گور پدر عنوان آقا جان ..!
در بهنودی دیگراز شاهرخ مکسوب که نمیشناسمش نوشته بود : پيش از آنکه بگويم چه می کنی مرد؟ مرا به کجا می بری، او فهمانده است که "آب مرا می برد" به کجا؟ همانجا که می خواستی . من که گفتم رفيق تو به سفر رفته است. مگر به پايان رود رفته باشد و گرنه... رود پايان ندارد، رفته است به ناکجا، در کرانه! تو که گفته بودی او را ديده ای ، چشم به راه ديدار من است. آری اما ديگر نيست. آب را که می بينی چه آسان می آيد و چه زود می گذرد و تو را به خانه خواب می برد!" رود که پایان ندارد...
....آب را که می بینی چه آسان می آید و چه زود میگذرد و تو را به خانه خواب میبرد.
غرقیم در این جمله از شما هم پنهان نیست غمی برا ما عارض گشته و هوس سیگاری! ای ی ی ی ی ی دوستان ،
لــــِـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه شدمممممممم
از قدیم هم گفته اند که :
اگه به کاکتوس زیاد آب بدی خراب میشه
هر کسی ظرفیتی داره حتی برای چیزهای خوب!
مخلص کلام ، جان هر کی دوست دارید اینقدر ما را تحویل گیری نکنید، این کاکتوس بی ریشه را آب دارد میبرد ....اممم زبانمان بند آمده است از این همه لطف و محبت ، دقیقا نمیدانیم اصلا چطورات میشود تشکر کرد ، اممم راستش داریم خانه مادربزرگه راگوش میدهیم!خود بزرگ بینی هم باز عود کرده ، بعدش هم دلمان بسی مخمل میخواهد!!
وبلاگ مردک خیالی هزار تا قصه داره
وبلاگ مردک خیالی حرفهای تازه داره
خــــــــیـــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی کوچولوتونم بــــــــوس... اممم دیگر اینکه ، آهان ، راستش از شما پنهان که نیست مستیم سرصبحی و مغزمان در ملکوت آسمانها در پرواز و یادمان آمده است که روزگاری در جریده سابقمان نوشتیم که آهای امت من بلاگ نویسی چون دین اسلام است و اگر به آن در آیی هیچ راه گریزی نیست و....!
راستش به قول آن یارو که میگفت البته تمام فرمایشات مرا بعدا تاریخ قضاوت خواهد کرد ، بسی خوش خوشانمان شده است که این سخن نقض فرموده ایم ، که بینی بین الله ما یک بلاگر ندیدم که بساطش را جمع کند برود پی زندگیش و صباحی چند چون اجل معلق بازنگردد !
الا ایحال معلوممان گشته این دختره خطری ساغر بعد از یک سال تیکه انداختن به ما که بس است چقدر جفنگ گویی باز بلاگی به راه انداخته است بسی بسیار کم مستطاب بی عنوان نام و قهوه ترک نشان!
در ضمن کاشف به عمل امده است که در حال تدارک کافی شاپی میباشند ( قهقهه!) آنهم با کی سارایِ آیدین دوست دارم!...البته ما که بخیل نیستیم ولی از ما گفتن ،اگر شد قهوه قجری کمتر نخواهید خورد از همجوشی شمسی ابرو و آنیمای ِ آشپزخانه دار!راستی بسی هم دلمان برایتان تنگ بود.
دیگر سخن اینکه آرشیو این میرزا پیکوفسکی را کوباندیم با لذت وافر ، نوشته بود زندگی هایمان بدجور روی هم تلنبار شده اند ، فرصتی تا مرتبشان کنم و هر کدام را داخل گنجه اش بگذارم ، خواندیم و البت دقیق ملتف نشدیم به این دلیل است که اینقدر نگاه از بالا دارند یا نه اعتماد به نفسشان فی الواقع ماتحت آسمان و زمین را جر داده!
الا ایحال به حرمت همان که تقریر فرموده بودند هر از گاهی بایست برنامه زندگی را قطع کرد و آگهی پخش نمود ، همت شاهانه نموده لینکی التفاط نمودیم ، باشد که باز نغز بخوانیم از ایشان بیشتر کیفور گردیم....
راستی یاد ِ من نرود که دانشجو هم هستم!!!
ما رفتیم ، باز هم تشکر فراوان ، زت زیاد...
پی نوشت : آنــــــــــــــــــــــــــــــــــــیمااااااااااااااااااا
نظرات: 0