... که لب نداشت ، خنده را بر لب دیگران هم دوست نداشت
کمی زل زد ، می خواست پک قائمی هم به سیگارش بزند وبعد از اینکه آه و دود دور و درارزی بیرون می دهد شروع به حرف زدن بکند ، اما راستش فکر کرد می شود مثل این فیلمهای قدیمی! پس فقط کمی زل زد و گفت :
همه یه روز می میرن ، مثل تو که امروز برا من مردی ، مطمئن باش منم یه روز برات می میرم..
نظرات: 7
من هم دلتنگم . ممنونم كه مي آييد.
By
ناشناس, at
۳:۱۵ قبلازظهر
خوب شد که اومدی ، جدی میگم ها.
اگه نمی امدی خبر فوتت را به اهالی وبلاگستان می دادم.
پس خوب شد که اومدی.
By
ناشناس, at
۱:۳۵ بعدازظهر
همش فکر میکردم که همین طور که داشتی خاکستر سیگارت از لبه پنجره میریختی بیرون ، یهو خودتم هوس کردی بری همون لب پنجره و با خاکسترا بپری پایین.
By
ناشناس, at
۱:۳۷ بعدازظهر
هوم این که چیزی نیست . من حتی زنی را می شناسم که توان گفتن و نوشتن از مرده هایی را دارد که خودش انها را چال کرده است.
By
ناشناس, at
۱:۳۹ بعدازظهر
فک کنم این قسمت داستان کمی دردناک تر باشه تا کشتن.البته این احتمالن بر میگرده به حماقت اون زن.
By
ناشناس, at
۱:۴۰ بعدازظهر
گقتی دلت واسه اینجا تنگ نشده ! کدوم وسوسه دوباره تو رو اینجا کشوند ؟
By
ناشناس, at
۱۲:۲۱ قبلازظهر
من هم به سبك فيلمهاي جديد : هه!0
By
ناشناس, at
۱۱:۳۶ قبلازظهر