سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۶

از دورغ غافل نباشید ، جز دروغ هیچ چیز حقیقت ندارد


مومو :
راستش را بگو
رزا خانوم :
راستش را نمی دانم ، حتی نمی دانم چه کسی می داند
( زندگی در پیش رو / گاری )

می خواستم نظرم را برای نوشته ء فشرده و پرنغز نگاه بنویسم ، اما راستش چیزی را که نوشته بودم نپسندیدم ، از آن راست ترش را هم بخواهید بدانید این است که در این مدت نوشتن و خواندن از صورتکی که دربرابر خود و دیگران برچهره می زنیم ، دستم آمده که چقدر برای این بحث بی اطلاعم و زیر زیرکی می خواستم به دوستان بگویم بهتر نیست چند کتاب در این زمینه معرفی کنند تا برویم و بخوانیم و چند ماه بعد برگردیم بحث را پی بگیریم؟
راست تر تر هم اینکه متوجه شده ام هم از دوستانی که در این باب می نویسند و هم کسانی که لطف می کنند ، می خوانند و کامنت میدهند یادرست متوجه مبحث به بحث گذاشته نشده اند یا اینکه بالکل در این مورد اختلاف فهم داریم و خلاصه سرراست این مطلب را به عنوان توضیحی به بحث کلی و پیش در آمد به نظرم در باب نوشته ء نگاه می نویسم .

آرزو میدانی ، دولت اصلاحات می خواست باب گفتگو بین مردم و دولت را بگشاید دید سخت است رفت سراغ گفتگو بین تمدنها ، دولت مهرورز هم آمد بساط مهرورزی راه بندازد که دید اوووپس ، مهرورزی برای این چس مثقال آدم که فاز نمی دهد ، رفت سراغ مهرورزی جهانی!
انگار این هم جزو اخلاق جمعی ایرانیان است که تا به مبحثی وارد می شوند و کمی جلو میروند و همین که میبینند سخت شد مبحث بزرگتری را مطرح می کنند تا قبلی در آن گم شود!
روزی که بحث را مطرح کردیم ، اول بار آناهیتا بود که دلیل اصلی صورتک را ربط می داد به جامعه ء ایران که به هزار دلیل سنتی ، اعتقادی و حکومتی به ما اجازه نمی دهد خودمان باشیم و بخشی از بازخورد این به روابط خصوصیمان هم سرایت می کند - من کاملا با این موضوع مخالف نیستم اما درستش هم نمی دانم ( که معتقدم روابط درونی آدمها خیلی منتج از جامعه نیست ، برمیگردد به اخلاقیات فردی ) حداقل فهم من در این مبحث خاص متفاوت است که فکر میکنم نگاه کاملا متوجه اش شده ، برای باز شدن بیشتر اول درکم را از دوستی و دوست داشتن و شرایط تداوم یک رابطه ء دوستانه شرح میدهم و بعد فهمم را از فرق صورتکی که در برابر خود و یک رابطه ء دوستانه برچهره میزنیم با نقشی که در اجتماع برعهده می گیریم توضیح میدهم و باز هم کتمان نمیکنم که به ضعف ِ خود در بیان و بسط این موضوع کاملا آگاهم...
سوال :
ملاکتان برای ایجاد رابطه ء دوستانه و دوست داشتن کسی چیست؟
ممکن است در نگاه اول این سوال حس خوشایندی ایجاد نکند و بگویید آدم هیچ وقت نمی گوید می خواهم دوستتان بدارم ، می گوید دوستتان دارم – خب اگر قرار باشد از این زاویه نگاه کنیم من هم با شما کاملا موافقم که یک رابطه ایجاد می شود ، احساس می کنیم کسی را دوست داریم و دوستش می داریم و انگار که همه ء اینها خارج از ما اتفاق افتاده و ما نقشی در آن نداشته ایم...

این میگوید- دوستتان دارم - بر اساس طیف وسیعی از نمودهای جنسی ، طرز رفتار ، علائق مشترک و ...حتی چیزهایی که نمی دانیم چیست بوجود می آید که من اسمشان را می گذارم نمودهای ظاهری!
اما برای پی بردن به نمودهای باطنی که از اخلاق فردی و اعتقادی ما سرچشمه میگیرد باید برگردیدو از خود این سوال را بپرسید که مثلا چه شد فلانی را که زمانی خیلی دوست داشتم دیگر دوست نمی دارم؟
به نظر من این بر میگردد به ناهمخوانی اخلاق و منش فردی در یک رابطه که حتی ممکن است پی بردن به این تفاوت ها مدت زیادی طول بکشد تا در نهایت منتهی به محو شدن یک رابطه ء دوستانه شود...
من آدمی هستم که همیشه در حال دسته بندی و مشخص کردن ملاکهای شخصیم و سنجش آنها با آدمها هستم که هم اشتباهات گذشته را در برقراری رابطه تکرار نکنم و هم تکلیفم معلوم شود که آیا واقعا می توانم و درست است که با فلانی رابطه ء دوستانه ایجاد کنم یا نه !
بعنوان مثال یکی از ملاکهایی خیلی خیلی مهم من برای دوست داشتن کسی این است که در یک گفتگو یا بحث دوستانه به هدف پیروزی وارد نشود و صریح بگویم که به هیچ روی تحمل چنین آدمی را که چنین به حریم دوستی تجاوز میکند را ندارم ، که دوستی و روابط دوستانه را عرصه ء برد و باخت نمی دانم
دوستی عرصه ء همدلی ، شادی با هم بودن ، تعامل هزار چیز دوست داشتنی و غیرقابل تعریف است و کسی که به قصد پیروزی و نشاندن خواست و اراده ء خود وارد یک گفتگو و تعامل دوستانه می شود تعریفش از دوستی با من نمی خواند ، وقتی نمی خواند ایجاد رابطه ء دوستانه غلط است...
حال همین مثال را در نظر بگیرید برای روابط جاری در جامعه
مثلا شما با کارفرمایتان برای اضافه شدن دستمزد وارد بحث می شوید – اصلا شاید واقعا هم حق شما اضافه شدن دستمزد نباشد ، اما به قصد پیروزی وارد این بحث نشدن حماقتی بیش نیست ، که روابط جاری در جامعه تابع قدرت است و قواعد خودش را دارد ، واضح است آدم ساده ای که بلد نیست در این رابطه ء در جستجوی قدرت دم به دم صورتک عوض کند کلاه اش پس معرکه است و خودمانی اش می شود آدم احمقی است ، من هم احمق می دانمش اما از آن بیشتر آدمی را که قدرت تمیز دادن حوضه ء روابط دوستانه را با روابط تابع قدرت جامعه ندارد احمق می دانم ومعتقدم رابطه با احمقها به هر صورتی که باشند آدم را احمق می کند !

خب حالا اگر تا بحال برداشت دیگری از موضوع داشتید لطفا از این به بعد با این دید مطالب بعدی را دنبال کنید و به نوشته های قبل فکر ، هدف من هم از مطرح کردن این بحث در گام اول پی بردن به ضعفهای خودم در اینکه چرا واقعا اکثر مواقع در برابر خودم نقش بازی میکنم و به طور کلی اینکه چرا در برار خودمان صورتک داریم و در بعد دیگر بررسی و فکر کردن به این سوالها که آیا درست است در روابط دوستانه خودمان نباشیم؟
توانایی خودمان بودن را در روابط دوستانه داریم؟ و هزاران سوال دیگر که اگر بحثمان ادامه پیدا کند ، رویشان کار خواهیم کرد!
... در نوشتن وقتی فرا میرسد که نویسنده می داند نوشته اش تمام شده اما امشب چون شب عزیزی است و قرار است کلاهمان را به افتخار کسی برداریم چند خط دیگر پیش روی میکنیم با پوزش قبلی و تشکر از حوصله ء شما:
وقتی می گویم درست نمی دانم در رابطه ء دوستانه کسی به قصد پیروزی در مبحثی وارد گفتگو شود دلیل بر این نیست که واقعا خودم چنینم ، اما – اما من همیشه سعی میکنم و اگر چنین حالتی پیش آمد ، وقتی به اشتباه خود پی بردم حتما برگردم و به دوست فوق الذکر بگویم که حق با او بوده که اگر چنین نکنم باخته ام ...
یکی از این معدود آدمهای دوست داشتنی دنیا که می شود با او بحث نشست و از حرف زدنش لذت برد همانا پدر معنوی مان است که در ایام بسی قدیم چون ازفهمیدن دختران بهشت خسته شده بودند با این دنیای دون نهادند تا با فهمیدن دختران زمینی کمی در تسکین درد و رنج آنها بکوشند و الله الله که ایشان نیکوکارترینند اشک در چشم آدم حلقه میزند از این همه مروت ، امشب که یک سال دیگر به فسیل شدن نزدیک تر می گردند ، دلمان برایش تنگ شده مخصوصا از وقتی که پرنسس نگاه وبلاگش را بسته و دیگر امکان کامنت عاشقانه گذاشتن از من و آلن گرفته شده ، خیال همایونی شان تخت شده و به گوشمان رسیده که سبیلهایشان را زده اند! البته من به عنوان فرزند خلف ایشان این حرکت را کاملا – مــــیـــــــفـــــــهــــــــــــــــــــمم !
آخر شما که نمی دانید ، ما هر وقت با این پدرمعنویمان در باب موضوعی وارد بحث میشدیم بالفور میگفت میفهمم ، دقیقا ، اره ، درک میکنم و خلاصه ما هم کیفور میشدیم که چه عالی بالاخره یک نفر در دنیا پیدا شد ما را بفهمد !
اما چند بار پیش آمد که ما هنوز دهانمان تا نصفه باز نشده بود دیدم گفت میفهمم ، آره دقیقا ، درکت میکنم !
و در این تایید نکته هاست که فقط دون ژوان جماعت میفهمند !
تولدشان انشالله تعالی خیلی مبارک است ، مراتب خانه زادی ما همچنان پابرجاست فقط لطف کنند بنده نوازی کنند در کنار سرپرسی از دختران بی سرپرست بمی گوشه چشمی هم به وبلاگشان داشته باشند که دلمان بسی تنگ شده هرچند این حرکتشان را کاملا میفهمم:*

24 comments | Permalink

نظرات: 24

omidavaram hame hamintori bashan ke nistan
inke vaghti midunan eshtebah kardan beran rok o rast hagh ro be tarafe moghabel bedan!

By Anonymous ناشناس, at ۷:۳۰ قبل‌ازظهر

تولد ایشون مبارک البته .من دارم دعا می کنم یک زلزله ای در اینترنت بشود بلکه ایشون به زودی نظر لطفی
به وبلاگ شان بیاندازند.
راستش من که فلسفه و اینها سرم نمی شه اصلن .فقط بگویم مطمئن ام به کسی می گم "دوست" که بتوانم با کمترین نقاب ممکن اگر نگویم بی نقاب جلوش بنشینم و نترسم

By Anonymous ناشناس, at ۸:۵۱ قبل‌ازظهر

میخواستم یک چیزهایی بنویسم اما حرفهایی که غزل نوشته بود انقدر به دلم نشست که همه ی حرفای خودم یادم رفت.

By Anonymous ناشناس, at ۹:۳۷ قبل‌ازظهر

غزل انقدر ساده و زیبا نوشته که دیگه جای هیچ حرف و حدیثی رل باقی نمیگذاره.

By Anonymous ناشناس, at ۹:۳۸ قبل‌ازظهر

رل همان را هستش.

By Anonymous ناشناس, at ۹:۳۹ قبل‌ازظهر

تولد سینا را هم به نگاه تبریک میگم.دی:

By Anonymous ناشناس, at ۹:۴۰ قبل‌ازظهر

دی :
اون اینه .

By Anonymous ناشناس, at ۹:۴۰ قبل‌ازظهر

بووووووووووووس برای شوخ نهالمون.

By Anonymous ناشناس, at ۹:۴۱ قبل‌ازظهر

شوخ نهال همون نگاهمون هستش دیگه .

By Anonymous ناشناس, at ۹:۴۲ قبل‌ازظهر

میفهمم ، دقیقا ، اره ، درک میکنم

By Anonymous ناشناس, at ۱۰:۵۲ قبل‌ازظهر

آيدين جان بحثي كه راه انداختي انقدر گسترده است كه در كامنتدوني جا نمي شه
چطور مي شه با چند خط كامنت وارد چنين مقولات فلسفي اي شد؟
در يك جمله من هنوزم معتقدم كه :
صورتكها نمي تونن چشم ها رو پنهان كنن
و چشمها دريچه ء روحن
و خوب كه به خودت نگاه كني تو آينه
مي بيني كه هرگز
نمي توني به خودت دروغ بگي
فقط يه كم شهامت مي خواد اين چشم تو چشم شدن با خود
دوستي ها هم صد در صد به شناخت يا عدم شناخت ما از خودمون بر مي گرده
كه بحثش طولانيه

By Anonymous ناشناس, at ۱۰:۵۶ قبل‌ازظهر

معني يه جمله ارم فهميديم
;)

By Anonymous ناشناس, at ۱۰:۵۷ قبل‌ازظهر

در جواب اون سوال که ملاک من برای رابطه ی دوستانه و دوست داشتن چیه باید بگم که
هیچوقت اول ایجاد یک رابطه به این موضوع فکر نکردم. همیشه گذاشتم که دوستی خود به خود ایجاد بشه. و اگر در طول این رابطه موارد مشترک و نقطه نظر های نزدیک کشف شد این رابطه به دوست داشتن منجر می شود. و اگر با شناخت طرف مقابل فهمیده ام که روز به روز داریم از هم دور می شویم به این ارتباط خاتمه داده ام.
در نهایت در دنیای حقیقی از این دوستی ها و دوست داشتن ها ...چه برایم مانده؟

By Anonymous ناشناس, at ۱۱:۵۵ قبل‌ازظهر

سلام رفیقم...خوبی خوشی؟ تولد سینا ی عزیز هم مبارک...من مجبور شدم خونه عوض کنم...حکم خانه به دوش شدم..., راستی من همیشه در ایجاد یک رابطه جدید به این فکر می کنم یک آدم جدید یک فکر نو...همین و بس...

By Anonymous ناشناس, at ۱۲:۲۱ بعدازظهر

هی ! بار آخرت باشه می فهمم گفتن های صاب زیگورات من رو مسخره می کنی ها . اگه بدونی با همین می فهمم ها چه زلزله ای انداخته به دل ما اینجوری نمی گفتی (:
تازه شم پدر معنویه دیگه . دهن باز نکرده می فهمه چی می خوای بگی .

By Anonymous ناشناس, at ۲:۱۹ بعدازظهر

اگه فکرم جمع جور شه باز می نویسم . وبلاگ مفت پیدا کرده ام دیگه (:

By Anonymous ناشناس, at ۲:۲۱ بعدازظهر

آقا می پاییه هر چی هستیم که آقای گاری می نویسند. این شون بیش از اندازه ماهند

By Anonymous ناشناس, at ۸:۴۰ بعدازظهر

می فهمم!!!!!!برکت می کنم(برک در زبان ترکی )حالیته

By Anonymous ناشناس, at ۱۲:۴۳ قبل‌ازظهر

har do tash comment duni dare!
tu sunjoon.com age click koni ruye un marpiche paiene har post un comment duni hast!
dar morede inke chera do ta weblog daram begam ke man 4 ta weblog daram!
:d
dalile khasi ham nadare!

By Anonymous ناشناس, at ۱۱:۱۶ قبل‌ازظهر

ديگه قهر ميكنم
من هي پيام ميذارم هي نميياد!
چرا گوشيت خاموشه؟؟؟؟

By Anonymous ناشناس, at ۱:۳۳ بعدازظهر

ديگه قهر ميكنم
من هي پيام ميذارم هي نميياد!
چرا گوشيت خاموشه؟؟؟؟

By Anonymous ناشناس, at ۱:۳۳ بعدازظهر

شما بودین زنگ زدین؟

By Anonymous ناشناس, at ۵:۵۳ بعدازظهر

آیدین من که چیز زیادی از نوشته هات سر نیاوردم. فقط آخراش فهمیدم تولد سینا هست و تو هم خیلی دوسش داری. حالا نمره ام چند میشه تو دوستی؟
راستی وبلاگ زیبایی داری. به من هم سر بزن.
اینجوری خوبه دیگه؟

By Anonymous ناشناس, at ۲:۳۷ بعدازظهر

:))

By Anonymous ناشناس, at ۸:۲۷ قبل‌ازظهر



aidinblog@hotmail.com

L ink

صفحه لینکهای صورتک خیالی


 


A rchive

ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007