هم کلاسی
نشست روی میز چوبی به عقب تکیه داد و لبخندی زد ، انگار چیزهایی میدانست که نمی خواست به من بگوید
انگار حرفی برای گفتن نداشتم ، پرسیدم اهل مشروب هستی؟
گفت : رفیق من خودم اهل اسکاچم ، اما بدون آب ، آخه یه ضرب المثل اسکیمویی میگه یا آب خالی بخور یا ویسکی خالی..
بعد از پیک چهارم دلم می خاست گوش کنم ، بعد از پک ِ چهارم همیشه دنیا دوست داشتنی است
شروع کرد به حرف زدن ، آخر بعد از پک ِ چهارم بود !
رفیق نمیدانی من چه چیزهایی دیده ام !
مادرم ، همان مادر اهل نماز روزه ام یادت که هست ، پارسال رفته بودم که بهش سربزنم ، باورت نمیشود اگر بگویم چه دیدم ، یک نره خر داشت می بوسیدش ، ماتم برده ، آنهم مادر من!
نمیدانستم چه کار باید بکنم ، برگشتم به ماشین و سیگاری آتش زدم و یاد پدرم افتادم ، پدرم 5 سال پیش مست از دنیا رفت ، دوستش داشتم ، صبح جمعه ای از خواب پا می شود و یک بطر از همان عرق سگی های دست ساز خودش را می خورد و می رود که بخوابد که دیگر بیدار نمیشود ، مادرم میگفت حتی شب بخیر هم نگفت ، اما آن موقع صبح بود .
اینجور وقتها که می شود یادش می افتم ، آدم اهل دلی بود اما از دست مادرم الکل شده بود دوای همه عقده هایش !
تازه اینها که چیزی نیست ،باید از زنم برایت بگویم ، او هم زده بود به سرش ، با یک یارویی اخت شده بود ، یارو از آنها بود که نمی دانند برای چه زنده اند ، اما خوب که می داند ، اصلا این یکی از نقاط مشترک ما بود ، هوم به غیر از زن مشترک این هم یکی از نقاط مشترک ما بود ، مدت زیادی از این اتفاقها نگذشته ، حدودا دو سالی می شود ، آن روزها یک جور خاصی بود . بعضی وقتها حرص میخوردم ، اما حالا همه چیز تمام شده ، دوباره با زن نکبتی ام مثل قبلترها زندگی میکنم ...
گفتم چطوراست دودکی بزنیم ، بعد از مشروب می چسبدها
خندید و گفت هر چه تو بگویی اما خیلی وقت است پی اش نبوده ام ها
تندی یک سیگاری بار زدم و دود کردیم و باز از رویش مشروب ، اصلا انگار مشروب میچریدیم!
گفت توبگو :
گفتم من که چیزی برای گفتن ندارم ، یک زندگی مثل همه زندگی های دیگر ، خیلی وقتها چیزی دلم میخواهد اما نمی دانم چی ، دلم می خواهد تینا را ول کنم و بروم پی کارم اما راستش حوصله ء شروع یک زندگی دیگر را هم ندارم ، اصلا این روزها چه کسی حوصله دارد ، پوووف!
زن بدی نیست ها ، ولی حالم ازش بهم میخورد همین و نه هیچ چیز دیگر ، حالا هم باید جمع کنیم و برویم ، الان است که سرو کلهء نحس اش پیدا بشود ، اوه میدانی هیچ خوشش نمی اید مرا در این وضع ببیند!
نظرات: 23
خیلی دوست دارم اون کتاب هارو بخونم
By ناشناس, at ۱۰:۰۲ بعدازظهر
سلام :)
پست كه به من دخلي نداشت ؛)
خودت خوبي ؟ خوشي ؟ سلامتي ؟
By ناشناس, at ۱۰:۴۷ بعدازظهر
salam aidini delam barat khaili tang shode o khaili az postat aghabam.....jome sare kelas bodam...
By ناشناس, at ۱:۵۷ قبلازظهر
عجب زندگیییی ...
By ناشناس, at ۲:۵۱ قبلازظهر
پوووووف
By ناشناس, at ۲:۲۴ بعدازظهر
یادم رفت بگم. کتابی رو گفتی دانلود کردم و دارم ه قول خودت نم نمک می خونمش. تا اینجاش که جالب بوده. تا بعدش چی بشه. ممنون که معرفیش کردی
By ناشناس, at ۲:۲۶ بعدازظهر
in dastan bud na?! shayad Tina inja ra bekhanad!!!
By ناشناس, at ۶:۰۹ بعدازظهر
salam aidin jan az babate proxy mamnon koli be hem hal dadi !
az in kara bazam bokon ..
By ناشناس, at ۸:۵۵ بعدازظهر
نمی دونم چرا من هم نگران شدم: شاید تینا اینجا را بخونه.
خوبی؟
سوال احمقانه پرسیدم؟
By ناشناس, at ۱۰:۴۲ قبلازظهر
zendegiye sagi
By ناشناس, at ۶:۱۶ بعدازظهر
vaaaaaaaay!!! cheghadr ghashang bood lamasab !!
kheili ...
che hessi... yetori bood. !! kheili ali bood
By ناشناس, at ۹:۱۸ بعدازظهر
zood bash
By ناشناس, at ۱۱:۵۰ بعدازظهر
age daastan ham bood, daastane shoomi bood!
By ناشناس, at ۱۱:۵۳ بعدازظهر
اینها را که نوشته این قلم روان شما؟
وابسطه به صورتک خیالیست
یا شمای واقعیت؟
در هر دو صورت خیلی خواندنی بود
و قابل اندیشه
By ناشناس, at ۱۰:۰۸ بعدازظهر
تعریفی ساده و حقیقی از دو زندگی
By ناشناس, at ۵:۲۳ بعدازظهر
چرا مردها اینطورند؟ یعنی واقعا راه بهتری نیست؟!!
By ناشناس, at ۵:۲۴ بعدازظهر
پيك چهارم ات شبيه يك چهارم شده (4/1) . با خودم گفتم ببين اين اقا چقدر كم ظرفيت است ، ما چهار تا چهار تا سر ميكشيم و باز بي عقلي از سرمان نمي پرد آنوقت اين لوطي با يك چهارم راه مي افتد. تازه اين كه چيزي نيست ، از زنم برايت بگويم ، پيك دوازدهم را كه زد دست مي گذارد روي شانه ام و مي گويد : خب سيب خور ، حالا كه گرم شديم مي تواني بساط عرق سگي ات را بچيني .
By ناشناس, at ۸:۵۲ بعدازظهر
salaam
khobi?
By ناشناس, at ۱۱:۰۱ قبلازظهر
ki bozghalas?!
By ناشناس, at ۱۲:۱۶ قبلازظهر
سلام آیدین عزیز...این داستان بود؟
By ناشناس, at ۴:۱۸ بعدازظهر
جالب بود...همه ما عین هم هستیم....یه روح مشترک با میلیونها چهره!
By ناشناس, at ۱۰:۱۶ قبلازظهر
salam aidin jonam manam delam barat tang shode boodd...
By ناشناس, at ۸:۲۹ بعدازظهر
بابا بی خیال مثل اینکه خیلی شاکی شدیا
By ناشناس, at ۱۱:۱۶ بعدازظهر