Virus or Antivirus
آيدين از کی تا حالا ماش هم شده جزو حبوبات؟
هه هه
از وقتی داش سينا و آلن منو به رفاقت قبول کردن فک کنم
کامنت منتخب:
وبلاگ خوبی داری! يه سری هم به وبلاگ من سر بزن ! مومن! التماس دعا ( اميدوارم اين کامنت را آيدين لعنت الله عليه نياد کپی پست کنه)
...:(
دوشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۳
نه ! این نوع زندگی به درد آدم نمیخورد...
هرگاه دروغ از زندگی برطرف میشد ، آیا خود زندگی از میان نمیرفت؟
آیا این دروغ نیست که این پندار بزرگ را نگه میدارد؟
....
آشکارا به آدم دروغ میگویند ، دروغشان را میبنی و هیچ نمیگویی و درست بخاطر آنکه دروغ و ریایشان را تحمل میکنی، تو را احمق می انگارند!
...نه ! این نوع زندگی به درد آدم نمیخورد...
شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۳
پست...؟
درباره پول حرف زدن پستی است!
..پس درباره پول حرف نمیزنمیم!
اشتباهت همینجاست! چون من میپرسم چرا نباید ما پست باشیم ؟
مگر ما انسانهای آزادی نیستیم؟؟
!
چهارشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۳
Too Big For One`s Britches
...و این یک تراژدی است
، چون در این صورت باید پایتان را به اندازه گلیمتان دراز کنید و گلیم خـــــیــــلی کوتاه است:(
یکشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۳
People who live in glass houses shouldn’t throW
-: خسته ام خیلی..
چشمهای قرمز شده ام را به زور باز نگه میدارم و در خواب میبینم که رویاهایم عملی شده و من یک مولتی میلیونر شده ام!
*: آره ، صدای دل چاه ِ که کفتر چاهی رو جلد خودش میکنه و صدای دل ِ آدم ِ که آدم رو جلد خودش میکنه...
::!
زیر سایه خیالی کم کمک چشماش رو بست
اولی گفت اگه بارون باز بباره تو کویر
دومی گفت یادمه قدیما کویر نبود
جمعه، دی ۲۵، ۱۳۸۳
وبلاگشهر...
اینجا بلاگستان است ، سرزمینی که در آن همه به هم گوش میدهند اما هیچ کس هیچ کس را نمیشنود
تیک تاک...
:(
چهارشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۳
At six and sevens
:(
سهشنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۳
آنا کارنیکا
ولی برعکس!
خانواده های بدبخت، جز بخود بخانوادهء دیگری شباهت ندارند!
مست نوشت: در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم ....
یکشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۳
Give SomeThing one’s best shot
هوم! کدام غالب؟
سرنوشتی که قربانیمان میکند....نه نه ، این چندان رسا نیست....سرنوشتی که خودمان را فدای آن میکنیم!
امم ، من هم مغلوب شده ام اما به غالب ایمان ندارم ، ولی ، ولی تسلیم نمیشوم همه حرفها زده نشده است...
-: همه حرفها زده خواهد شد؟!
جمعه، دی ۱۸، ۱۳۸۳
The Kiss Of death
هان ، ها از لطفتان ممنون ،منتظر تشیع جنازه ام نشسته ام!
…. بی تفاوتی بی حدم نسبت به شکست ، این روزها خودم را هم به تعجب انداخته!
چهارشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۳
عامی ، اما خاصه خوان دفتر ایام...
حال همه ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور،
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنار زندگی می گذرم
که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و
نه این دل ناماندگار بی درمان!
تا یادم نرفته است بنویسم
حوالی خوابهای ما سال پربارانی بود
می دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه باز نیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیده ام خانه ئی خریده ام
بی پرده، بی پنجره، بی در، بی دیوار ... هی بخند !
بی پرده بگویمت
چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سپید
از فراز کوچه ما می گذرد
باد بوی نامه کسان من می دهد
یادت می آید رفته بودی
خبر آرامش آسمان بیاوری!؟
نه ری را جان
نامه ای باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت می نویسم
حال همه ما خوب است
حسين پناهی..
چقدر این روزها حرف برای گفتن داشتم ، اما میدانم که تو خوب میدانی نگفتن بهتر است ، بیاد دارم آن موقع که فلانی را بستی ، همان فلانی زندگی شاید همین باشد... ، آری همان فلانی را ، نوشته بودی دیگر فقط شعرهایی را که دوست دارم خواهم نوشت که...
هی رفیق ، هوا ناجوانمردانه سردتر است ، اما دیگر دلم تنگ نیست و درد همه این است ، میدانی آخر دیگر دلی نمانده ...
بیچاره دل!
بس که تنهایی کشید سنگ شد و حالا من مانده ام و قلبی که هنوز هم دوست دارد از کنار زندگی طوری بگذرد که حتی زانوی آهوی بی جفت هم نلرزد ، اما درد خودش بس نبود ، درد این دل سنگ شده را هم انگار باید بر دوش بکشد...
نگفته بودمت که همه این دو سال ، چه خستگیها که در نکرده ام با این شعرهای انتخابیت ، هی رفیق ...
عامی ، اما خاصه خوان دفتر ایام امی، اما تلخ و شیرین تجارب رامثل رند و هفت خط جام-خوانده از دون و ورای خویش ...
بی انتها حرف دارم برای گفتن ، اما باور دارم که دیگر بهتر نیست سردلبران گفته آید در حدیث دلبران ...که دیگر مهممان نیست حدیث را چگونه خواهند نوشت که..
که در حقیقت حدیث درد منی را چون منی نمیداند که آنچه در همه بازار نیست مشتاقی است...
رفیق عامی...
دوشنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۳
CO2
اما ما به نفس کشیدن ادامه میدهیم
آیــــــــــــــــــا ما مرده ایم؟
یکشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۳
Cancer
هه هه !
میگوید بخاطر من دارد میمیرد، انگار من سرطان مزمنم!
سرطان مزمنم؟!
آلن:
داش آیدین این حضرت محمد که میگن کیه؟
...
داشن آلن ، حضرت محمد نماینده آیدین(ص) بوده در صدر اسلام!