شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۶

... که لب نداشت ، خنده را بر لب دیگران هم دوست نداشت

شما برای من نمرده اید ، شما هرگز برای من نمرده اید ، حتی اگر خودم خبرمرگتان را برای خودم آورده باشم..

کمی زل زد ، می خواست پک قائمی هم به سیگارش بزند وبعد از اینکه آه و دود دور و درارزی بیرون می دهد شروع به حرف زدن بکند ، اما راستش فکر کرد می شود مثل این فیلمهای قدیمی! پس فقط کمی زل زد و گفت :
همه یه روز می میرن ، مثل تو که امروز برا من مردی ، مطمئن باش منم یه روز برات می میرم..

7 comments | Permalink

نظرات: 7

من هم دلتنگم . ممنونم كه مي آييد.

By Anonymous ناشناس, at ۳:۱۵ قبل‌ازظهر

خوب شد که اومدی ، جدی میگم ها.
اگه نمی امدی خبر فوتت را به اهالی وبلاگستان می دادم.
پس خوب شد که اومدی.

By Anonymous ناشناس, at ۱:۳۵ بعدازظهر

همش فکر میکردم که همین طور که داشتی خاکستر سیگارت از لبه پنجره میریختی بیرون ، یهو خودتم هوس کردی بری همون لب پنجره و با خاکسترا بپری پایین.

By Anonymous ناشناس, at ۱:۳۷ بعدازظهر

هوم این که چیزی نیست . من حتی زنی را می شناسم که توان گفتن و نوشتن از مرده هایی را دارد که خودش انها را چال کرده است.

By Anonymous ناشناس, at ۱:۳۹ بعدازظهر

فک کنم این قسمت داستان کمی دردناک تر باشه تا کشتن.البته این احتمالن بر میگرده به حماقت اون زن.

By Anonymous ناشناس, at ۱:۴۰ بعدازظهر

گقتی دلت واسه اینجا تنگ نشده ! کدوم وسوسه دوباره تو رو اینجا کشوند ؟

By Anonymous ناشناس, at ۱۲:۲۱ قبل‌ازظهر

من هم به سبك فيلمهاي جديد : هه!0

By Anonymous ناشناس, at ۱۱:۳۶ قبل‌ازظهر



aidinblog@hotmail.com

L ink

صفحه لینکهای صورتک خیالی


 


A rchive

ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007