پنجشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۵

شهرنوش پارسی پور


- ... کلاغ سیاه ها ... این گزلیکی است برای تحقیر شدن ، در حیرت بودم که تبدیل فضیلت انسان به فضیلت کلاغ چه نفعی به حال بشریت دارد...
- میگویند زن ها زود گریه میکنند همین است . آنان تمام کوشش خود را بکار می برند تا زن را از شخصیت خالی کنند و بخشی از واکنش زن در قبال این عمل حالت هیستری توام با اشک و فریاد است...
- داشتم مبتلا به یک بعد مقدس می شدم ، بعد مقدس ویژه ء مردمان تحت ستم است . انسان در زیر فشار ، خواسته یا نخواسته یک من ِ بزرگ می سازد که ابعاد جادویی داد..


شهرنوشی پارسی پور / خاطرات زندان ....نشر باران ، سوئد.


شهرنوش پارسی پور نویسنده ء بزرگی است ، اما ارادت قلبی من به شهرنوش فقط بخاطر ادبیات نیست ، شهرنوش پارسی پور از معدود ایرانیانی است که به راستی صاحب سلامت روح اند ، یک روشنفکر واقعی...

سعی میکنم کوتاه بنویسم...

در اوائل انقلاب بعد از انتشار کتاب زنان بدون مردان ، آوینی مقاله ای می نویسند به اسم :
از مایکل جکسون تا شهرنوش پارسی پور
لازم نمیبینم همیچن مقاله سخیفی را از آدمی؟! چون آوینی باز خوانی کنم ،فقط اینکه در این لحظه که بعد از چند سال دوباره خواندمش در آنجا که خودش را ما خطاب میکند : " ما هنوز فرصت نیافته ایم که کتاب « سگ و زمستان بلند » را بخوانیم" ، کم مانده بود اوغ بزنم ، سرتاسر مقاله موج می زند از حماقت و بی سوادی نویسنده اش ، پیشنهاد میکنم بخوانیدش ،( که کمتر جایی است در این عالم که بتوان همچین نابغه ای پیدا کرد) ، و از اصطلاحاتی چون" اپیدمی مارکززدگی " و نقب و سعیی که هدف بر مسخره کردن و کوچک شمردن نویسنده ای چون مارکز دارد لذت ببرید!به هر حال آوینی در آخر مقاله اش می نویسد :"اگر چه سیطره فرهنگی غرب دیگر مرز و بوم نمی شناسد و با علم به سوابق نویسنده کتاب، دیگر هیچ جایی برای تعجب و پرسش باقی نم ماند، جز آنکه: « چطور چنین کتابی اجازه اتشار یافته است؟"
و پیرو همین مقاله زن شیخ اصلاحات کنونی! از پارسی پور شکایت میکند و بدین ترتیب 7 سال این انسان آزاد اندیش راهی اوین می شود ، هفت سالی سخت و محنت انگیز برای نویسنده ای در اوج کارش ... ...نمیدانم ، هر وقت یاد شهرنوش و زندگی اش می افتم ناخود آگاه دلم میخواهد هق هق زار بزنم ، مثل همه ء آن شبهایی که خاطرات زندانش را می خواندم، اما اشکم در نمی آید ، بغضی است که مانده در گلو ...اما تمام دردی که شهرنوش کشید ، برای جامعه ء ایرانیان حداقل یک مزیت داشت ، داشتن ناظری آگاه در اوین و کتابی به اسم خاطرات زندان شهرنوش پارسی پور ...می دانید کتابهای از این دست بسیارند اما هیچ کدام مستقل نیستند ، هیچ کدام را کسی که فقط و فقط جرم اش نویسنده بودن است ننوشته ، کسی که نه چپ بود ، نه راست ، و نه هیچ کوفت دیگر ...
نگاه شهرنوش پارسی پور ، در گوشه گوشه کتاب ، سعی و تلاشش برای درک آدمهای دور و اطرافش و تحلیل اینکه چه بر ایران می گذرد در هر لحظه مسخ کننده است ...با همان چند خطی که در بالا از کتاب نوشته ام آدرس میدهم :کلاغ سیاه ها گزلکیکی برای تحقیر شدن ... در کتاب اینطور نقل شده که بعد از دستور خمینی برای اجباری شدن چادر ، زنان باید تمام مدت چادر سر می کردند ، شیوه ء کار هم اینطور بوده که حاج داوود که در واقع انسانی است بیمار ، گاه و بیگاه در سلول زنانه را باز می کرده و هر که چادر بر سرش نبوده به پشت می خوابانده و از اینکه به پشت دخترهای 15 ، 16 ساله آنطور شلاق می زده لذتی هیستریک می برده و کارش هم همیشه با این جمله که کلاغ سیاه ها من شوما رو آدم میکنم تمام میکرده... پارسی پور تحلیل میکند ، تحلیل می کند و در آخر فلسفه ء چادر را از زبان همین حاج داوود بیان میکند ..." گزلیکی برای تحقیر شدن "....

کتاب علاوه بر این تحلیل ها و روایت ها ، آینه ای است تمام نما از گذر و روند فکری افرادی که هم اکنون در دسته بندیهای مختلف بر ما حکومت میکنند...
این کتاب را بهتر است در اینجا بگذاریم و بپردازیم به هدف اصلی این نوشته ...
مصمم هستم از مسائل جنسی‌ام بگویم، شاید کمی پوشیده‌تر..

در صفحه به روایت شهرنوش پارسی پور ِ رادیو زمانه ، یک بخشی قرار است شروع بشود به اسم گزارش یک زندگی ، خود نویسنده در این باب می نویسد :
همیشه در جستجوی انگیزه این اعدام ها بودم. یعنی فکر می کردم چرا افراد وارد فعالیت هایی شده اند که بعد به این نحو دردناک زندگی شان را از دست بدهند. بدون شک دلیل عمده بسیاری از کسانی که جانشان را از در این فعالیت ها از دست دادند مبارزه در راه آزادی و نجات انسان و انسانیت بوده است.من هیچ شکی در این قضیه ندارم هرچند در صداقت برخی شک می کنم.......اما در جوار فقر، یک انگیزه دیگر هم می تواند باعث فعالیت سیاسی شود و آن هم رفتارهای جنسی و خاطرات جنسی است که از گذشته به یاد ما مانده و ما را رنج می دهد و برای مبارزه با آنها سعی می‌کنیم جهان بهتری بسازیم...

به هر روی خواستم پیشنهادی مصرانه بکنم که خواندن و گوش کردن به این برنامه را از دست ندهید !
همین اینکه بگویم ، این مورد خاص ، همیشه از دغدقه های فکری ام بوده که در جامعه ء ایرانی پسران خیلی راحت از نیازهای جنسی شان ، عواطف و امیالشان صحبت میکنند ، در وبلاگ هایشان می نویسند و یا در مجالس محض شیرین زبانی و مجلس گرم کنی نقل می کنند ، اما ، اما دختری می شناسید که اینطور باشد؟ خودتان که اینجا را می خوانید و خیلی روشنفکرید ، وقتی با دختری روبرو می شوید که امیال جنسی اش را بیان میکند با همان دیدی که یک پسر اینها را بیان میکند بهش نگاه میکنید؟
من ، من دلم می خواهد روزی برسد که دقیقا بتوانم با همان دیدی که به امیال و خواسته های دوستان پسرم نگاه میکنم ،دقیقا با همان دید به امیال و خواسته های دوستان دخترم نگاه کنم ، با همان عینکی که به جنبه ء فان و فانتزی قضیه می خندد...

پ ن : بیچاره شهرنوش که گفته با این که می ترسد خاطرات جنسی اش رامنتشر کند اما مصمم است که این کار را بکند ، هنوز خاطرات شروع نشده ، آدم ساندیستی مثل نیک آهنگ تیتر زده دنبال اعلام خبر مسرت بخش مروز خاطرات سکسی خانم پارسی‌پور، خواستار خوانده شدن خاطرات سکسی انجلینا جولی، سوفیا لورن و غیره و خواندن از روی خاطرات "بانو چترلی" شده است....:(خواستم بگویم که ..
.اما با خود گفتم که بگذر آیدین
که اینجا دوزخ اندیشه های خلوت گزینان است
این جا اندیشه های بزرگ را زنده زنده می جوشانند و چندان می پزند که کوچک شوند
این جا احساس های بزرگ همه پست می شوند و تنها احساسک های جغجغه وار اند که رخست جغ جغ کردن دارند...

17 comments | Permalink

نظرات: 17

شاملو بود که انگار زمزمه کرد :

آه اگر آزادی سرودی می ‌خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته بر جای نمی‌ ماند ...
که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی ست
که حضور انسان
آبادی ست

بعد گمانم شاملو بود که سنگش را شکستند و لعن و نفرین کردند نثار !

نخوانده ام کتاب را . نه ، تصحیح می کنم : ((متاسفانه)) نخواندم کتاب را .
راستی
این جمله را پرستیدم :
انسان در زیر فشار ، خواسته یا نخواسته یک من ِ بزرگ می سازد که ابعاد جادویی داد ...

می توان گفت محشر است ؟!؟

آن صورتک های بالای صفحه ی شما را هم دوست می دارم .

By Blogger __, at ۹:۲۶ بعدازظهر

نیک اهنگ کوثر تکلیف خودش رو قبلا روشن کرده بود ایدین جان . بی خیال .

By Anonymous ناشناس, at ۱۰:۴۵ بعدازظهر

یه جا خوندم که شهرنوش دیوانه است
مخش تاب دارد

By Anonymous ناشناس, at ۲:۲۰ قبل‌ازظهر

این کتاب و یادم نیست کی خوندم.....
اما تجربه جالبی بود
من همیشه طرفدار تابو شکنی بوده و هستم و شکستن هر چی اسطوره و نماد و الگو ام

By Anonymous ناشناس, at ۱۲:۳۸ بعدازظهر

سلامت روح و جسارت، کمتر نویسنده ی ایرانی این صفات رو داره. من خیلی برای خانم پارسی پور احترام قائلم.
راستی درباره ی این حاج داوود: مجله ی اینترنتی آرش مصاحبه ای کرده با یکی از توابین سابق، که درش از این حاج داوود هم حرف زدند. مطلب خیلی جالبیه.

By Anonymous ناشناس, at ۴:۱۰ بعدازظهر

harfi nadaram.. :|

By Blogger شقايق, at ۱۱:۴۲ قبل‌ازظهر

بابا دمت گرم :)
ممنون از حضورت .

By Anonymous ناشناس, at ۴:۴۰ بعدازظهر

dl kardam ta bekhonamesh
pas felan bye!

By Anonymous ناشناس, at ۱۱:۰۰ بعدازظهر

آيدين جان!
آخه ما تو خونه کامپيوتر نداريم ،و من يه روز در ميون ميام شرکت بابام کامنت ها رو ميبينم[لبخند]

By Anonymous ناشناس, at ۱:۵۶ بعدازظهر

مرسی.عالی بود این پست. بالاخره تونستم بخونمش

By Anonymous ناشناس, at ۳:۰۶ بعدازظهر

baladi inhame hers nakhori ???...

hamishe fekr mikonam badtaresh ham hast man khabar nadaram...velesh mikonam ke degh nakonam.

By Anonymous ناشناس, at ۶:۰۷ بعدازظهر

chetori?hanooz mohat bolande?

By Anonymous ناشناس, at ۷:۴۱ بعدازظهر

این نیک آهنگ و رادیو زمانه که آبشخورشون برای همه روشن شده.

By Anonymous ناشناس, at ۶:۴۴ قبل‌ازظهر

نظر لطفت است!

By Anonymous ناشناس, at ۹:۱۶ بعدازظهر

با نوشتن اين مطلب نشان دادی که وجدان بيداری داری.
قلمت سبز و روان.

By Blogger Majid Zohari, at ۴:۱۳ قبل‌ازظهر

مجبور شدم وبلاگم رو عوض کنم
livingonwind.persianblog.com

By Anonymous ناشناس, at ۸:۴۸ بعدازظهر

چه از دید اجتماعی چه ادبی واقعا تحسین برانگیزه...
من شنیدم خاطرات زندانو 20 تومن به بالا میفروشن؟جایی رو یا ادرس اینترنتی ای میشناسید که انتشار بده؟
راستی زنان بدون مردان و سگ و زمستتان بلند هم در مذمت این جمود فکری هاست..تا جمع نکردن بخونید

By Anonymous لینا, at ۲:۲۶ قبل‌ازظهر



aidinblog@hotmail.com

L ink

صفحه لینکهای صورتک خیالی


 


A rchive

ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007