شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۵

من نه به خانه و خانواده ام تعلق دارم ، نه به کشور و میهنم و نه به هیچ کجایی دیگر -2

مدرسه که می رفتم همه معنای اسمم را میپرسیدند ، بعد به اینجا می رسید که کجایی؟ می گفتم کجایی یعنی چه؟ میگفتند کجا به دنیا آمده ای ، میگفتم تبریز ، میگفتند پس ترکی و می خندیدند!

رفتم به خانه و گفتم چرا من ترکم؟ بچه ها مرا مسخره میکنند ، پدرم گفت تو چرا گفتی ترکی ، تو که ترک نیستی! اما مادرم گفت :
همیشه وقتی کسی مسخره ات کرد باید خوشحال شوی ، هر وقت کسی نسبت به کسی ضعف داشته باشد مسخره اش میکند !
آذر ، این جمله ء مادرم که دلداری بیش نبود بعدها برایم شد فلسفه ء مهمی در زندگی ، سالهاست هر کس مسخره ام میکند به هر دلیلی ، اول فکر میکنم که آن چیز برایم مهم است ، اعتقادی بهش دارم یا نه ، اگر که آره پس راست میگوید واز چیزی که دوست داریم و یا اعتقاد داریم می رنجیم و گرنه پس لبخند میزنم و بدترش میگویم و با هم میخندیم و من در دل به او!

البته این خاطره مرده بود سالها تا پارسال آلن با نق زدن از اینکه سگ ارمنی خطاب شده برایم زنده اش کرد ، من از دست آلن عصبانی بودم ! رفتیم نشستیم در یک کافی شاپ و اینجور برایش توضیح دادم –
به زبان ساده:خوشگل بودن موهبتی طبیعی هست یا نه؟!و تو هم به دلیل اینکه ارمنی هستی ، بالطبع آذربایجانی هستی و در ایران زندگی میکنی به سه زبان تکلم میکنی ، از سه فولکولور لذت میبری ، با سه فرهنگ آشنایی ، پس اگر کسی به ذم خود تحقیرت کرد ، اگر ناراحت شوی پس به حرف آن شخص معتقدی و در این صورت خیلی احمقی!من مشکل تحقیرها را این شیوه ء تفکر برای خود حل کردم! ولی برای همه حل شده؟ آیا در نهان نشده که حتی بعد از این شیوه ء تفکر ، از توهینی ،هزلی ...ناراحت نشوم؟
آذر سالهای مدرسه گذشت ، در چند شهر زندگی کردم و اول دبیرستان بود که آمدیم به تبریز و مشکلات من تازه شروع شد ، یا شاید بهتر است بگویم عمق فاجعه را درک کردم! این چیزی است که تا وقتی در شهری بزرگ و ترک زبان مثل تبریز زندگی نکنی شاید هیچ وقت نفهمی ، اما من توضیح میدم تا آنجا که در وسعم است البت!
آذر من ترکی بلد بودم ، یعنی بهتر است بگویم فکر میکردم بلدم! اما تبریز که آمدم دیدم نمیتوانم حرف بزنم ، چند دقیقه که حرف میزدم خسته میشدم ، لهجه ء فارسی داشتم ، کلمات را میدانستم و نمیدانستم و ناخود آگاه فارسیش را بکار میبردم و این مرا زجر میداد ، خیلی ...شاید از نظر تو مهم نباشد ، ولی برای من مــهــــم بود ، حساسیت دارم به لهجه و معتقدم یا نباید بگویم و اگر میگویم باید درست بگویم، زبان را هم دوست دارم ، سوال برایم پیش آمده بود که چه کنم؟ کلمات را یا میدانم اما نمیتوانم جای مناسب استفاده کنم ، یا نمیدانم! خیلی سعی کردم خیلی ، یک فرهنگ ترکی خریدم و شروع کردم به نوار ترکی گوش دادن ، اما گوشم هیچ تشخیص نمیداد آن لحن غلیظ و تند را ، به کتاب فروشیها سر زدم ، من تقریبا هیچ کتابی به زبان ساده برای آموزش ترکی آذری ، پیدا نکردم و هنوز هم نیست...تا اینکه روزی همکلاسی دید فرهنگ استانبولی را ورق میزنم ، گفت میخواهی ترکی یاد بگیری گفتم دارم سعی میکنم ، چند جلسه ء رفتم سر یک کلاس خانگی که چند نفر جمع می شدند و یک نفر شعری را میخواند و قطعه قطعه توضیح میداد ( چون هیچ کتاب دیگری وجود ندارد برای آموزش) ، بعد اتفاقی افتاد ، از مدرسه در آمده بودم رسیدم به آنجا از همه جا بی خبر ، مشتی پس کله ام خورد ، سوار ماشینمان کردند و بردند ، من ِ بچه دقیقا از شب تا صبح با دستهای از پشت بسته و چشم بند ، در یک اتاق تنها نشستم و در حالی که اصلا نمی دانستم جرمم چیست ، چه کرده ام؟ صبح مرا آوردند پیش یک غولی و شروع کرد به ترکی غلیظ از من بازجویی کردن ، هاج و واج نگاه کردم و آخر زدم زیر گریه که اصلا نمیفهمم چه میگوید؟ میدانی بازجویی چه پس میدادم؟ من در سن 17 سالگی ، بازجویی این پس میدادم که چرا میخواهم ترکی یاد بگیرم ! چرا کتاب داستهای صمد در کیفم است؟! و7 ساعت تمام جواب این را می نوشتم ، بازجو پاره میکرد یک سیلی میزد ، دوباره من مینوشتم! و درست به خاطر همین ها 7 سیلی جانانه خوردم که خوب یادم هست و یادم خواهد ماند ، آنقدر که چند سال پیش رفتم و بازجو را پیدا کردم و بارها خواب این دیده ام که عوض سیلی ها را خواهم زد!آذر ، نمیدانی و نمیتوانی درک کنی اینکه فقط حق داشته باشی یک زبانی را بصورت شفاهی تکلم کنی چقدر سخت است ، مخصوصا اگر آدم گیری مثل من باشی و بخواهی درست و اصولی تکلم کنی و از همه بدتر بنویسی! و البته آن سیلیها جواب داد ، من اصولی و پایه ای یاد گرفتن ترکی را گذاشتم کنار و هنوز هنوز که هنوزه وقتی میبینم مثلا کتابی به فارسی ترجمه نشده و ترکی اش هست و دلم میخواهد بخوانمش و نمیتوانم زخمم تازه میشود ، هنوز که هنوزه توی مخم نمیرود که در ترکی آب را نمیخورند ، گیتار را نمیزنند و هزار هزار دیگر و وقتی حرف میزنم یکهو میبینی دوستان پکی میخندند و من شرم زده میشوم ، آذر برای یک ترک بدیهی ترین حق این نیست که بتواند به ترکی بخواند؟ به ترکی بنویسد؟کمی فکر کن بعد جوابم را بده ...اما عزیز ِ دل ، آن سیلیها یک خوبی هم داشت مرا بیدار کرد ، شاید مسخره باشد ولی من در آن سن آنقدر شیفته و واله فرهنگ 2500 ساله بودم که حد و حصر نداشت و در نهان خودم را صددرصد سلطنت طلب میدانستم ! منی که صبح تا شب به کورش و احیایی تمدن ایران ِ پارسی فکر میکردم بعد از آن سیلی ها چند سالی رفتم به فکر ، خواندم ، فکر کردم ...چرا فرهنگ پارسی؟ چرا کوروش هخامنشی ، این همه قومیت ایرانی دیگر چه؟ ......اینها چیزهایی است که در پست بعد به اجمال درکم را برایت خواهم گفت......
اما برگردیم به بحث خودمان!
همان ظلم مزاعف به غیر فارسها! چیزی که تو میگویی نمیشناسی اش ....اممممم آذر در توضیح بیشتر درمانده ام ، چون به ذم من پیش نیازش شکافتن تمدن 2500 ساله و کوروش پارسی است!!! که مانده برای پست بعد ولی مجبورا توضیح میدم!
یک مثال دیگر ، در فرهنگ آذری ، رقص و موسیقی جنبه اساسی دارد ، من لااقل این یک مورد را چون پسرو دخترخاله هایم همه در این کارند را از نزدیک مطلعم ، هیچ میدانستی حتی فکر اینکه بتوانی در تبریز کنسرت موسیقی اذری همراه با رقص برگزار کنی جرمی بزرگ است؟ میدانی گروهی که می خواهد اجرا بدهد وقتی بعد از هزار دو زدن از ارشاد مجوز اجرا در تهران میگیرد؟ - دقت کن ، اجرا در تهران و هر جا و نه در تبریز و نه در هیج جای آذربایجان ، میدانستی؟این را لااقل دوستان بلاگر نزدیکم دیده اند که چند ماه پیش با نوید آمدیم تهران فقط و فقط برای اینکه بتوانیم یک پوستر رقص چاپ کنیم ، چون در تهران چاپ میشد ایرادی نداشت ! میدانستی؟و دوستان نمیدانند که ارشاد تبریز نوید را بخاطر آن عکسش احضار کرده و تعهد گرفته که دیگر چاپ نکند ، جالب است بچه ها هم آن عکس را دیدند ، بعد گفتند برای چه چاپ کرده اید؟ نوید گفت برای فروش! من فکر نمیکردم حتی یکی هم بفروش برود ولی شهر آنقدر تشنه بود که هر دو هزار تا یک هفته ای فروش رفت و ما دو میلون تومان به جیب زدیم ولی در حال حاضر همش می ترسیم که موبایلهایمان تحت کنترل است ، ترس ، این واژه را فکر میکنی چقدر می شناسی آذر؟ بیشتر از من؟ بیشتر از نوید؟بیشتر از ...باور نمیکنم!
و مثال زیاد است...ببین رفیق ، در یک چیز کاملا هم عقیده ایم ، یک حکومت فاشیستی بر همه ظلم میکند ، مشکل اینجاست ظلم مضاعفی که من میگویم هست و تو میگویی همچو چیزی نیست!
اما مثال از غیر ترکها که من هم می گویم آنقدر که به بقیه ظلم میشود به ترکها نمیشود ، نه اینکه نمی خواهند ، بیش از این توانش را ندارند...
آذر ، زن باید حجاب رعایت کند ، دختر مسلمان دندش نرم که مسلمان است ، دختر ارمنی جرمش چیست؟ بهایی چرا دانشگاه نمی تواند برود؟ یهودی چرا نمی تواندبه مدارج عالیه برسد؟ سنی چرا باید فرماندار و شهردارش شیعه باشد؟
آذر ، در ایران به همه ظلم می شود ، اما به غیر فارسهای غیرشیعه ، ظلمی مضاعف می شود ، ظلمی دردناک و خورنده....
آذر می گویی تنفر بر بستر نادانی شکل می گیرد ، می گویم شکل گرفته ، ترک را دیگر تاب این نمانده که جواب فارس را به فارسی بدهد ، ارمنی یخه ء ترک را می گیرد که چرا فلان زمان فلان پاشا ارامنه را لت و پار کرده ، ترک می زند در گوش ارمنی که چرا فلان روز فلان ترک را کشتند ، مثل یک فیلم کمدی نمی ماند؟ مثل اینکه روسها بچسبندیخه المانها را که چرا هیتلر بیست ملیون از ما کشت!؟ همچو چیزی در آنجا هم هست؟بر اینم که نه ، که سرزمین من سرزمین نفرت است ، نفرت از خود ، نفرت از همسایه ، نفرت از قبیله ، نفرت از حاکم....
چندی قبل گفتم که ...سرزمین من سرزمین جانهای در بند است ، اما کوروش سهمی بسزا در این میانه دارد که خواهم گفت....

11 comments | Permalink

نظرات: 11

marhaba...

By Anonymous ناشناس, at ۱:۳۰ بعدازظهر

جالب بود آیدینی

By Blogger مهرداد, at ۳:۵۰ بعدازظهر

salam
matlab enghadr sakhife ke man tanha kari ke mitoonam bekonam ineh ke 2 taraf ro taghbih koanm .
]be ellat e bishoo`ri

By Anonymous ناشناس, at ۴:۳۲ بعدازظهر

آیدین می دونی این دو تا پست رو خیلی دوس دارم.باور میکنی روزی که جربان کاربکانور رو شنبدم .یاد حرف نو در کافه شاپ درباره لذت از فرهنگ های سه گانه اوردی وسط.شاید از اون موقع خیلی حساسیتم نسبت به این موضوع کمتر شده .خیلی هم کمتر شده.
اما چرا نفرت نهادینه شده.این منو آزاذ میده.

By Anonymous ناشناس, at ۵:۱۴ بعدازظهر

می دونی آیدین! وقتی حقی ضایع می شه و کسی حتی به تخم اش نیست که چرا حق کرد و لر و ترک و...را می خوریم.من نمی دونم چرا مجبور می شم از قلمبه شدن این حق های ناحق شده می ترسم.می ترسم

By Anonymous ناشناس, at ۵:۱۷ بعدازظهر

وقتی نوشته ات رو میخونم از خودم میپرسم چرا داره عصبی ام میکنه ... چرا نوشته ی ایدینی که فکرش رو میدونم عصبی ام میکنه ... چرا نوشته ای که بیشتر قسمتهاش رو قبول دارم حرصم میده ... چرا تو تمام این چندروز یه چیزی مانع میشه تمام و کمال با ترکها همدردی کنم ... حالا فهمیدم ...

By Anonymous ناشناس, at ۹:۰۷ بعدازظهر

میدونی ایدین .گمونم اون پان ترکیسمی که تو تمام ترکهای اطرافم دیده ام ( اگه تو رو ترک حساب نکنم چون فقط تو مستثنا بودی ) باعث میشه تو این وضعیت نتونم بدون پیش داوری قضاوت کنم ... میدونی ایدین من قبول نمیکنم که برتری طلبی ترکها عکس العملی برای تحقیر شدن چندین و چند ساله شون باشه ... به نظر من فرهنگ ترک ذاتا برتری طلبه و برای منی که که به قول تو نه به قومم تعلق دارم و نه به کشورم تحمل اینجور ادما دور وبرم سخته

By Anonymous ناشناس, at ۹:۱۱ بعدازظهر

با اینهمه میتونم بگم خوندن نوشته تو _ تویی که میدونی از این نظرها قبولت دارم _ باعث شد یه ریزه به خودم بیام و قضایا رو از هم جدا کنم و تو هر قسمتش حق رو به اونی بدم که مستحقشه ... منتظربقیشم داش ایدین . زت زیاد .

By Anonymous ناشناس, at ۹:۱۳ بعدازظهر

راستی واسه اینکه جو خیلی سنگین شد : بوووووووس (:

By Anonymous ناشناس, at ۹:۱۳ بعدازظهر

maniye esmet cheye??dar zemn torka khaili ham khobaaaaaan

By Blogger Unknown, at ۱۰:۰۷ بعدازظهر

یاد جمله ی گوهر بار خودم افتادم که روزی در وبلاگم نوشتم "اینجا ایران است" وقتی با دقت بیشتری به عمق فاجعه نگاه کنی دیگه خیلی چیزا در این مملکت زیبا که مردمش دور از جون شما جز مسخره کردن و فوضولی کارخاصی ندارن آزار دهنده نیست...

By Anonymous ناشناس, at ۱۲:۱۹ قبل‌ازظهر



aidinblog@hotmail.com

L ink

صفحه لینکهای صورتک خیالی


 


A rchive

ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007