پنجشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۴

زندگی


میدانم که استعداد مادرم از مدت ها پیش مرا وادشته تا زندگی را به عنوان ماده ی خام شاهکار آینده ببینم و در کوشش برای دستیابی به آن طبق ِ قوانین طلایی زیبایی و سعادت کمر ِ خود را بشکنم. اشتیاقم نسبت به کمال و رویایم در برخورد با زندگی چنان بود که انگار زندگی جوهر و کاغذ است و سرنوشت همچون ادبیات. همه ء اینها مرا وادشت که بادست های بی قرار به تکه ِ گل بی شکلی حمله کنم که عزم ِ هیچ انسانی تا کنون بدان شکل نداده ، اما زندگی نیروی هراسناکی در درون دارد که با کوششی مدام طبق ِ دلخواهش به انسان شکل می دهد. هر قدر بیشتر بکوشی رویش تاثیر بگذاری ، بیشتر موفق می شود شکل ِ دلخواه ِ خود را به تو تحمیل کند ، چه مصیبت بار باشد چه عجیب و غریب ، چه بی معنی و چه مضحک ...
تا آنجا که سرانجام خود را برکرانه ی اقیانوس خفته میبینی ، در سکوتی که تنها نعره ی خوک های دریایی و هیاهوی کاکایی ها آن را در هم می شکند و در محاصره ی هزاران پرنده ی دریایی ِ بی حرکت که تصویرشان در آیننه ی ماسه زار نمناک انعکاس می یابد.

اگر هنوز هم خواب ِ تبدیل جهان را به بوستانی خوش و خرم می بینم ، اکنون میدانم که چندان به خاطر عشق ِ به همنوع نیست بلکه به سبب ِ عشق ِ به بوستان است.همچنین دریافته ام که گرچه برای من زیبایی برای من بدون عدالت وجود ندارد ، اما زندگی کمتر در قید منطق است و می تواند بدون وجود عدالت زیبا باشد.

میعاد در سپیده دم / رومن گاری.

0 comments | Permalink

نظرات: 0



aidinblog@hotmail.com

L ink

صفحه لینکهای صورتک خیالی


 


A rchive

ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007