منتظر چيزي هستم كه نميدانم چيست
نگاه نازنين ، نتوانستم كه بخوابم...
هي دلم ميخواهد دوباره شماره را بگيرم و دليلم را بگويم ، بعد باز فكر ميكنم و ميبينم كه به پاسخ خود نا اميدم ، بايد بيشتر فكر كنم ، شايد جوري توانستم دوباره ( و بهتر) جمع و جورش بكنم و بنويسم ...
بايد اعترافي بكنم ، حساس شده ام اين روزها...
ميداني ، شرك تنها كسي بود كه در اين مورد با او حرف زده ام و نميگويم كه هم عقيده بوديم اما درك شدم ، از متن تو به اشتباه طوري برداشت كردم كه اي واي خاك برسرت آيدين دوباره رو دست خورده اي و درست نشناخته اي...
الان مطمئنم كه خوب شد كه پاكش كردم ، چون با موضع گيري بود و ناخودآگاه خصمانه ، دليل اصلي اش هم همان فكر ِ اشتباه درست نشناختن...
...
فكرم جمع جور نيست ، اما بعدتر مينويسم يا اينجا يا با نامه يا اصلا حضوري ،فقط اين جمله از جان ِ شيفته را يك بار ديگر باهم بخوانيم :
هيچ آفريده اي حق ندارد روح ديگري را در پاي خود و يا روح خود را در پاي ديگري قرباني كند ، اين بزرگترين جنايت است...
شبت خوش بانويي كه صدايت به دوستان اطمينان مي بخشد مرهمي براي تمام رنج هاي زندگي وجود دارد...
نظرات: 0