یکشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۳

This homeland was never homeland to Me

ایران


حداقل بهتر است خودمان را گول نزنیم....

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش....... باید روان کشید ازاین ورطه رخت خویش

تنها چیزی که تا حدی توجه را جلب میکند فاصله ایست که بین دو طبقه فقیر دارا پیدا شده ، گودالی است عمیق و وحشتناک ، مثلا در بیرون شهر شیراز چند خیابان وسیع و خوبی ایجاد شده که زمینش را آسفالت کرده اند و چراغ برق دارد و دو طرفش مغازه های پاکیزه ای دیده می شود و چند تن پلیس با تفنگهایی شبیه به میترایوز در دست به نگاهبانی مشغولند چنان که گویی منتظر ورد قشون روسند و مقداری اتومبیل های شیک که حامل پنجاه شصت خانواده اشرافی و عیانی است در رفت و آمد است و خلاصه آنکه انسان تصور میکند در محیط نسبتا مرفهی وارد شده است ...
ولی وقتی در کوچه های بی نام و نشان افتادم ، با عوالم دیگری که ابدا بوی رفاه و سیری و آسودگی نمیداد مواجه شدم ، همه زرد، همه علیل ، همه غمزده ، همه مایوس ، همه مظلوم ...آن وقت ملتفت شدم که ....

من پس از این مسافرت اخیرم به ایران معتقد شده ام که دو سه میلیون از این جمعیت مملکت اگر بمیرند( برای خودشان لااقل ؟) بهتر است تا زنده باشند..
در صحرای فیروز آباد دخترکی را دیدم ده دوازده ساله که با پاهای برهنه که کثافات بر آن شکاف انداخته بود ...معلوم شد نه پدر دارد نه مادر ، نه منزل نه کار نه سرپرست ، در میان بیابان ویلان بود و مانند حیوانات زندگی میکرد و همان جا منتظر بود که رهگذری استخوانی پیش او بیندازد! حالا چنین وجودی زنده باشد بهتر است یا مرده؟

سابقا باز ارباب وقتی سوار قاطر سیمین افسار میشد چون منزلش در میان همان محله عموم مردم شهر بود از وسط مردم عبور میکرد و خواهی نخواهی شاهد و ناظر غم و شادی آنها میگردید ،در صورتی که امروز حاکمان اصلا چشمشان ماه به ماه و سال به سال به تودهء همشریهایشان نمی افتد و کم کم کار به جای میرسد که واقعا همه مردم را مثل خودشان سیر و مرفه و آسوده میپندارند ...!
در تهران عمارات خیلی قشنگ با بخاریهای مرکزی و گارژهایی که برای سه چهار اتومبیل جا داشته باشد و گرمخانه و بار شیک و هزار حقه بازی دیگر میسازند و آن وقت در مجالس و محافل و روزنامه ها میگویند که پایتخت ایران اول شهر مشرق زمین است و در عرض این بیست سی سال به قدر دو سه قرن ترقی کرده است..!

برادر جانم اینها همه دروغ است ، اینها همه افتراست ، ایران گداست ، ایران مریض است ،ایران صاحب ندارد ، ایران فهم ندارد ، ایران فهم و شور و اراده ندارد ، ایران شکم گرسنه و چشم حریصی است که چیز دیگری را نمیفهمد و بدون سر سوزنی شک و شبهه با این ترتیب و با این طرز کار این ایران ایـــــــــران خواهد شد .
یعنی باز مردمش فقیر و تهیدست و محروم خواهند ماند و راه چاره هم مسدود است و باید طرز حکومتش را از اساس تغییر داد . حالا اگر کسی مرد این کار است چه بهتر واللا خوب است خودمان رو اقلا گول نزنیم!


ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش....... باید روان کشید ازاین ورطه رخت خویش


خلاصه ای از نامه جمال زاده به امیر مهدی بدیع!

0 comments | Permalink

نظرات: 0



aidinblog@hotmail.com

L ink

صفحه لینکهای صورتک خیالی


 


A rchive

ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007