ک ی م ی آ ی ی؟
از او گریزانم چرا که دوستش می دارم!
از او گریزانم میجویمش!
چندان که با من است صدایش را می شنوم و میبینمش
می خواهم گنگ نابینا شود
ولی چندان که نیست دو گوی آتشین را به چشم می بینم
که چونان ستاره گان در عمق شب می درخشند!
در غیابش این کلمات تطهیرشدند
روحش آن سان نزدیک ِ من است که جمسش دور ...کی می آیی؟
نظرات: 0