Creative Commons
پسرفهمیده مطلبی در مورد کریتیو کامنز نوشته ، خواندمش و یاد تو افتاده ام ، راستی مطلب خوبی است نمی خواهی کپی اش بکنی؟!
چند ماه پیش یکی از دوستان گفت از این نوشته ات خیلی خوشم آمد ، گفتم کدام و لینکش را داد ، با تعجب گفتم اینکه وبلاگ من نیست ، ولی اسمش صورتک خیالیه!(آن موقع صورتک خیالی بود)
خلاصه رفیق!
من چند ماهی هست که می خوانمت ، جسته و گریخته ، به روی خودم هم نیاورده ام ، میدانی برایم زیاد مهم نبوده و در کنار مهم نبودن منتظربودم تا روزی ایمیل بزنی یا کامنت بگذاری که منظورت چیست؟ واقعا برایم سوال است! آرشیوت پراست از نوشته های نگاه و سینا و تقریبا هر نوشته ای که من خوشم آمده و لینک داده ام را در این مدت کپی کرده ای در بلاگت!
جریان چیست واقعا؟ اینقدر هم سلیقه ایم؟!
میدانی این که مثلا نوشته ء عیدانه ء من را خلاصه کنی و بگذاری در وبلاگت شاید قابل درک باشد!
ولی واقعا هرچقدر فکر میکنم نمی فهمم اینکه جریان سفر من و آرمین را عینا کپی بکنی و جای آرمین بنویسی مهران چه لذتی دارد ؟!
یا اینکه تبریک تولد و عروسی غریبه از وبلاگ نگاه آخر چه دخلی به تو دارد؟ کجایش جالب است؟!
خیلی دلم میخواهد بگویی!
از وقتی هم که به آن شعر وبلاگ نادانی لینک دادم برداشته ای مطالب آنرا هم کپی میکنی ، تازگیها هم که خلاقیتت به اوج رسیده قسمتی از یک نوشته ء وبلاگ مرا برمیداری با مطلبی دیگر از وبلاگی دیگر تلفیق میکنی!
هیچ با خودت خلوت کرده ای؟ یک روز آیدینی که با مهران می روی مسافرت ، یک روز دخترک غمگین وبلاگ نادانی هستی که نشسته ای و دخترک درونت فکر می کند ، یک روز نگاهی که به غریبه تبریک عروسی میگویی و یک روز سینایی که برای نگاه می نویسد!
میدانی اول فکر میکردم مثلا به دوستانت میگویی این وبلاگ من است و اینها را من نوشته ام ، کارت نداشتم ، گفتم اگر با اینها خوش است ، بگذار خوش بماند! اما خوب وقتی این همه نقش متفاوت قبول میکنی پس احتمالا آدرس وبلاگت را هم به کسی نمی دهی ، میدانی من فقط می خواهم بدانم منظورت چیست از این کارها!
این خطاب به من است؟
باز هم می نویسم چون می دانم که دوست داری بنویسم چرا که اگر نمی خواستی راحت جلوی نوشتن مرا با تغییر پسورد می گرفتی و می دانم که می دانی که من کدامین خاطره ذهن تو هستم و تعجب نمی کنم که امروز گمنام و غریبه و ... شده ام می دانی صورتک ...دوگانگی عجیبی در تو موج می زند که حتی آینه هم در انعکاس اعواج روحت تن به شکستن خواهد داد و چه عجب از دل ما اگر شکست و رفت که به ظاهر تو را همین نشخوارهای بی منت کلمات برای فرار از همه دلمردگی های عالم بس است و خماری دلخوشی است فراموشی اگر باشد و بتوانیم .اعتماد را حقیقت به عرصه رفاقت تقدیم می کند و تو اول عنصر رابطه را به بهانه یافتن بهتری در کنار تناقض اعمالت به دروغهایی می سپاری که آرزوی بودن حقیقیشان را در سر می پرورانی و دریغا از این دنیا ...
باز هم میپرسم این را خطاب به من نوشته ای یا کپی است از جایی؟ کدام پسورد؟!
میدانی ، برای من مهم نیست ، اصلا و ابدا معتقد نیستم نوشته هایم کپی رایت دارند و ارزشی ، فقط برایم جالب است ، خیلی جالب که چه هدفی می توانی داشته باشی از کپی کردن یک مطلب مسافرت خصوصی ، یا تبریک تولد یک دوست؟
میدانی ، نه من هم نمی دانم...
نمی دانم
ولی دلم می خواهد بگویی
که ...
با احترام
یک صورتک خیالی با صورتکی متعجب از صورتکهای دنیا!
نظرات: 16
عجب!
By پ, at ۱:۵۹ قبلازظهر
خوب تفاهم دارين با هم اااااااااا
اينجا قبلا ف يلتر بودااا
شاد باشي خوشحالم الان نيست
By ناشناس, at ۳:۴۸ قبلازظهر
:)
pish miad gahi!
adamaye hamfekr o hamsalighe
ke etefaghan badbakhtihashun ham mese ma mimune!ya modele nafas keshidaneshun
ya modele eterazeshun!
:))
By ناشناس, at ۷:۳۰ قبلازظهر
امیدوار فقط یه شوخی بی مزه بوده باشه و چیزی از نوع درسر باش نباشه.
ضمنآ من پینگ کردن بیلمیرم و نگه یه آدم خیری ÷یدا بشه و یادم بده ممنونش می شم. ضمنآ شما چه جوری جرات می کنی بی خیال وبلاگ من بشی؟
By ناشناس, at ۹:۲۶ قبلازظهر
سلام
گاهی وقتا چیزایی اتفاق می افتد که باورش برای خود ما هم که در گیرش هستیم کمی تا قسمتی محال به نظر می رسد اما خوب دوران غریبی است
بذار تا من کمی قضیه را روشن کنم
وبلاگ مال یکی از دوستان قبلی من بود یه دختر خوب و بسیار مهربان که مسایلی منجر به جدایی ما شد
قضیه جدایی متاسفانه از جانب من شکل گرفت و خوب تو این گیرو دار بودن و نبودن ها و صحبتهای پراکنده ... وابستگی و دلتنگی عجیبی نسبت به خاطرات گذشته منو وادار می کرد که تا کمی جواب بعضی نوشته ها شو که بر می گشت به من بدم و خوب از اونجایی که دخترا پسورد همه اکانتا رو یه چیز می زارن راحت این قضیه عملی شد و نوشته که شما بهش اشاره کردین مال من بود که در جواب یکی از نوشته های ایشون من براش پست کردم قبلا هم با هم دیگر می نوشتیم و من همیشه نوشته هاشو دوست داشتم و اینکه حالا چرا اینجوری کپی کاری در میون بوده و این حرفا نمی دونم و خودش بهتر می دونه
از قضیه سفر هم کلی جا خوردم و این جا خوردن هم دلایل خاص خودش داره و البته کمی متاسف شدم که چرا باید این کا رو می کرد
به هر حال امروز که من سعی کردم وبلاگ رو باز کنم نتونستم و چون مدت زیادی بود که نتونسته بودم وبلاگ رو ببینم سعی کردم از کش گوگل استفاده کنم با یه سرچ رسید به این پست و کلی متحیر و شاخ دار شدم که عجب پس همه اون...
نمی دونم 4 سال پیش هم بودی یا نبودی ولی به نظر من نویسنده و بلاگر فوق العاده با حال و با سبکی است چرا که حداقل 2 سال با هم دیگر تو یه وبلاگ نوشتیم .و این که چرا اینجور شده خوب کمی تعجب برانگیز ست
به هر حال مهم اینه که اینجوری شاید کمی شما هم متوجه قضیه شده باشین و کاش رودتر این مسئله رو می فهمیدم به هر حال اون صورتک دیگه وحداقل فعلا نیست و کاش با همین نوشته های کپی بود
هرچی که بود چه خوب و چه بد ، برای من زشت نبود و فقط کاش می توانستم احساس و دلیلش را از این کار درک کنم و حیف که امکان پذیر نیست .
نمی دانم ،شاید اینجا هم بشود دمی فارغ از این های و هوی زندگی به خماری دلچسب دو خط دلنوشته دیگر رسید
موفق باشی و به دل نگیر
CMAX
By ناشناس, at ۱۰:۴۵ قبلازظهر
!! چه جالب
By ناشناس, at ۱۲:۰۲ بعدازظهر
Ajab, shayad hamzadat bashad!
By شقايق, at ۱۲:۴۶ بعدازظهر
ََay dastet doros aidini
be khoda az hamun eid ke soratak 2 ro behem neshun dadi asabam khord shode bood .....
kheyli khob neveshti az in behtar tar nemitonesti khejalat zadash bokoni ...
dige man onja kheyli asabani shodam ke post eidane to ham gozashte boood ...
kholase aGE dastor jahad bedi kolle jamae blogestan ro jam mikonim pedareshu dar arim ....
By ناشناس, at ۱۲:۵۱ بعدازظهر
برای Ali کوچولو
----------------
زیادی بازی می کنی پسر خوب روت اثر بد گذاشته
از این به بعد
بازیهای ردیف سنی خودت رو صفا کن و کمی مودب باش
با سوپر ماریو شروع کن
و مواظب لاک پشتاهم باش
By ناشناس, at ۲:۲۷ قبلازظهر
hatman !
etefaghan har 2 ro tamom kardam :P
By ناشناس, at ۸:۴۰ قبلازظهر
وای ایدین چه جالب . ببین من فقط دو سه روز نبودم چه اتفاقات باحالی تو این ولایت افتاده.
By ناشناس, at ۱۱:۵۶ قبلازظهر
وای ایدین خیلی جالب بود و از همهی اینها جالب تر اینکه این بابا گفته دخترها همهی پسورداشون یکی میذاره.خیلی باحال بود این فرضیه و نظریه.
By ناشناس, at ۱۲:۰۴ بعدازظهر
اون ناشناسه هم منم.
By ناشناس, at ۱۲:۰۸ بعدازظهر
امروز یه فکر عجیبی به سرم زده بود این بحث صورتک فک رآدمو کجا ها که نمی بره..داشتم به صورتکی که خودم هستم فکر می کردم. به موجودی که پشت من پنهان شده
By ناشناس, at ۳:۳۱ بعدازظهر
برای سیدو یا اون بابای Anon
پس من پیشنهاد می کنم اصلا نباش چون اینجوری کلی اتفاقات با حال تر ممکنه اتفاق بیفته که یا تا دیگران صفا شو ببرن
بی تو یکی چه شود این عالم سیدو
:D
By ناشناس, at ۲:۲۱ قبلازظهر
کمتر اکس بزن دچار توهم نشی آیدین کوچولو همچین چیزی که گفتی اصلا وجود خارجی نداره از چی حرف می زنی یه لینک بذار ما هم ببینیم چه خبره هان؟
By ناشناس, at ۹:۴۶ قبلازظهر