Weaver
اما یکی از کارکردهای وبلاگ خواندن و شاید نوشتن همین است که قبح مبتذل نویسی از بین رفته، منظور دقیق ام عادت به خواندن روزمرگی های بی سر و ته کسانی است که می خوانیمشان ، موضوع غم انگیزی که آنقدر میحطش شده ایم که مدتهاست دیگر هیچ سوالی را در ما نمی انگیزاند!
طبیعی هم هست ، انسانها عادت دارند به آنچه آنان را احاطه کرده است ، دیگر فکر نکنند، بلکه فقط بپذیرندش...
اما من این را نمی خواهم ، این وبلاگهایی که فقط و فقط از اتفاقات روزمره شان می نویسند ، از اینکه خسته ام و فلانم ، امروز فلان شد و بیسار شد و ...
اینها این روزها سخت آزارم می دهند ، عادت است دیگر ، میخوانم ، چرت تری من باب نظر می نویسم بعد یادم که می افتد دلم میگیرد ...
نمیدانم ، چقدر طول کشید تا بفهمم ، درک کنم ، حس کنم که نوشتن کار خیلی خسته کننده ایست و اگر در غیر این صورت باشد باید نگران شد...
نگران شوم
نگران شوید..
به لیست بلاگهایی که میخانم دقت میکنم( که هر چه میگذرد البته بیشتر بازبینی شان میکنم و خواهم کرد) بینشان چند نفر بافنده رویایی هستند؟ چند نفرشان به قصداینکه مطلبی تولید بکنند به روز شده اند؟...
خیلی کم است
خیلی
راستش اگر دقت بکنی در کل این بلاگستان کم است...
نه اینطور دیگر نه ....
نظرات: 15
نوشتت بو-دار بود يا من اشتباه مي كنم ؟!!!!!!
By ناشناس, at ۱۲:۳۴ قبلازظهر
حرفت حسابه ولي اين موضوع فقط منحصر به بلاگشتان نيست ، تو زندگي روزمره و دنياي واقعي و در طي يه روز چند نفر از كسايي كه باهاشون برخورد ميكني از روزمرگيهاشون برات نميگن ؟ اينكه كجا رفتن و چه كردن و چه گفتن و شنيدن ؟ چند نفر ؟
راستش فكر ميكنم اگه دقت كني ، خيلي كم باشن .. مگه نه ؟
By ناشناس, at ۱۲:۳۸ قبلازظهر
پ.ن : بلاگشتان همان بلاگستان است از زبان بامدادي خمار ;)
By ناشناس, at ۱۲:۴۳ قبلازظهر
یه وبلاگی خوندم که نوشته بود وبلاگ نویسی "خز" شده
By ناشناس, at ۱:۴۴ قبلازظهر
اتفاقا به نظر مياد اين بحث تو كسل كننده تر از روزمره نويسي باشه
و يه دليل كسل كننده تر اينه كه تو مجبور نيستي كه وبلاگي كه روزمره مي نويسه رو بخوني
به نظرم وبلاگ يه چيزيه .. يه دوسته كه مي توني هرچي خواستي بهش بگي و نه به خاطر اينكه ديگران بيان بخونن فقط به خاطر اينكه هيچي تو دلت نمونه
By ناشناس, at ۵:۲۱ قبلازظهر
خب همین از روزمره گی نوشتن بهتر از ننوشتنه پدر جان :)
بعدم معیار چیه؟ شاید یکی با پست های روزمره اش چیزایی بنویسه که هزارتا پستِ مثلن تخصصیِ ملت نتونه همون ها رو بیان کنه.
By ناشناس, at ۸:۴۶ قبلازظهر
بعضي وقتا ساده ترين اتفاقا مهم ترين تجربه زندگيت مي شه.
سخت نگير
By ناشناس, at ۱۱:۳۱ قبلازظهر
مرسي سر زدي دوست خوبم
By ناشناس, at ۱:۱۶ بعدازظهر
مرسي سر زدي دوست خوبم
http://tease.blogspot.com
By ناشناس, at ۱:۱۷ بعدازظهر
nemitunim adama ro vadar konim ke be delkhahe ma benevisan
gahi hamin chert o perta hast ke mishe az tush 1 chizi dar avord ke beshe esmesh ro gozasht zendegi!
By PaRaDa, at ۱:۱۸ بعدازظهر
وبلاگ نویسی یه چیزی به آدم یاد میده...زیاد عمیق به قضایای این دنیای بلاگ و مجازی نگاه نکن...سطحی از روشون بگذر..باور کن!
By Veron, at ۲:۵۲ بعدازظهر
مثل خود آدم ها می مانند وبلاگ ها. بعضی ها سطحی. بعضی ها عمیق.
موضوع اینست که این تویی که انتخاب می کنی با چه کسانی حرف بزنی یا درد دل چه کسانی را بشنوی یا حرف دلت را پیش چه کسانی بگویی. آدم که مجبور نیست وبلاگ هایی که دوست ندارد را بخواند.
برای من وبلاگ نویسی مثل اینست که توی جمع نفری از دوستانی که خیلی دوستشان دارم و در دنیای حقیقی ندارمشان نشسته ام. جمله ای می گویم و جمله ای می شنوم. اگر بخواهم تولیدات ادبی یا اجتماعی سطح بالا بخوانم به کتابخانه رجوع می کنم نه وبلاگستان.
من این جمع را دوست دارم. حتی اگر روزی هیچکدام حرفی برای گفتن نداشته باشیم
By ناشناس, at ۱۱:۳۹ قبلازظهر
براي اولين بار ليست لينكاتو نگاه كردم ، عادت ندارم دنبال اسمم تو ليست لينكاي ديگرون بگردم ، راستش برام اهميتي نداره همونجور كه عادت ندارم از كسي اجاه بگيرم كه اسمشو به ليستم اضافه كنم ، شايد هنوز فرهنگ وبلاگستان و بلد نيستم
By ناشناس, at ۶:۳۵ بعدازظهر
آيدين عزيز من نوشته هات و دوست دارم و بسيار هم اما نه به خاطر اينكه اهداف ما از نوشتن وبلاگ يكي است ، بيشتر وفاداريت و به هدفت دوست دارم و صداقت نوشته هاتو به نظرم وبلاگ نويسي قانون خاصي نداره
هر كس با هدفي اين كارو شروع مي كنه و اين ما هستيم كه حق انتخاب داريم
By ناشناس, at ۶:۴۰ بعدازظهر
اوهوم...
By ناشناس, at ۱۱:۰۵ قبلازظهر