Put A Little Bit On Me
دموکراسی نه حکومت مردم که کنترل و نظارت مردم بر حکومتگران است ، اساسی ترین وجه دموکراسی ( در آتن نیز چنین بود ) این است که انسان بتواند علیه کسی رای بدهد نه له کسی..
می خواستم که تار شوم نغمه سر کنم
با زخمه روبروی شدم پشت پرده ها
می خواستم که حلقه شوم دست دختری
افسوس! طوق رنج شدم پای برده ها
می خواستم فسانه ء دلداگی شوم
می خواستم شراب ناب شوم در دل سبو
گشتم شرنگ درد ، به دامان رنج ها
می خواستم ترانه شوم در گلوی چنگ
درهم فشرده ، ناله شدم لای چنگ
می خواستم که بوسه شوم بر لب کسی
پایم فرونشست به مرداب ننگ
وقتهایی هست که آدم نمی داند حالش خوب هست یا نه ، نمی داند شاد هست یا غمین ، فقط می بیند که دارد می خوابد ، بیدار می شود ، کتاب می خواند ، فیلم می بیند ، کارهایش را انجام می دهد و گاهی چیزی می گوید و می خندد ....
این روزها پریم از این لحظه ها که نمی دانیم اسمش چیست اما به تجربه می دانیم که مشخصه ء بارز این حالت این است که آدم دست و دلش به هیچ کاری نمی رود...
در این لحظه هم نمی دانیم برای چه می نویسم ، فقط می دانیم که باید بنویسیم ( کلی خوشمان می آید از اینکه خودمان را با ذات اقدسمان جمع می بنیدم!)
عارضیم به حضورتان تعریف بالا از دمکراسی اصلش بر میگردد به اینکه چند وقت پیش کتابی خواندیم به نام " می دانم که هیچ نمی دانم " ، که مجموعه ای است از چند مصاحبه و سخنرانی پوپر ، ایشان فرموده بودند که :
تمام فلاسفه سوال را اشتباه طرح کرده اند ، اصل موضوع این نیست که چه کسی باید حکومت کند ، پرولتاریا یا بورژوا ، توده ها یا نخبگان و ... سوال اساسی باید این باشد که چطور می شود حکومت را برکنار کرد!
خلاصه از آن وقت این نکته ء ساده ما را بس خوش آمده!
از اینها که بگذریم سه روز است که درگیر کتاب " جهانی سازی و مسائل آن " از جوزف اسیگلیتز هستیم ، از خودمان که اصلا پنهان نیست ، از شما هم پنهان نباشد این کتاب تمام دانسته ها و علائق ما را به جهانی سازی بد فرم به چالش کشیده و در این لحظه در وضعیتی هستیم که نمی دانیم اسمش چیست! پیشنهاد می کنیم این کتاب را بخوانید ، شاید بحث های اقتصادی اش حوصله سر بر باشد اما کلیتی که بدست می دهد و علامت سوال هایی که برایتان بوجود خواهد آورد حتما ارزشش را دارد!کتاب را نشر نی منتشر کرده ، و راقم این سطور همین چند لحظه پیش تمامش کرد ، اما در این جستار! قصد ما معرفی کتاب نیست و غرض روایت حالی است که دیشب بر ما رفت ، دیشب به این بخش کتاب رسیدیم که : چه کسی روسیه را از دست داد!
هر چه جلوتر می رفتیم عصبی تر می شدیم و در پس ذهنمان هی عکس دختر یلتسین ، ابراهامویچ و دیگر ملیاردرهای روس لندن نشین می آمد و می رفت! خلاصه دردسرتان ندهم آخرهای فصل بود که دیگر طاقت نیاوردیم ، بلند شدیم به قدم زدن و ایضا سیگار دود کردن که یادمان افتاد که خیلی قبلترها کتاب خاطرات یلتسین را ابتیاع نموده ایم و نخوانده ایم، گشتیم و پیدایش کردیم ، حدس بزنید اسم کتابش را چه گذاشته؟
تلاش برای روسیه!
آخر کتاب چند عکس بود ، از یلتسین کنار این و آن و بر هر کدام توضیحی ( به قول کامپیوترچی جماعت ToolTip!) عکسها را که نگاه می کردیم رسیدیم به عکسی کنار یک قوزمیت روحانی با آن لباس و کلاه و صلیب ابلیسی اش ، زیرش نوشته بود :
روسیه مقدس ! مردم روسیه همیشه ملتی روحانی بوده اند ، هستند وخواهند بود و بدینسان کلیسای مسیحیان روحی تازه پیدا کرد ، سال 1991 ، یکی از کلیساهای ارتدودکس مسکو!
نمی دانم چقدر به این عکس خیره ماندم ، فقط یادم هست که با تمام وجود دلم می خاست های های زار بزنم به این همه وقاحت ، تا بلکه سبک شوم ، اما نشد ، اشکمان خیلی وقت است که پشت چشمانمان گیر کرده ...
درد می کند ، پشت چشمانم را می گویم ...
نظرات: 9
ajab...
jahani sazi va masa'ele an!in ketab age eshtebah nakonam az manab'e yeki az darsaye ma bood!are...darse eghtesade tose'e dashtim,ostad in ketabo mo'arefii kard chon kolli az mabahese darsimun rajebe jahani shodan bood.. vali man ke nakhundam ketabo!be har hal,movafagh bashid..
ba moghe hayi ke adam dasto delesh be kar nemire..bayad kenar umad..
rasti,aval!
By ناشناس, at ۶:۲۷ قبلازظهر
اولن که آن حال ِ "نمی دانمی" را خوب توصیف کردی. اما همین نشانه که دست به نوشتن شده ای و نشانه ی دوم که دلت خواسته خودت با ذات اقدست جمع ببندی معنایش اینست که هنوز خیلی خیلی وخیم نشده این حال.
سوال برکناری هم سوال جالبی ست که ذهن را می تواند کلی مشغول کند
آخرن هم اینکه بالاخره چه کسی روسیه را از دست داد؟
By ناشناس, at ۲:۴۳ بعدازظهر
injro vaghta man esmash ra migozaram poch garaie ke hata bi kar mandan ra poch midanad va migoyad bayad khaand o pish raft .gahi ham tanbali dar lebase pochi zaher mishe ama to cheshmash ke khire shii mifahmi khode nakeseshe...
By ناشناس, at ۶:۱۴ بعدازظهر
خوبی ... خودت نمی دوونی
..
شاید
.
.
بیژن اسم ماشینه ، زخمی صفتشه
By ماه کولی, at ۶:۵۹ بعدازظهر
مدت مديدي است كه نمي دانيم خوشيم يا ناخوش ! و اشك مان در پستوي اندروني عزلت برگزيده است . هه اين لحن نوشتن چقدر شاهانه است!
By ناشناس, at ۷:۵۸ قبلازظهر
چشمات خوب شد ؟ پشتشونو ميگم اونجا كه اشكات گير كرده بودن
By ناشناس, at ۱۱:۵۳ قبلازظهر
نمي دونم براي چيزهاي كه خوندم چي بگم؟
اما استفاده كردم
و منم گريه مي خوام
براي خيلي چيزها
By ناشناس, at ۱۲:۱۸ بعدازظهر
با پوپر موافقم ولی دموکراسی در واقع هم برکناریه و هم انتخاب. هر کدوم بدون اون یکی فاجعه است.
By ناشناس, at ۴:۱۷ بعدازظهر
تو همه کشورها آدمهایی هستن که فکر می کنن کار خوبی برای مردم کردن اما در حقیقت بزرگترین خیانت رو می کنن!حالا تو حرص نخور مادر..
By ناشناس, at ۷:۴۹ بعدازظهر