جوانی من دور از جوانی گذشت...
دوره بلوغ تخمی ترین دوره ء زندگی آدماس ، کمتر از بچگی کتک میخوری و سرکوفت میشنوی چون میدونن الان یه چیزهایی حالیت شده و میترسن فرار کنی و ناب شی ، اما یه جور دیگه دهنت رو صاف میکنن ، یا با زور یا با وزوز ِ مسه مگس تو گوشت که آره حتی اگه نخای باید این کاره بشی و فلان کارا رو بکنی ، تو بدبخت هم از یه طرف طرفی با این کنه ها که اسمشون رو از اون قدیم ندیما گذاشتن پدر و مادر و از طرف دیگه یه چیزهایی از خودت دستگیرت شده و مجله سکسی و فیلم سوپر زن!! اون موقع که میپری بری که یه دختری چیزی گیر بیاری که کنه بازیا شروع میشه ، الان وقت این کارا نیست و هزار کس و شرررر دیگه ...
اما جووونی..
جونی بدترین جای قصه زندگیه ، تو جوونی کم کم دنیا رو می فهمی و میبینی که همه ارزشهایی که تو خیال خودت، خودت کشفشون کردی و باهاشون بزرگ شدی به معنای دقیق کلمه یعنی کشک!
میفهمی که آدمها بی ارزشن ، میفهمی که حقیقت و آزادی و عدالت یه ته ِ سیگار هم ارزش نداره و هیچکس اصلا معنیش رو نمیدونه ! میفهمی که اینا چیزهای ناجورین و آدما با بردگی و دروغ و بی عدالتی راحت تر کنار میان ! مث ِ خوک تو این کثافتا میلولن و اسمش رو میزارن زندگی و زرنگی...
آره تو جوونی اینا رو میفهمی و به معنای دقیق کلمه سرخورده میشی ، اصلا جوون یعنی سرخورده ..
من درس از همون موقع که فهمیدم آدمها ارزش ندارن مست کردم و همراش اولین سیگار رو روشن کردم ، جوونی یعنی دوره ای که میخای فرار کنی ، فقط و فقط باسه خاطر اینکه میدونی هیچ ارزشی نداری ، فقط و فقط بخاطر اینکه این حقیقت رو درک کردی که دنیا با تو شروع نشده و تو مرکز ثقلش نیستی که هیچ بود و نبودت هم هیچ فرقی ندراه ...
دخترا فک میکنم راحت تر کنار میان ، چون اشکشون دم مشکشونه ...اما پسرا نه ، باس مست کنن ، آخه تو مستی آدم راحت تر میتونه گریه کنه ، آره شومام هر وخ یه جونه مست دیدین که داره میخنده بدونین داره گریه میکنه ! یه کم که میگذره دیگه الکل جواب نمیده ، میری سراغ دراگ ، یکم که میگذره حس میکنی تا خرخره رفتی تو لجن ، دوره های لجن درمال ترک و ترک و ترک ...باز مصرف دوباره میشه زندگیت ...همه این بدبختیا رو تحمل باس بکنی ...چون جووووووووونی...
الان که دارم فکرش رو میکنم به معنای دقیق کلمه میتونم بگم :
کودکی من دور از کودکی گذشت
جوانی من دور از جوانی گذشت
اما میانسالی...
این یکی را زندگی خواهم کرد..
آره ، منظورم 40 سالگی و این حدود به بالاتره ، ایجاش دیگه دست ِ خودت ، درس گوش کن ببین چی میگم ، به معنای دقیق کلمه این محدوده خوشبختیش دست ِ خودته ، اگه زن و بچه نداشته باشی و پا بند هیچ کوفت و زهرماری نکنی خودت رو این دوره رو میتونی خوش بگذورنی و زندگی کنی چون تو چهل سالگی آدم دیگه نه انتظاری از هدفهای بزرگ داره و نه از زنها....
نظرات: 0