دانم سر ارد غصه را رنگین برآرد قصه را / این آه خون افشان که من هر صبح وشامی میزنم
نشسته ام و فکر میکنم به این که اوج بدبختی ما تا بکجاست که از خبر اجازه ذات اقدس همایونی پدر وطن پرستان ، افلاطون زمان برای ورد زنان به ورزشگاه ها عده ای اینقدر خوشحال می شوند...
همه اینها به کنار ، همیشه فکر می کرده ام که یک استادیوم صد هزار نفری باید جای خیلی خیلی جالبی باشد چون هیچ جای دیگر نمی شود این همه کسخل را یکجا گیر آورد!
و اما من ...
غمگینم این روزها ...
نه از آن غمگینهاا ها نه !
خیلی خیلی
غ م گ ی ن...
نظرات: 0