قبری که بهش میخندی از ان ما …
آدم ، آدم است دیگر! بعضی وقتها میزند به سرش ، دلش می خواهد گوشی را بردارد و زنگ بزند به یک دوست قدیمی و خیلی جدی بپرسد:
آیا سنگ گوری برای دوستی مرده شان سفارش بدهد؟
صحنه را مرور میکنم :
دوست مورد اشاره اول نمی داند چه بگوید ، مکث میکند و میپرسد چرا؟
در حالی که سعی میکنم خونسرد باشم توضیح میدهم ، که این مثل ِ قدیمی که می گوید مرده های بدون قبر آرامش ندارند مثل خوره افتاده به جانم و ..
دوست مورد نظر فی البداهه مزه پرانی میکند و می گوید:
آنوقت باید این اجساد بودائی که می سوزانندشان و خاکسترشان را ول میدهند در رودخانه تا ابدالدهر رنگ آسایش را نبینند...
بعد دو نفری شروع میکنیم به فحش دادن به هرچه ضرب المثل ایرانی است و من پای این یکی راهم وسط میکشم که می گوید : احترام امام زاده به متولی شه و اضافه میکنم شاشیدم به امام زاده ای که احترامش با متولی ش باشه! و می خندیم و بدون اینکه خودمان بدانیم چه می خواهیم ، مدام از این شاخه به آن شاخه می پریم و بعد از دو ساعتی بحث آتشین ، خسته که می شویم یکی مان می گوید : خدا می داند این بحث اصلا سر چیست! از بحث آسایش قبر شروع کردیم و حالا داریم درباره مضرات سیگار و لزوم ترکش در سال جدید حرف میزنیم!
هومم ، گفتم سال جدید و یادم آمد که سال نو شده و من هنوز چیزی ننوشته ام! راستش آنقدر این تعطیلات زود گذشت و آنقدر سرم شلوغ بود که کلی کار تلنبار شده ام هم به کارهای در انبار مانده ء قبلی اضافه شده!
اوضاع مام میهن هم که دل و دماغ برای آدم نمی گذارد ، برداشته اند ملوان های انگلیسی را گروگان گرفته اند و امروز آزادشان کنند که چه؟! حالا خوب شد آن دخترک را تنها تنها و زودتر آزاد نکردند که آن وقت تا دنیا دنیا ست انگ زن ذلیلی بر پیشانی دولت مهرورزمان می ماند!
دیگر اینکه چند روزپیش یکی خفتمان کرد و به زور برد به تماشای فیلم اخراجی ها و هرچه ما این وسط لابه و زاری می کردیم که نمی خواهم پول بیلط بدهم که فیلم پرفروش تر بشود به خرجش نرفت که نرفت!
بعد از دیدن هم یک علامت سوال بزرگ جلوی چشممان ظاهر شده و هر چه تفلا میکنم کنار نمی رود که چرا این همه اینجا و آنجا در مورد این فیلم نوشته بودند حتی یک اشاره هم ندیدم به این همه قلب واقعیت؟
انگار همه یادشان رفته تا همین چند سال پیش ژاندارمها در خیابان جلوی هر پسری را میگرفتند و مدارک سربازی می خواستند؟
راه به راه این دیالوگ در فیلم تکرار می شود که برگردید، شما برای چه آمده اید به جبهه!
انگار همهء اینهایی که رفتند و برنگشتند به میل و اشتیاق خودشان رفته بودند!
پووف ، مام میهن!
به نظر شما وقتی گلوله ای درست وسط خیک آدم میخورد مام وطن که این همه حرفش را می زنند پیدایش می شود تا بگوید حالا چه خاکی باید به سر ریخت؟!
این نوشته طنز مرگ در راه کشوربه من خیلی چسبیده و وقتی خواندمش یاد مقاله ای تند و تیز و مشهور افتادم از ادوارد مورگان فورستر به اسم باور من ، در جایی از این مقاله می گوید :
اگر ناچار باشم میان خیانت به کشورم و خیانت به دوستم یکی را برگزینم ، امیدوارم دل آنرا داشته باشم که خیانت به کشورم را برگزینم!
پسانوشت!
...اكثريت انسانها بعد از سي سالگي جاه طلبي شخصي را فرو ميگذارند- در حقيقت در بسياري از موارد ، حس فرديت را از دست مي دهند و در اصل براي ديگران زندگي ميكنند يا زير كار طاقت فرسا از ميان مي روند . اما كمينه اي از مردمان پر قريحه اي با عزم راسخ هم وجود دارند كه اراده كرده اند تنها براي خويشتن زندگي كنند ، و نويسندگان به اين طبقه وابسته اند(1984)
آقای جامی به مطلب قبلی ام لینک داده بود ، کلی ذوق مرگ شدیم این عیدی به جان خودمان ، مرسی!
نظرات: 7
چه سوال خوبی پرسیدی از دوستت. مرا یاد زیباترین اثر جلال و اعترافاتش انداخت
By ماه کولی, at ۷:۰۱ بعدازظهر
قبری که بهش میخندی از ان ما …
By ناشناس, at ۸:۵۳ بعدازظهر
چه جالب ! پست اخر من هم در مورد فردیت ادمها و روابطشونه! یعنی بعد از 30 اوضاع بهتر میشه ؟ :D
By ناشناس, at ۹:۰۶ بعدازظهر
از تلفن کردن به دوستا من از اون وقتایی خوشم میاد گه آ دم پای تلفن بحثش گل میندازه بعد اگه خودکار دستش باشه همه چی رو خط خطی میکنه. من خودم کلی اتود کار نقاشی از توش درآوردم! تازه شم بهارت مبارک!
By ناشناس, at ۱۰:۱۲ بعدازظهر
chera enghadr fazaye webloget ghamgine ?
By ناشناس, at ۸:۵۸ بعدازظهر
یک به هیچ !
توضیح اینکه هر چه اطرافیان اصرار کردند که بریم ایم فیلم مزخرف رو ببینیم به خرجم نرفت که نرفت .تازه موفق شدم بقیه رو هم از دیدنش منصرف کنم .
By ناشناس, at ۱۲:۴۹ قبلازظهر
آره یک لینکدونی می خواهم مثل همین که تو داری.واسه چی پرسیدی .دل منو می سوزونی؟
By ناشناس, at ۲:۱۳ بعدازظهر