می بندمش
عیش مدام شگفت انگیز است ، اما چند صفحه که می خوانم یادم می رود که چه خوانده ام
می بندمش
بادبادک باز را باز میکنم ، کمی می خوانم و یادم می افتد چند روزی پیش خواندمش !
می بندمش
گوگل ریدر را سر سری چک میکنم ، چند بار صفحه ء پست مطلب بلاگر را باز میکنم ، حرفی برای گفتن نیست
می بندمش..
نظرات: 7
منم مي بندم....در دهن مردم را...
By ناشناس, at ۲:۱۱ قبلازظهر
من جدیدا یه بازی یاد گرفتم !
انقد قشنگه !
سخته ولی بازیه قشنگیه !
اینجوریه كه : باید از چیزای ابلهانه لزت ببری !
اگه ببری جایزهات اینه كا بازم میتونی از همه چیز لزت ببری !
اگه ببازی باید بشینی ، داد بزنی " چقد ابلهانه است همه چی " تا كبود بشی !
By ناشناس, at ۴:۲۰ قبلازظهر
با این حال و روزت بیهقی رو بذار کنار.. تو الان باید بکت بخونی پسر... آخر بازی دردت رو دوا می کنه..
By Erfan, at ۹:۴۹ قبلازظهر
هوم گمونم تو هم بهونه میخوای واسه از ابلهیت درآوردن همهچی، یه بهونهی کوچیک حتا. تا مث من نوشتهها رو سرسری رد نکنی به خیال اینکه: "خب این که راجع به خیانته ولش کن، این یکی که بچهداریه به من چه، اَه باز هم دربارهی خرید عید ولش و ..."
By ناشناس, at ۷:۴۰ بعدازظهر
کتاب های نصفه نیمه ی کنار تخت...
خب، فکر می کنم این جور مواقع بخش "خوندنی" آدم اشباع شده، باید بره سراغ بخش دیدنی، تجربه کردنی، نفس کشیدنی و...
شاید هم بخش ندیدنی، چشم بستن و کمی به خود و چیزهایی که ابلهانه نبودن و شدن، فرصت دادن.
هوم... یکی بیاد اینا رو واسه خودمم بگه لطفا!
By ناشناس, at ۱:۳۶ قبلازظهر
کلا زندگی ابلهانه هستش
By ناشناس, at ۱۲:۰۷ بعدازظهر
بیشتر از این حرفا رفته تو پاچه مون. بیشتر از همه چیز ابلهانه س
By ناشناس, at ۸:۱۱ بعدازظهر