What we talk about when we talk ablut love?
بعضی آدمها باشور و اشتیاق میپرن توی آب و بعضی اول انگشتهای پاشون رو توی آب میزنن و درجه ء حرارت رو میسنجن..
هدیه ء من از اون دسته ء اولی هاس ، از همون معدود کسایی که آمدن زندگی رو برای آدمهای دنیا معنی دار بکنن ، از اونایی که با هر چیزی به شوق میان ، سرزنده ان و دوس داشتنی و حسرت برانگیز ، اینا چیزایی که تو این مسافرت یه هفته ایمون فهمیدم ، البته شما اگه دلتون بخاد به من بخندین کاملا مختارین ، من سالهاس که ترس از استهزا رو پشت سرگذاشتم ، از این گذشته اینا رو برای کسایی مینویسم که هنوز قلبی تو سینه دارن
هدیه جونیم..
یکم قبل یه آدامس خوشبو گذاشتم دهنم ، دهنم که خوشبو شد دلم خاس بیام برات بنویسم ، میدونی بعضی وقتها یه نخ سیگار همه زندگیه ، امم شایدم بشه اینجوری گفت که سیگاری که دیروز عصر بات کشیدم برای من همه ء زندگی بود ، الان نشستم و دارم به تو فکر میکنم ، یعنی دارم دقیقا به این فکر میکنم که وقتی ما به عشق فکر میکنم به چی فکر میکنیم !
میدونی یه روز یه جایی یه کسی نوشته بود :
من هم زمانی خوشبخت بودم چون کسی را دوست داشتم...
من زیرش خط کشیدم ، کتاب رو بستم و رفتم تو فکر ، میدونی این روزها پیشتر مردم مردن ،چون واقعا واقعنی کسی رو پیدا نمیکنن که دوسش داشته باشن ، این چیزی که من با تمام وجودم درکش میکنم چون سالهایی زیادی از زندگیم رو زنده نبودم ، ولی خوب اینا چیزایی که نمیشه برا کسی توضیحش داد چون زنده ها چیزی از مرگ نمیدونن و مرده هام که بیچاره ها مردن و نمیدون که مردن یعنی چی !
La Via est Belle!
آره زندگی زیباست ، یعنی الان برای من زندگی شده ، یا بهتره بگم تو زندگی من شدی ، تویی که چشمایی داری که زیستن توش آنچنان زیباس که بعد از اون نمیدونم به کجا برم ، یعنی جایی دیگه جز اون اصلا قابل تصور نیست ..
آره من الان خوشبختم چون کسی رو دوس دارم ، و دارم به این فکر میکنم که چطور میشه خوشبخت موند؟
میدونی ، کراهت زندگی خیلی دیر درک میشه ، اون موقعی که زندگی در هم شیکسته اس ، همه فداکاریها انجام شده و عشق به عادت مبدل شده ..
ع ا د ت ...
عادت بدترین بیماریه دنیاس! کاری میکنه که آدم به هر بدبختی و هر نکبتی سرخم کنه و بتونه کنار آدمهای نفرت انگیز دوم بیاره ، عادت بی رحم ترین سم دنیاس ، چون آروم آروم ...آروم ...تو مغز آدم میره و تا به خودت بجنبی میبینی که با تمام گوشت و پوستت اسیرش شدی ...
آره ، برا همینه که بهت میگم وقتی برامون مهم نباشه که تو چشم همدیگه چطور دیده میشیم معنیش اینه که دیگه عاشق نیستیم ...
باید عشق و مرمت کرد ، هر لحظه ، هرجا ...عشق نباید به عادت مبدل بشه ع ا د ت تا زنده بمونه
اما ح س ا د ت
میدونی حسادت زانوها رو خم میکنه و خواب و از آدم میگیره و جیگر و آتیش میزنه و فکر از کار میندازه ، خودت رو گول خورده احساس میکنی و تبدیل به پلیسی میشی که زندان بان معشوقتی ، واسه همین باس عشق رو مرمت کرد وگرنه با گذشت زمان یه چیز خفه کننده میشه ، برا همین درست برعکس تصورت من هیچ وقت به خودم اجازه زجر کشیدن ندادم ، اینکه کسایی دیگه هم دوست داشتن خوشحالم میکنه ( حتی اگه عباس آقا باشه!)...
...
پرده اتاق ایستاده بود و بخاری با صدای گنجشک می سوخت ، زمستان آن طرف پنجره سرمای سفیدش را ه میبرد و کوه های پوشیده از برف که در دوردست پیدا بودند غیرواقعی به نظر می رسیدند...
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان همی
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
:*
نظرات: 0