یکشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۴

نمایشنامه در نیم پرده و یک چهارم و یک کرکره و دو عباسی و سه ریال!

قبلنوشت : تمام اسمها و مکانهای ذکرشده در این نمایشنامه خیالی است و فقط و فقط زائده ذهن بیمار نویسنده است والهام این داستان با الهام بلاگستان هیچ ربطی که ندارد هیچ تومنی 10 تومان توفیر هم دارد!
توجه: خطوطی که با خاکستری نگاشته شده اند ، واگویهای ذهنی ِ ذهن بیمار قهرمان داستان است!

مکان : در انتهای عشق ِ ابدی!
زمان : تکرار ابدیت

نزدیک شدن دو موجودِ تنهای همخون از رفاقت خیلی فاصله داشت ولی به هر دو این امکان را می داد تا در ژرفای تنهایشان احساس تنهایی کمتری کنند..تنهایی که آنها را به همان نسبت که از هم جدا میکرد به یکدیگر پیوند میداد...


epykak :Buzz !
aidinblog : ( یا حضرت جرجیس باز این آمد! شد ما یه بار اینویز نیاییم و این مثه اجل معلق پیداش نشه آخه!)...:*...بـــــه ، سلاممم کوشولوی من ، چطوری علیاحضرت؟!
epykak :...
aidinblog :ده ِ ، باز چی شده؟
...
...
epykak :عصر بریم بیرون؟
aidinblog :( پووووف ، مگه من بیکارمم، پووووف)...چرا که نه ، چه افتخاری بزرگتر از این میتونه نصیب یه آیدین بشه بانوی من!
epykak :...ساعت 5:20
aidinblog :ok

+ اوخ ، چقده دلم براش تنگ شده ، ولی نباید برم جلو ، اصول دون ژوانی میگه هر وخ با دختری قرار داری 10 دقیقه تاخیر کن ، تو این مدت همش به تو فکر میکنه و کلی برای مصالح عالیه مفیده!)

....سلامممم ، اوه معذرت الی جونم دو دقیقه تاخیر دارم...مثل همیشه...شرمنده

- نگاه کن ، 12 دقیقه!
+ اِ اِ ، مگه 5:30 نبود؟ خودت گفتی ، اولش گفتی 5:20 بعدش گفتی نیم ...

- اِ maybe! ..خوب پس هیچی ...خودت چطوری؟ کاری که نداشتی هوم؟ مزاحم که نشدم؟

+ مزاحم ...اِ ه ِ ، اختیار دارین بانو ، ما برای دیدن شما کوه های بلندترازاین را هم با خوشنودی میپیماییم زیرا که ما به شوق تماشا آمده ایم و میجوییم آنچه را که دیده ء تاریک را روشنی میبخشد!

- :))...خوبه!

+ (ایش!، این وقتی میخنده درس شبیه چاردس ِ نیک و نیکو میشه وقتی میخندید!)...
:)....هی الهامک دلم برا لبخندت تنگ شده بود ، لبخندت همیشه منو یاد اشراف زاده های توی فیلمها میندازه که لبخند ابدی دارن!

" نگاه دانای کل همراه با غرور و خوشحالی ِ عاقل اندر سفیه ویژه دختران!"

- خوب ب ، خودت چطوری ، تعریف کن ببینم خوش گذشت؟
( اینم شد سوال ، ب ِ ه ت خ و ش گذشت ..ایییی...مگه آخه میشه یه دون ژوان بره مسافرت وبهش خوش نگذره!)

- خوب بود ، جممون جور بود و هوا برای تنفس خیلی زیاد ! ولی میدونی عشق دروغ نیست ، برخلاف این چیزی که تو فیلما هم میگن اصلا چیز ترسناکی نیست ،قشنگ غرقت میکنه ، نمیدونم الهام خسته ام ، میدونی خدا نکنه آدم چشمه رو پیدا کنه ، دیگه بعد از چشیدن چشمه هیچ آب معدنی بهت نمیسازه ، حتی اگه دماوند با مشارکت فرانسه باشه !، جدی میگم ...نخند...میدونی الی دیگه هیچی برام بی تو معنی نداره ، میدونی احساس میکنم همه کارهایی که تو عمرم کردم ، آرزوهایی که تو دلم پروروندم ، فکرهایی که پیش خودم کرده بودم همه و همه در مقابل این تنهایی زجر آوری که در نبودت حس میکنم هیچه ، میدونی وافعا خوشبختیهای موجودات قابل مقایسه با بدبختیهاشون نیست!

+ ای خداااااا ، الوموز! آیدی ن ننن صدبار بهت گفتم سعی نکن مخ منو بزنی ، من مخم زده نمیشه مگه اینکه خودم بخام!...دون ژوان زبون باز پست فطرت!

:)) ...من مخم زده نمیشه مگه خودم بخام ، همتون همینو میگین! تجربه ثابت کرده ! ای اوس کریم شکرت ، اینم مخش زده شده بیرف تمام! ایول خودم ایول سازمان اخوت دون ژوانی که منو داره!!

ای خداااا، باز گفت داری مخ میزنی ، بابا تو چرا نمیتونی خودت رو پیدا کنی بین حقیقت و دروغ...پس کجاس اون ذهن فعالت...ولی بهت حق میدم عزیزم، اصلا میدونی این مشکل ریشه در جامعه فلک زده ء سرشار از ریا و دروغ ما داره ، این پسرهای لعنتی و هیز اینقدر دروغ به خورد شماها دادن که حالا اگه
من جاتون بودم تو صلاه ظهر هم یکی بهم میگفت الان روزه باور نمیکردم...

- آره ، میدونی آیدین باید حرکت کرد ، فمینیسم دنبال احقاق حق زنهاست...، دنبال از بین بردن تعبیضها که منجر به ایجاد دنیایی متعالی میشه
+ سیختیر بابا!!.... اهوم موافقم ، حالا این فیمینیست کی پیروز میشه؟
- شاید هیچ وقت ! ولی دیگه زنها اون زنهای سابق نیستن ، حرکت شروع شده و...

+ خیلی باحاله به خدا! اینها قبیل دختر تریپ روشنفکری همشون مثل همن! انگار مالِ یه واحد تولیدی بودن تو ازل ! تا دو تا کتاب میخونن و شونصد تا اسم نویسنده فمینیستی! حفظ میکنن وچهارتا و نصفی جمله و میفتن برا گرفتن حقشون ، تجربه ء انجمن هم که ثابت کرده باکل از اون یکی قبیل دخترها بیشتر دنبال شوهرن و بس! ولی عجب ابروهای خوشگلی داره جیگر! هی هی زنان شاید هرزه های پلیدی بیش نباشند ، اما کس دیگری نیست که به آنان رو کنم!

کاملا موافقم الی ، میدونی من خودم معتقدم دنیا رو باید زنها اداره بکنن ، چطور بگم ، مثال عینیش خانواده ها ، دیدی تو خونه ها همیشه این پدرهان که گند میزنن و فقط هوارشون بالاس و اگه مادرها نباشن که تعدیلشون بکنن ، فاتحه همه خونده است ، من میگم تعمیمش بدیم به دنیا ، همه مشکل اینه که زنها مدیریت دستشون نیست ، باید از نقششون در حاشیه بیان بیرون و مدیریت رو دس بگیرن ، اینجوری مشکل حله!!!!باور کن الهامم....تمام مشکلات حله ...اصلا و اصلا تفاوتهای میان زنان و مردان حاصل جبر طبیعت و این مزخرفاتی که میگن نیست و بلکه ساخته اجتماع ِ اجتماع مرد سالار! شیوه ء تولید خانگی ، این استعمار سرمایه داری زنها رو نابود کرده و جامعه رو به فاک داده! ازدواج دقیقا نوعی قرارداد کاره که شرایط اسفناکش فقط زمانی معلوم میشه که زن به کوتاهی در انجام تعهداتش متهم بشه ...مردان و این نظم جهانی از کار مجانی زنها در خونه سود سرشار مادی و معنوی میبرن و به همین دلیل به شدت به حفظ تقسیم کار جنسی علاقه مندن! و ...

" الهام به نوک کفشهایش خیره شده به دوردستها مینگرد و سکوت میکند!"

+ پسر ایول معرکه بود حرف نداش! دارم از خنده روده برمیشم!
میدونی چیه الی ِ نازنین ، کار دنیا خرابتر از این حرفهاس ، به قول اون یارو به ما مربوط نیست خانه کدام مار بوده انسانیت باید فقط شراب خورد و در جوانی یک سایه با الهام راه رفت!

" نگاه دانای کل همراه با غرور و خوشحالی ِ عاقل اندر سفیه ویژه دختران!"

+حرف بزن ای زن شبانه ء موعد ، حرفهای تو خوب است و لحظه های تومسعود..
- کتابها چطور بودن...
+ مایکل ک ریتمش خیلی کند بودولی در کل خوب بود ، راستی از فوئنتس اونجوری که تو تعریف کرده بودی خوشم نیومد!
- اِ ، فکر نمیکردم سلقه مون اینقدر متفاوت باشه ، فوئنتس معرکه است ، خیلی فضا داره!

+ اوخ اوخ! گند زدم...آره دقیقا منظورم اصلا از این بعد نبود ، واقعا فوق العاده بود!
دیروز گذشته است ، فردا نیامده است
امروز گریزی بی پایان دارد
من ، من بودم ، هستم ، مستم ، من خسته ام ، هستم.

اصلا اونقدر جذبم کرد که حفظ شدم! واقعا شاهکاره! میدونی اصلا مگه میشه یه چیزی تو خوشت بیاد و معرکه نباشه! تو این یه سال فقط دارم از پس مونده های تو نشخوار میکنم!
ای الهام من ، ای جانشین هر نیاز ، تو ای نیازمندی من! مرا برای پیروزی بزرگ در پناه خود گیر!!

- آیدین...دون ژوان پست فطرت! من خودم این کاره ام! بیخودی خودت رو خسته نکن مخ منو بزنی!...واییی اصلا من دلم میخاد حرف زدن تو رو با دخترهای دیگه ببینم ، ببینم چی میگی بهشون!
+
+ اوه اوه! فضا ابری ، مه آلود ،! البته که همتون این کاره اید! م ِ نن؟ مننن؟! من با دختر دیگه ای حرف بزنم! اصلا تو باورت میشه من بتونم جز تو با دختر دیگه ای حرف بزنم؟ الهام یعنی واقعا فکر میکنی یک سال کتاب خوندن مشترک ، فکر کردن مشترک ، رنج مشترک ِ (مورد نظردردسترس نمیباشد) کافی نبوده تا همدیگه رو بشناسیم؟ اگه واقعا اینجوری باشه باید قبول کنیم که یه جای عشقمون پیر شده! من واقعا از صمیم قلب میگم الی ، اینجا از هرچی که هس ناراحت میشم ...اصلا هیچ وقت نتونستم با کسی ارتباط برقرار کنم ، ولی همین که تو رو دیدم به نظرم آمد که میشه باهات از هر موضوعی حرف زد و دنیایی ساخت که توش تنها واقعیت ابدی محبت باشه و محبت!
تو میدونی ، تو در چهره ات ، تو عمق مردمک چشمات ، یه چیز وصف ناپذیری هست که فراتر از همه زیبایی هاست ، یه آرزوی سوزان ، شعری که از ابر پرداخت شده ، چیزی در عین حال خشن و ملایم ، چیزی که آدم میدونه اگه واردش بشه غرق میشه ولی ناخود آگاه دلش میخاد واردش بشه با تمام وجود!

+ =)).....=))..

- پوووف! این وقتی قهقه میزنه درس میشه شبیه اون نمیدونم چی که همیشه تیزر اخر حاچ زنبور عسل بود ، وقتی میوفتاد تو آب دنبالش میکرد! درس مثه اون میمونه!)
نخند! جدی میگم!

+راستی بهت که گفتم اون خاستگاره از فرانسه رو ؟ دیشب داشتم با اون یکی در مورد اون حرف میزدم!

- یا حضرت جرجیس! شروع شد! این سومین دختریه که تو پست امروز خاستگار داشته از فرانسه! بابا تو این مملکت هر دختری به تورت میخوره دیروزش از فرانسه یا ال ای خاستگار داشته ، فقط نمیدونم چرا همشون ترشیدن و بخارات پایین زده بالا مخ همشون کساپوت کرده!
اِ آِ با کی حرف میزدی؟! ش..آهان همون که فوق شریف تموم کرده و خیلی باسواده! آهان! خوب..

+ آره ، ....

" ماه مبارک است و تیک تاکی نوید بخش امکان میدهد قهرمان داستان سیگاری روشن کند ، دو نفری با یک سیگار افطار میکنند و در این حین طبق تمام روال تمام قرارهایی که با دختران روشنفکر از این قبیل پیش می آید ، دوس پسر دیگر دخترک زنگ میزند و گزارش لحظه ء به لحظه ء دخترک از این ور خط به آن ور خط شروع میشود!)

- آخ نمیدونم مگه سرگنجشک خوردم! حیف که هر دفعه بهش چاخان میزنم که روزی بیشتر از یه سیگار نمیکشم ، وگرنه الان آماده ام یه بکس بکشم! خیلی نامیزونم به فاطمه معتمد آریا ،...
آره آره ، دوباره ، الهام بی تو سردمه
آره آره ، دوباره ، الهام بی تو سردمه
آره آره ، دوباره ، الهام بی تو سردمه

+ میشنوی! آیدین داره میخونه!
- سلامهای گرم عرض میشود همکار عزیز! پووووف ای خدا بزرگیت رو شکر ، اینا چی بود آخه ساختی، چقده تحملشون سخته!...

هوا سرد شده و نشستن سخت ، دو قهرمان داستان به راه می افتند ، الهام ِ داستان یک ریز حرف میزند و قهرمان داستان!! به قرارهای فردا فکر میکند و اینکه وقتی به خانه رسید تیز چه آفلاین عاشقانه ای بگذارد!

+ خیلی خوش گذشت، آیدین عزیز از اين كه در آن جنگل دور، مرا به چيدن تمشك دعوت كرده‌ايد، تشكر مي‌كنم...

- رفت و من تازه در آن لحظه و برای همیشه متوجه شدم که چقدر دوستش دارم...
( خاک تو سرت آیدین ، اینقده مخ زدی تو تنهایت هم مخ خودت رو میزنی! خاک تو سرت)

بارها از تو خواسته بودم که به من نگویی دوستت دارم بلکه بگویی با تو خوشم
نگویی که به من اتکا کن بلکه بگویی تا اندازهء معینی میتوانی روی من حساب کنی
نگویی که تو همه چیز منی بلکه بگویی وجودت برایم عزیز است

چه بد بود که یک بار به خطا گمان کردم که تو یکسره به من بی وفا شده ای ، چون گمان میکردم که میتوانم کاملا به تو اتکا داشته باشم...

0 comments | Permalink

نظرات: 0



aidinblog@hotmail.com

L ink

صفحه لینکهای صورتک خیالی


 


A rchive

ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007