دوشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۴

What we talk about when we talk ablut love?

مثل ِ مثل ... اممم...آره
بعضی آدمها باشور و اشتیاق میپرن توی آب و بعضی اول انگشتهای پاشون رو توی آب میزنن و درجه ء حرارت رو میسنجن..
هدیه ء من از اون دسته ء اولی هاس ، از همون معدود کسایی که آمدن زندگی رو برای آدمهای دنیا معنی دار بکنن ، از اونایی که با هر چیزی به شوق میان ، سرزنده ان و دوس داشتنی و حسرت برانگیز ، اینا چیزایی که تو این مسافرت یه هفته ایمون فهمیدم ، البته شما اگه دلتون بخاد به من بخندین کاملا مختارین ، من سالهاس که ترس از استهزا رو پشت سرگذاشتم ، از این گذشته اینا رو برای کسایی مینویسم که هنوز قلبی تو سینه دارن

هدیه جونیم..
یکم قبل یه آدامس خوشبو گذاشتم دهنم ، دهنم که خوشبو شد دلم خاس بیام برات بنویسم ، میدونی بعضی وقتها یه نخ سیگار همه زندگیه ، امم شایدم بشه اینجوری گفت که سیگاری که دیروز عصر بات کشیدم برای من همه ء زندگی بود ، الان نشستم و دارم به تو فکر میکنم ، یعنی دارم دقیقا به این فکر میکنم که وقتی ما به عشق فکر میکنم به چی فکر میکنیم !

میدونی یه روز یه جایی یه کسی نوشته بود :
من هم زمانی خوشبخت بودم چون کسی را دوست داشتم...

من زیرش خط کشیدم ، کتاب رو بستم و رفتم تو فکر ، میدونی این روزها پیشتر مردم مردن ،چون واقعا واقعنی کسی رو پیدا نمیکنن که دوسش داشته باشن ، این چیزی که من با تمام وجودم درکش میکنم چون سالهایی زیادی از زندگیم رو زنده نبودم ، ولی خوب اینا چیزایی که نمیشه برا کسی توضیحش داد چون زنده ها چیزی از مرگ نمیدونن و مرده هام که بیچاره ها مردن و نمیدون که مردن یعنی چی !

La Via est Belle!
آره زندگی زیباست ، یعنی الان برای من زندگی شده ، یا بهتره بگم تو زندگی من شدی ، تویی که چشمایی داری که زیستن توش آنچنان زیباس که بعد از اون نمیدونم به کجا برم ، یعنی جایی دیگه جز اون اصلا قابل تصور نیست ..
آره من الان خوشبختم چون کسی رو دوس دارم ، و دارم به این فکر میکنم که چطور میشه خوشبخت موند؟
میدونی ، کراهت زندگی خیلی دیر درک میشه ، اون موقعی که زندگی در هم شیکسته اس ، همه فداکاریها انجام شده و عشق به عادت مبدل شده ..
ع ا د ت ...
عادت بدترین بیماریه دنیاس! کاری میکنه که آدم به هر بدبختی و هر نکبتی سرخم کنه و بتونه کنار آدمهای نفرت انگیز دوم بیاره ، عادت بی رحم ترین سم دنیاس ، چون آروم آروم ...آروم ...تو مغز آدم میره و تا به خودت بجنبی میبینی که با تمام گوشت و پوستت اسیرش شدی ...
آره ، برا همینه که بهت میگم وقتی برامون مهم نباشه که تو چشم همدیگه چطور دیده میشیم معنیش اینه که دیگه عاشق نیستیم ...
باید عشق و مرمت کرد ، هر لحظه ، هرجا ...عشق نباید به عادت مبدل بشه ع ا د ت تا زنده بمونه
اما ح س ا د ت
میدونی حسادت زانوها رو خم میکنه و خواب و از آدم میگیره و جیگر و آتیش میزنه و فکر از کار میندازه ، خودت رو گول خورده احساس میکنی و تبدیل به پلیسی میشی که زندان بان معشوقتی ، واسه همین باس عشق رو مرمت کرد وگرنه با گذشت زمان یه چیز خفه کننده میشه ، برا همین درست برعکس تصورت من هیچ وقت به خودم اجازه زجر کشیدن ندادم ، اینکه کسایی دیگه هم دوست داشتن خوشحالم میکنه ( حتی اگه عباس آقا باشه!)...

...
پرده اتاق ایستاده بود و بخاری با صدای گنجشک می سوخت ، زمستان آن طرف پنجره سرمای سفیدش را ه میبرد و کوه های پوشیده از برف که در دوردست پیدا بودند غیرواقعی به نظر می رسیدند...

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان همی
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو

:*

0 comments | Permalink

نظرات: 0



aidinblog@hotmail.com

L ink

صفحه لینکهای صورتک خیالی


 


A rchive

ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007