سه‌شنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۴

Everyones invited

ســــــینا پست بودن یا نبودنت را خواندم و یاد روزی افتادم که قرار گذاشتیم تسلیتنامه مرگ تو را من بنویسم ! درست و دقیق نمیدانم به چه دلیل این تنها چیزی است که از خواندن این پستت در مغزم جای گرفته..هوممم نگاه و هانی و بقیه دخترهایی که میشناختی و یا انها تو رامیشناختند و تو فراموششان کرده بودی بعد از مرگت بالفور باقیمانده چیزهایی که داری را بین خودشان تقسیم میکنند وبسلامت…و نسل فسیل ومعدود چند دوست ِمردی که داری من و الن را کمک میکنند تا نعش سنگینت را تا دم قبرستان بکشیم ، بعد انها هم میروند پی کار و زندگیشان ، جسدت را میگذاریم کنار قبر که کم کنده شده و تو با این همه هیکل که بی شک یاداور قارچ سیناست! در آن جا نمیشوی ، آلن شیشه ای به سلامتی تو باز میکند تا بزنیم و روشن شده و بعد بکنیم خانه آخرتت را! من بعد از پک سوم میپرسم : یادت هست آن وقتها که اینترنت دایل آپ بود ، همان وقتها هم دنیا پر بود از آدمهایی که قبل از پدر معنوی به دنیا آمده اند با او زندگی کرده اند و قبل از او مرده اند ؟! و آلن فکر میکند ….فکر میکند…فکر میکند…( و حین این فکر کردنها دخل شیشه را می آورد ) میگوید ، دقیقا اینطور است ، یعنی اینطور هم میتوانست باشد ، شاید اینطور بوده و….حیران و ویران سرمیگذراد به بیابان…

من به این فکر میکنم که رفته ای به جایی که جهنم نیست …دلم برایت تنگ میشود …
سیگاری روشن میکنم و یادم میرود که خاکت کنم!

پ ن : برای اینکه گم نشویم ، قرار مان آن دنیا کنار بیلبورد Sumsung Everyones invited !
پ ن 2 : تموم شدن هفته بسیج مبارک!

0 comments | Permalink

نظرات: 0



aidinblog@hotmail.com

L ink

صفحه لینکهای صورتک خیالی


 


A rchive

ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007