از همان روز شروع کردم به خط به خط طرح ریختن سیاهی پشت پلک ها ... تا نقش دلخواه ... تا خطوط انعطاف پذیر امروز که به موقع می توانند بی رحم بمانند .
می توانم بگویم _ جز یک نفرکه می شناسی اش _ هیچکس دیگر ، مرد یا زن ، نیست که پس از آن روز وارد زندگی ام شده باشد و چشم هایم را عریان ، بدون این فریب کوچک ِ موثر دیده باشد .
چه فکر می کنی ؟
آیا می توانم نگاه نقاشی شده ام را در آینه ببینم و باور کنم این خطوط واقعا از آن من است ؟
می توانم کسی که چشم های مرا پیش از این دروغ می شناخته با این نقش فریب دهم ؟
یا ... می توانم لحظه لحظه روزهایم را کنار کسی بگذرانم بی آنکه هرگز چشمهایم را برهنه کرده باشم ؟
دیشب که از نقاب گفتی یاد چشمهایم افتاده بودم و این سوالها که در خطوطشان تنیده بود . امروز روی صندلی های مترو این چند خط را می نویسم به عنوان مقدمه یا چکیده یا هرچه حسابشان کنی تا بعدتر بتوانم حرفهای دیشبمان را روی کاغذ بیاورم .
زت زیاد !
ــ نگاه ــ
نظرات: 22
ای بازیگر گریه نکن . ما هممون مثل همیم . صبا که از خواب پا میشیم . نقاب به صورت میزنیم . نقابی که خود واقعیمان را نهان میکند . همان نفاق و دروغ و دورویی که این بار مروجش حاکمیت ایران است
یا حق
By علی کلائی, at ۱۲:۳۷ قبلازظهر
به نظرم یه و قت هایی تمیز دادن ِ اینکه کدوم من ِ بی نقابم کدوم نقابدار سخته ،
چون زیادی نزدیک شده و خیلی چیز ها رو هم فهمیده
.......... اینجوری هم دور کردنش سخته و هم نادیده گرفتنش ،
بودنش شده بخشی از من ِ الان ِ من ، تو و همه ی کسایی که دارنش
من چند روزی ِ فکر می کنم کدوم منم اینکه جلوی ِ مامانم و دوستام ِ بین مردم و مغازه دارها همه و همه ....... یا اونیکه شب ها خودش ِ و خودش و بالشی که بغل کرده و می خواد به زور بخوابه . من فقط می دونم اینی که شب ها بالش و بغل میکنه پشت همونی ِ که جلوی ِ همه راه میره نفس می کشه گریه میکنه میخنده دوست میشه عصبانی میشه و ...............
By ناشناس, at ۱۲:۵۸ قبلازظهر
بسیار عالی. در انتقال حس فوق العاده هستین. نوشته هاتون کاملاً حس نویسنده رو منتقل می کنه
By ناشناس, at ۱:۰۶ قبلازظهر
پرنسس ام یک خط از ان جزوهء لعنتی ام تایپ میکنم و بعد برمیگردم و زیرچشمی یک نگاهی به آن
زت زیاد
میکنم و دلم میگیرد و عین حال ذوق میکنم از هجوم آن همه نوستالژی دوست ِ دوست داشتنی ام ;)
By صورتکِ خیالی, at ۲:۲۹ قبلازظهر
cheshmaye berahne ro nadide budam ta hala
By ناشناس, at ۷:۳۱ قبلازظهر
زیاد اهل ارایش نیستم
نمی دونم
By Maryam, at ۹:۳۲ قبلازظهر
نگاه نقاشی شده ات راهم دوست داریم نگاهی مهربان.
چه قشنگ نوشتی چند بار خواندمش و هر بار لذت بردم.
نگاه طفلکی من هم فکر کنم دچار همان ایراد اول نوشته توست هنوز. و من بلد نشده ام هنوز فریب کوچکی بر آن بیافزایم
مسخره است در این سن و سال! نه؟
By ناشناس, at ۱۱:۱۱ قبلازظهر
to sooratakat ra joz be joz tarh zadi, chetor mitavani oryanash koni?
By شقايق, at ۱۲:۱۱ بعدازظهر
پيش از اينكه به آخرين خط برسم ، تو همون چند خط اول مي فهمم كه راوي ، نگاه ِ نازنين ِ ، عزيز من با نقاشي يا بي نقاشي تو نگاهي ، اين و هيچ جور نمي توني تغييرش بدي
نگاه ِ نازنين
:)
By ناشناس, at ۲:۱۵ بعدازظهر
آيدين جان به خاطر اين ابتكار قشنگ، اين بحثي كه راه انداختي و به خاطر اينكه امكان خوندن دوباره ء نگاه و بهم دادي ، يه اسنيكرز پيش من داري
;)
By ناشناس, at ۲:۱۷ بعدازظهر
اگه با يه نگاه ديگه ببيني ديگه خودتو نميشناسي
By ناشناس, at ۶:۱۷ بعدازظهر
نفهمدیم این پستت رو
By ناشناس, at ۱:۳۳ قبلازظهر
چشم برای فراموش کردن آدم تمپورری قبلی و به یاد سپردن آدم بعدیه
توی این همه خیابون پرتردد
By Iranian idiot, at ۳:۰۳ قبلازظهر
نگاهي به من بيانداز..... بيش از تو در پشت نقاب ماندهام
By ناشناس, at ۱۰:۴۶ قبلازظهر
... تا تو نگاه می کنی
لطفآ به فریبا بگو که منم اسنیکرز دوست دارم. چی کار کنم که به منم اسنیکرز بده؟
By ناشناس, at ۱۱:۳۰ قبلازظهر
woooowwwww
چه جالب .دلم واسه نوشتن نگاه تنگ شده بود.امدم كه به آيدين سر بزنم.اصلا انتظار نداشتم نگاه خانوم و اينجا ببينم!!!!!!!!
By ناشناس, at ۹:۴۲ بعدازظهر
خوبه داری میگی تصویر ! و می دونی که تصویر واقعی نیست و فقط سایه ای از یک واقعیته. به نظر میاد بحث روی تصویر بی فایده یاشه.
By all cains, at ۷:۰۱ قبلازظهر
راجع به سارتر هم قضیه اینجوری بوده که طرف زن رو به عنوان یک کل در نظر گرفته و دو تا آیتم بهش نسبت داده. چیزی این وسط زیر سوال نرفته !
By all cains, at ۷:۰۴ قبلازظهر
صادقانه بهت بگم نگاهی که اصلن اون موجود بیرحمی که کشیدی نمیشناسم . من همون نگاهی میشناسم که خوندمش بارها وبارها.
By ناشناس, at ۹:۱۷ قبلازظهر
دیدم بیرحم خیلی کلمه بیرحمی است و کلی بار منفی منتقل میکنه .شاید باید صفت دیگری بذارم که الان در بساط ندارم.تو سخت نگیر.
By ناشناس, at ۹:۱۸ قبلازظهر
چيز زيادي نمي دانم اما خوب مي دانم كه از نگاه نمي توان ايراد گرفت چون صادق ترين حس همون نگاه است و يس
By ناشناس, at ۱:۳۸ بعدازظهر
صورتك ها بد نيستن، استفادهء نابه جا از صورتكهاست كه بده
مثل لباس پوشيدنه اينكه بدوني كجا چه لباسي بپوشي درايت مي خواد اينكه لباس پوشيدنت فقط به خاطر خوشآيند جمع نباشه و خودت هم احساس راحتي و رضايت كني مهمه
البته كه من خيلي دلم مي خواست تو جزيرهء لختي ها باشم و هرگز لباسي نپوشم اما واقعيت اينه كه اينجام وبايد لباسي رو انتخاب كنم كه اندازهء تنم و متناسب ارزش هام باشه
صورتك بد نيست اگه انقدر تنگ نباشه كه بچسبه به صورتمون و ديگه نتونيم برش داريم و اگه به زور برش داشتيم صورتمون از شكل بيافته
يا انقدر گشاد نباشه كه همه بفمن صورتكه
و در نهايت ذوق و سليقهء شخصي، حس زيبايي شناسي و جنس صورتك هم مهمه
مبادا صورتك خوشگلي رو انتخاب كنيم كه به جنسش حساسيت داشته باشيم يا صورتك خوش جنسي رو انتخاب كنيم كه از نگاه كردن بهش حالمون به هم بخوره
انگار از همه كمتر به آدماي روبرو اهميت دادم
!
همينطوره چون اونا نيستن كه صورتك من و انتخاب مي كنن و به صورتشون مي زنن يا به صورتم
:)
By ناشناس, at ۹:۳۷ قبلازظهر