ولی فردا می میرم و امروز می خواهم خودم را سبک کنم
پ ن : این پاراگراف آغازین داستان گربهء سیاه از ادگار آلن پو است ، این شروع را خیلی دوست دارم ، چرایش را هم خیلی نمیدانم!
|
aidinblog@hotmail.com
L ink
ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007 |
نظرات: 7
ادگار آلن پو نابغه است! ترجمه این کتابی که می گین چه جوریه؟ من چند تا داستان کوتاهش رو به زبان انگلیسی خوندم که فوق العاده بود.
By ناشناس, at ۹:۵۶ بعدازظهر
mmmmm.male kudum entesharati hast?
By ناشناس, at ۸:۰۴ قبلازظهر
khob shayad mikhaim be khodemoon ya oon sabet konim ke ajibtarin ha ro ham ghabele bavar midoonim
By شقايق, at ۹:۱۸ قبلازظهر
برای اینکه شروع خیلی قشنگیه من هم دوستش داشتم. البته با اجازه.
راستی اون وبلاگ mk3.blogfa دیگر وجود ندارد؟
By ناشناس, at ۱۰:۲۸ قبلازظهر
مگر برای دوست داشتن دلیلی هم لازم است؟
By ناشناس, at ۱۱:۱۶ قبلازظهر
از آلن پو کتاب نخواندم ولی نمایشگاه کتاب یه سری مجموعه اش رو که خودمون داشتیم تو غرفه برداشتم که به زودی زود بخونم...خوبی برادر جان؟> یادی از این خواهر غمگینت نمی کنی؟؟!؟!؟!؟!
By ناشناس, at ۷:۰۲ بعدازظهر
خوب شاید به خاطر پایان نزدیکش
-----------------------------
حست مثل وقتی که بچه بودیم یهو یکی زنگ میزدو بچه های فامیلو جمع میکرد که ببرتمون شهر بازی نیست؟
By ناشناس, at ۴:۵۱ بعدازظهر