لیمو ترشکم
لطفی فکن ، اگر خانم عکاست را دوباره دیدی ازش بپرس که فکر میکند دنیا بدون اونقصی ندارد؟
میدانی من تجربه اش را دارم ، تجربه اینکه چطور همه را در یک فریم جا بدهم ، به هر جان کندنی که هست ، اما از این تجربه مدتهاست که گذشته و شاتر تنهایی من یاد گرفته و یاد میگیرد هنوز که خودش را برای ثبت آدمها تنگ و تنگتر نکند...
بگذریم..
میدانی شراب پیر ، حس میکنم سرزنده ای ، راستش را بگویم ، در ته ِ ذهنم مانده بود آن نوشته ات که فلان ماه امسال ، تنها ماهی که دلهره ء بلند بودن ناخنهایم را نداشتم ، بغض ِ تلخی از یک دوران گذار ، میدانم دوران های گذار چطور سخت می گذرند گاهی..
اما حالا که می گویی این همه فکر داری که چه بکنی و کجا بروی این ماه که تمام شد یک جوری از ذوق دل آدم برایت غش می رود ، من اسمش را می گذارم آروزهای دست یافتنی ِ کوچک ِ خوب ، چیزهایی که تقریبا موعدش که رسید آدم دنبالش نخواهد رفت و شاید هم بعدها بنشیند و به خودش بگوید قرار بود فلان کار را بکنم و فلان جا بروم که نرفتم ، اه !
اما خوب بالاخره روزی خواهد رسید ، روزیی که آدم به جایی می رسد که منتظر هیچ کدام از این خوشبختی های کوچک نباشد ، روزی که آدم منتظر نیست هیچ فصلی ، هیچ ماهی ، هیچ شبی تمام بشود و موعد چیزی برسد ، آنوقت است که دلش برای روزهایی که منتظر بود تنگ می شود و می آید می نویسد:
یاد یک تصویر چیزی جز حسرت یک لحظه نیست...
راستی
دروغ تو
همچون ليموي شيرين
طعم خوشي داشت
تورا دوست دارمت
گلوي مرا تلخ كرد
اما خوب لیموی ترش را حساب جداست (;
نظرات: 8
سلام نشناخته!از آن متن هایی بود که باید زبر باران خواند و عبور عابران را از پنجره تماشا کرد
به جان خودمان
By ناشناس, at ۸:۴۳ قبلازظهر
تو فکر کردی ما کی هستیم؟ توقع داری هرچی نوشتی بفهمیم؟ راحتت کنم. ربط دوتا جمله ش رو هم با هم نفهمیدم. همین
By ناشناس, at ۱۰:۲۴ قبلازظهر
یعنی هنوز آدمها در شاتر تنهاییت جایی دارند؟
By ناشناس, at ۱:۴۰ بعدازظهر
خيلي خصوصي بود ، يه جورايي هم نا اميد
فكر كنم بدونم ليمو ترش كجاست ;)
By ناشناس, at ۱:۵۴ بعدازظهر
bajens,hala man shodam limo?ya limo boodam az bas moondam shodam torsh?bad misoozoonam.midoonam:)
doos joone khodami:*
By ناشناس, at ۵:۰۶ بعدازظهر
akhar sar ma nafahmidim mazeye limootoursh chiye?!?!?!?!?!?
By ناشناس, at ۵:۰۸ بعدازظهر
آرزوهای بزرگ هم دست یافتنی اند.
By ناشناس, at ۱۰:۳۹ قبلازظهر
خیلی خیلی خیلی خیلی قشنگ می نویسی!
By ناشناس, at ۱۰:۰۵ بعدازظهر