در دایره المعارف دون ژوانها در باب افراد معتبر چنین نوشته اند که : در عالم وارستگی و معتبری : زن : صیغه سفر : با مال کرایه منزل : هتل کسب : گدائی! و همچین از پدر معنوی دامت برکاته نقل است که می گفت : گدایی کنید نا محتاج خلق روزگار نشوید!
موریرا سزار گفت همه ء روشنفکرها خطرناکند ، ضعیف ، احساساتی و قادر به اینکه بدترین کارهایشان را با بهترین فکرها توجیه کنند ، مملکت به اینها احتیاج دارد اما باید مثل حیواناتی که قابل اعتماد نیستند مواظبشان بود!
همه چیز مرده است! آن چه را جمنده میبینی، زنده مپندار باد است که برسرگین زار می وزد آنان تکان می خورند اما زنده گی نمی کنند هر جمنده یی مرده است! مرده است و هنوز..
مثل اولين «دوستت دارم» توي رابطهاي که از هيچکجا شروع شده تا برسد به همان. نه خود ِ اولين دوستت دارم، توي رابطهاي که از هيچکجا شروع شده تا برسد به همان ..
از او گریزانم چرا که دوستش می دارم! از او گریزانم میجویمش! چندان که با من است صدایش را می شنوم و میبینمش می خواهم گنگ نابینا شود ولی چندان که نیست دو گوی آتشین را به چشم می بینم که چونان ستاره گان در عمق شب می درخشند! در غیابش این کلمات تطهیرشدند روحش آن سان نزدیک ِ من است که جمسش دور ...کی می آیی؟
Axe Of Evils
پنجشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۴
عالم معتبری
در دایره المعارف دون ژوانها در باب افراد معتبر چنین نوشته اند که :
در عالم وارستگی و معتبری :
زن : صیغه
سفر : با مال کرایه
منزل : هتل
کسب : گدائی!
و همچین از پدر معنوی دامت برکاته نقل است که می گفت : گدایی کنید نا محتاج خلق روزگار نشوید!
چهارشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۴
موریرا سزار گفت همه ء روشنفکرها خطرناکند ، ضعیف ، احساساتی و قادر به اینکه بدترین کارهایشان را با بهترین فکرها توجیه کنند ، مملکت به اینها احتیاج دارد اما باید مثل حیواناتی که قابل اعتماد نیستند مواظبشان بود!
جنگ آخر الزمان / یوسا
دوشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۴
فقط یک حقیقت وجود دارد ، همه چیز بدتر میشود...
آن چه را جمنده میبینی، زنده مپندار
باد است که برسرگین زار می وزد
آنان تکان می خورند اما زنده گی نمی کنند
هر جمنده یی مرده است!
مرده است و هنوز..
یکشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۴
:(
آیا تاریخ توسط همه افراد اجتماع ساخته میشود یا عده معدودی هستند که تاریخ را می سازند؟
جمعه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۴
نه
خود ِ اولين دوستت دارم، توي رابطهاي که از هيچکجا شروع شده تا برسد به همان ..
چهارشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۴
ک ی م ی آ ی ی؟
از او گریزانم چرا که دوستش می دارم!
از او گریزانم میجویمش!
چندان که با من است صدایش را می شنوم و میبینمش
می خواهم گنگ نابینا شود
ولی چندان که نیست دو گوی آتشین را به چشم می بینم
که چونان ستاره گان در عمق شب می درخشند!
در غیابش این کلمات تطهیرشدند
روحش آن سان نزدیک ِ من است که جمسش دور ...کی می آیی؟