D ep re ss io N
وقتی پس از این همه تغییرو دوا و درمان حالش به مراتب بدتر شد به راه سفر بزرگی در آمد و طی آن تمام دنیا را گشت . از این سفر مفلوکتراز پیش به وطن گرفتار جنگ و قحطی خویش بازگشت، در رختخواب افتاده بود و خسته و افسرده به گمان خود لحظه های آخر زندگی را می گذراند که پنجره ء اتقاش به ضربت سنگ مرد چماقدار چفیه به گردنی شکست، بر آشفته و عصبانی بلند شد و به تعقیب چماقدار پرداخت و تا چند سال در جنگ داخلی شرکت کرد تا اوضاع سامان گرفت.
اگر کسی در این مدت از زبان او نشنید که وضع روحی اش رضایت بخش است ،حتما به این سبب بود که کسی سراغ حال او را نمی گرفت!
نظرات: 0