنان که گویی منتظر ورد قشون روسند و مقداری اتومبیل های شیک که حامل پنجاه شصت خانواده اشرافی و عیانی است در رفت و آمد است و خلاصه آنکه انسان تصور میکند در محیط نسبتا مرفهی وارد شده است ...
ولی وقتی در کوچه های بی نام و نشان افتادم ، با عوالم دیگری که ابدا بوی رفاه و سیری و آسودگی نمیداد مواجه شدم ، همه زرد، همه علیل ، همه غمزده ، همه مایوس ، همه مظلوم ...آن وقت ملتفت شدم که ....
من پس از این مسافرت اخیرم به ایران معتقد شده ام که دو سه میلیون از این جمعیت مملکت اگر بمیرند( برای خودشان لااقل ؟) بهتر است تا زنده باشند..
در صحرای فیروز آباد دخترکی را دیدم ده دوازده ساله که با پاهای برهنه که کثافات بر آن شکاف انداخته بود ...معلوم شد نه پدر دارد نه مادر ، نه منزل نه کار نه سرپرست ، در میان بیابان ویلان بود و مانند حیوانات زندگی میکرد و همان جا منتظر بود که رهگذری استخوانی پیش او بیندازد! حالا چنین وجودی زنده باشد بهتر است یا مرده؟
سابقا باز ارباب وقتی سوار قاطر سیمین افسار میشد چون منزلش در میان همان محله عموم مردم شهر بود از وسط مردم عبور میکرد و خواهی نخواهی شاهد و ناظر غم و شادی آنها میگردید ،در صورتی که امروز حاکمان اصلا چشمشان ماه به ماه و سال به سال به تودهء همشریهایشان نمی افتد و کم کم کار به جای میرسد که واقعا همه مردم را مثل خودشان سیر و مرفه و آسوده میپندارند ...!
در تهران عمارات خیلی قشنگ با بخاریهای مرکزی و گارژهایی که برای سه چهار اتومبیل جا داشته باشد و گرمخانه و بار شیک و هزار حقه بازی دیگر میسازند و آن وقت در مجالس و محافل و روزنامه ها میگویند که پایتخت ایران اول شهر مشرق زمین است و در عرض این بیست سی سال به قدر دو سه قرن ترقی کرده است..!
برادر جانم اینها همه دروغ است ، اینها همه افتراست ، ایران گداست ، ایران مریض است ،ایران صاحب ندارد ، ایران فهم ندارد ، ایران فهم و شور و اراده ندارد ، ایران شکم گرسنه و چشم حریصی است که چیز دیگری را نمیفهمد و بدون سر سوزنی شک و شبهه با این ترتیب و با این طرز کار این ایران ایـــــــــران خواهد شد .
یعنی باز مردمش فقیر و تهیدست و محروم خواهند ماند و راه چاره هم مسدود است و باید طرز حکومتش را از اساس تغییر داد . حالا اگر کسی مرد این کار است چه بهتر واللا خوب است خودمان رو اقلا گول نزنیم!
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش....... باید روان کشید ازاین ورطه رخت خویش
خلاصه ای از نامه جمال زاده به امیر مهدی بدیع!
نظرات: 0