آیا می توانم نگاه نقاشی شده ام را در آینه ببینم و باور کنم این خطوط واقعا از آن من است ؟
وقتی می گویم نقاب یعنی ظاهری که با باطنی تفاوت دارد ، رفتاری که نمود ذهنیات نیست ، و این برای من دو بخش می شود :
بخشی ، همان نمود ِ بیرونی ِ ناخودآگاه است . چیزی مثل مکانیسم های دفاعی . در اینجا باطنی وجود دارد که تو هرگز درکش نکرده ای . و ظاهر ِ متفاوتی را می سازد که تو احساست تلقی می کنی و رفتاری را که ناشی از آن احساس است . اصل در ناخودآگاه بر ناآگاهی است . شاید اگر خیلی باز یا روشن باشی بتوانی این ناخودآگاه را حدس بزنی یا تصور کنی . مثلا تصور کنی دوست داشتن ِ یکی از اطرافیانت یک مکانیسم دفاعی از نوع reaction formaition * باشد .
این تصور طبعا برای دیگران ساده تر است . دیگران می توانند برای ظاهر ِ تو انواع ناخودآگاه را حدس بزنند که ممکن است یکی از آنها صحیح باشد اما هیچکس هرگز نمی تواند بگوید کدام یک ، و کشف این نقاب در محدوده ی حدس باقی می ماند .
به این نوع نقاب ، به این ژست های ناخودآگاه ِ غیر قابل کشف که فکر می کنم کم هم نیستند نمی توانم بگویم دروغ یا نقاب دروغین . دروغ وقتی معنا دارد که « راست » وجود داشته باشد . در اینجا « راست » ی نیست . احساس تو ، فکر تو ، و رفتار تو حتی اگر ناشی از ناخودآگاهی متضاد باشد صادقانه ترین ِ توست .
دسته دوم برای من نقاب ها و ژست های نیمه خودآگاه و خودآگاهی است که دست کم یکبار به دروغین بودنشان اعتراف کرده ام . یعنی بر « راست » آگاهی دارم و با این آگاهی دروغ می گویم .
چنین نقاب هایی را در برابر دیگران می توان به چهره کشید ، اما دربرابر خود ... ؟ گمان من این است که وقتی راست را دانسته ای نمیتوانی به خودت دروغ بگویی . می خواهم بگویم به عقیده من « دروغ گفتن به خود » عبارتی ناصحیح و ناموجود است که معنای دقیقی ندارد . یکجور کوچه ی علی چپ ِ فلسفی . چطور نقابی که دست کم یکبار به دروغین بودنش پی برده ام می تواند فریبم دهد یا می توانم ادعا کنم که فریبم داده است ؟! حتی در زمانهایی که بر نقابهایی از این دست پافشاری کرده ام و برایم منشا اعمالی شده اند می دانسته ام که دروغند . هرچند انگیزه های قوی تری بوده باشد که پوشانده باشدشان .
مثال عینی اش برای من رشته تحصیلی ام بوده است . هزار یک دلیل دربرابر هزار و یک ادم مختلف و گاهی دربرابر خودم آورده ام که وانمود کنم انتخاب این رشته جبری بوده و اجتناب ناپذیر که درس نخواندنم را توجیه کرده باشم . اما ته ته ته ذهنم واقعیت حضور دارد و لحظاتی هست که اعتراف کرده ام انتخاب این رشته در واقع ناشی از علاقه شخصی ام به این حرفه بوده و تنها و تنها دلیل درس نخواندنم تنبلی و بیعاری ذاتی است .
نه آیدین . دلیل اعمال نادرست من ( نادرست بودن شبیه آسیب رسان بودن مثلا ) دروغ گفتن به خود نیست . من همیشه راست را می دانم اما انگیزه های قوی تری وجود دارد که مانع برتری یافتن راست می شود .
باور نمی کنم که کسی بتواند خودش را با نقابهای خودساخته فریب بدهد .
باور نمی کنم ممکن باشد در آینه نگاه کنم و فریب طرح های خودریخته را بخورم .
* reaction formation کلی و خودمانی بخواهم بگویم وانمود کردن به متضاد است . یعنی مثلا تو به چیزی علاقه داری اما ناخودآگاه وانمود می کنی از آن بیزاری یا به چیزی متضاد آن ابراز علاقه می کنی .
پ.ن ۱ : زّت زیاد ش را نمی نویسم که حواست از نوشته پرت نشود ! (:
پ.ن ۲ : فکرهای درهم تنیده ای دارم درباره این موضوع . نمی توانم همه را با هم روی کاغذ بیاورم و نمی توانم خلاصه کنم . تکه تکه برایت می نویسم . هروقت صلاح دانستی بگذار . صلاح ندانستی نگذار .
نظرات: 15
من مطمئن نیستم که مکانیزمِ رفتار در همه یکسان باشد.
من این تقسیم بندیِ نگاه را برای خودم درست می دانم اما می توانم ترکیبی از شعور یا صداقت با خود یا روشن بینی را تصور کنم که این تقسیم بندی در آن صدق نکند.
چون ذهن من تا به همین جا که نگاه در این نوشته اش پزداخته توانسته بود پیش برود(و نه انقدر روشن البته) خیلی مشتاق ام که بدانم نوشته بعدی چه خواهد بود.
By ناشناس, at ۶:۴۸ بعدازظهر
اگر با این لحن ننویسم حرف هایم می رود سمتِ دلتنگی برای نگاه.
By ناشناس, at ۶:۵۲ بعدازظهر
خوبيش به اينه كه اين تضاد و نقاب را خودت بهتر از همه درك مي كني!!!؟
By ناشناس, at ۱۰:۴۴ قبلازظهر
گاهی که این تضاد سطحی باشه درکش آسونه اما بیشتر اوقات درکش برای خود شخص تظاهر کننده هم سخت و گاهی هم ناممکن میشه. خیلی اوقات این تظاهر ها مربوط به رشد درونی ما میشه. یعنی ما زمانی پیش تر به چیزی علاقه داشته ایم به مسیری به راهی که پیمودنش را آغاز کرده ایم اما جلو تر ناخود آگاه ما دریافته که اشتباه کرده ایم اما ناگزیر از ادامه ی آن راه بوده ایم و پوسته ی ظاهری ما خیلی باید آگاه باشد که این را به موقع درک کند و دچار تظاهر نشود. جرات مقابله و جرات برگشت داشته باشد...
By ناشناس, at ۱۲:۵۴ بعدازظهر
اقا ایدین جان من کمی از تو مایه گذاشته ام.
By ناشناس, at ۱:۴۷ بعدازظهر
شرمنده م آیدیم جان! زیاد حال خوندن متنت رو نداشتم. فقط اومدم برای عرض ارادت!
By ناشناس, at ۲:۱۴ بعدازظهر
man be ayene negah mikonamo nemibinam tamsha mikonamo khire nemishavam, por ast az sooratak
By شقايق, at ۳:۱۶ بعدازظهر
now something else. i dont want to say the whole truth .... am i telling a lie?
By ناشناس, at ۹:۴۰ بعدازظهر
vali bazi ha tuye in neghabe dovom in ghadr furu miran ke bad az modati khodeshun ham bavaresh mikonan
dar vaghe khode durughineshun ro!
un ro baaid chi kar kard?
By ناشناس, at ۸:۱۱ قبلازظهر
سر این نیست که در کل از ماست که بر ماست. حرف سر همین 50 سال از روز ها هر آدمی در برخورد با موقعیت ها و سیستم ها، از فضاها و حالت ها اثر میگیرد.من اگر یک طوری رفتار کنم که فقط صادقانه باشد، کافیست که حتی اگر به آن ترکیبِ های منحصر به فرد از من که در مقابل مسئله های مختلف بروز می کند صورتک هم بگویم، منفی و غیر از خود(که عمو نسل سوخته مغتقد است) ندانم اش. اما چرا حتی وقتی خودم را گول نمی زنم، خیلی روز ها "روز ِ واقعی من"(که آنا می گوید) نیستند؟
من یکی از عوامل را که فکر می کنم میشود در طول زندگی رویش کار کرد "سانسور" می دانم. نه سانسور ِ آگاهانه ی خود برای فریب دادن. آن سانسوری که که به خاطر شرایط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، احساس آزاد بودن کردن را از ذهن ها و نفس ها گرفته. فعلا حرف و شب های هر کدام از ماست. که حالا که ما در این زمان و این مکان نفس می کشیم (که در این 50 سال اگر قدمی به نیاز های ابتدائی مان نزدیک شود جای هزار شکر خواهد بود) چه کنیم.
By ناشناس, at ۸:۳۲ قبلازظهر
هر آدمی در برخورد با موقعیت ها و سیستم ها، از فضاها و حالت ها اثر میگیرد.من اگر یک طوری رفتار کنم که فقط صادقانه باشد، کافیست که حتی اگر به آن ترکیبِ های منحصر به فرد از من که در مقابل مسئله های مختلف بروز می کند صورتک هم بگویم، منفی و غیر از خود(که عمو نسل سوخته مغتقد است) ندانم اش. اما چرا حتی وقتی خودم را گول نمی زنم، خیلی روز ها "روز ِ واقعی من"(که آنا می گوید) نیستند؟
من یکی از عوامل را که فکر می کنم میشود در طول زندگی رویش کار کرد "سانسور" می دانم. نه سانسور ِ آگاهانه ی خود برای فریب دادن. آن سانسوری که که به خاطر شرایط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، احساس آزاد بودن کردن را از ذهن ها و نفس ها گرفته. فعلا حرف سر این نیست که در کل از ماست که بر ماست.حرف سر همین 50 سال از روز ها و شب های هر کدام از ماست. که حالا که ما در این زمان و این مکان نفس می کشیم (که در این 50 سال اگر قدمی به نیاز های ابتدائی مان نزدیک شود جای هزار شکر خواهد بود) چه کنیم.
By ناشناس, at ۸:۵۳ قبلازظهر
منم دارم باور نمی کنم.
By ناشناس, at ۵:۲۶ بعدازظهر
alan bayad beram bargashtam mikhonamet
By ناشناس, at ۴:۳۷ بعدازظهر
آيدين ! صلاح بدان و بذار لطفا
;)
با همهء حرفات صد در صد موافقم، نگاه ِ نازنين، ممكن نيست كسي خودآگاهنه فريفته شود با صورتكهايش
چقدر، چقدر خوشحالم كه دوباره مي خونمت :)
By ناشناس, at ۶:۰۱ بعدازظهر
چرا گفتی "باور نمی کنم که کسی بتواند خودش را با نقابهای خودساخته فریب بدهد ." اتفاقا یکی از پیچیدگی های انسان اینه که خیلی راحت می تونه در آن واحد هم فریبکار باشه و هم از خودش فریب بخوره
By ناشناس, at ۱:۱۰ قبلازظهر