من آمدهام، واي واي .. من آمدهام
خيلي تاريک است. چراغها را روشن ميکنم. لباسهاي کثيف را ميگذارم توي ماشين، ظرفهاي کثيف را ميشويم، چيزي براي شام درست ميکنم و منتظر ميمانم که آيدين بيايد.
اسم لحظهام را ميگذارم خوشبختي: خوشبختي يعني چشمانتظار ِ کسي بودن که روزهايش را به چشمانتظاري ِ تو گذرانده باشد.
دلبند ِ حسود ِ من، تا بيايي ميبوسمت که با بوسهام، بداني مال ِ کيستم؛ حتي اگر پيش از اين، شامات را با کسي ديگر و در جايي ديگر خورده باشي.
نظرات: 0