من باز پدر شدم!
آقا شرمنده ام!
دیگه نمیدونم با چه رویی اینجا بنویسم!
چخوف باز زاییده!
هی روزگار ، صبح که از خواب پاشدم دیدم چخوف خانومم داره سه تا فرشته گوگولی بوبولی رو لیس میزنه ، حس غریبی بود که هیچکدومتون درکش نمیکنین الا خودم! خلاصه زیاده وراجی نکنم ، امروز باز پدر شدم !
اقایون و خانوما ، خودتون که دیگه واردین به رسم هر ساله باز مراسم اسم گذاردن داریم!
پارسال که کسی نتونس اسم پیدا کنه ، خودم اسماشون رو گذاشتم : نینوتکا ، مینوتکا و شین شین!
امسال بینم چه میکنید!
پی نوشت:
چخوف جونم یادگار روزهای فیمینیستی ماس! یادتونه که؟!
امروز صبح که بچه ها به دنیا آمدن! سعی کردم یادم بیارم که زایمان قبلی کی بود که یادم افتاد که بلهه بابا! چخوف خانوم ما مشهور تر از این حرفهاست و تو هر کوی و برزن این بلاگستان که بری ما یه چیزی ازش نوشتیم!
خلاصه نشستم و پست اولین پدر شدنم رو در بلاگ مستطاب قبلی پیدا کردم و خوندم ، چند بار خودش رو چندین بار کامنتاش رو:)...چقدر دوسش داشتم ...
هی بگذریم ، تو این همه سال! هر کی بهم گفته آیدین تودوس دختر داری بهش گفتم نه من به جاش
گربه دارم! همه خندیدن ولی من جدی گفتم ، از وقتی که چخوفم آمد ، دیگه تنها نبودم! شبها که دراز میکشم رو تخت ، فوری میپره کنارم و با هم کتاب میخونیم ، خیلی خیلی از حرفهای که به هیچکس نتونستم بگم رو فقط به چخوف گفتم ، البته توضیح دادنش برا شما لطفی نداره چون فقط خودم میتونم حسش کنم ، من هر وقت ناراحتم چخوف میفهمه و همدردیش رو ابراز میکنه ...
تو این یه سال هر وقت میومدم خونه اضطراب داشتم که نکنه ، تهدیدشون رو عملی کرده باشن و چخوف رو در نبود من دک کرده باشن! وقتی میرسم میپره بغلم و من از اینکه هنوز هست احساس آرامش میکنم! هر وقت هم جایی باشم ناخود آگاه موقع شام خوردن به فکرم میرسه که الان نکنه این چخوف گشنه باشه! البته خودممم میدونم مسخره اس ولی خوب !
هیچی دیگه همین!
نظرات: 0