حال خوبی نیست
بعد میگم حال خوبی نیست ، نیست دیگه!
بعد من اصلا تخت ندارم ، پتو هم ندارم بعد اصلا جا نیست که ما بمونیم هر شب این همه سرباز بومی میره خونه و بازم جای خواب در مینیمم مقدار لازمه و اینا یعنی خوابیدن به شیوه کثافت کاری ، کم امدن غذا و اعصاب خوردی همه از تحمل فرماندهان تا ساعت شش و هفت بعد از ظهر بعد اخه تا بیست و دو بهمن 3 شب مونده و ...
فعلا داریم خودمون رو گول میزنیم که مثلا فردا ساعت 6 و 7 بگن برید یا حداکثرش پس فردا که همه سر جا و غدا صداشون در آمد تصمیمشون عوض بشه!
بعد هی برای من این سوال پیش میاد که اخه مگه ارتش میاد بیرون ؟
فوق العاده چی؟
سی سالِ در بدترین شرایط به این نقطه نرسیدن که نیاز به استفاده از ارتش باشه بعد چرا مارو علاف میکن؟
بدترین شرایط....
نمیخام بدبینی خودم رو بسط بدم به خواننده احتمالی این سطور ولی هیچ چیزی اینقدر تحملش برای من سخت نبوده در تمام این چند ماه جز ای جمله که این ما از این خیلی بدترهاش رو از سر گذروندیم...
فکر کردن به این که چه چیزهایی رو از سر گذروندن وهر بار به واسطه ء خشونت بی حدشون مردم عقب نشستن و در کنارش این تکرار مدام اینکه جمهوری اسلامی عقب نشینی نمیکنه ، واقعیت هم همینه چاره ای ندارن و در مقابل ما هم چاره ای نداریم
:(
چون میگذردغمی نیست
حال خوبی نیست اینکه مجبور باشی مو به مو و طبق دستور به بخشنامه عمل کنی و صبح روز موعود با لباس شخصی تو پادگان حاضر باشی محض شرکت در راهپیمایی شکوهمند سالگرد پیروزی ؟! انقلاب.
اسمش میشه خیانت؟
نهست کنیم؟
حال خوبی نیست
حال خوشی نیست که چشمت به دست حضرت اقا باشه به قول اقایون ِ تو تلویزیون که هی میگن روز 22 بهمن قراره سنواتتون رو ببخشن.
پ ن : اصلا انگار رسمه این سرباز جدید ها سرپست نگهبانیشون ، تو کلاهشون و ...هرجا که دستشون برسه مینویسن : چون میگذرد غمی نیست ، یه سرباز قدیمی هم طبق سنت و وظیفه وقتی به این جمله منحوس میرسه حتما زیرش براش مینویسه : کس موتوری حالیت نیس.
همینجوری ساده ازش نگذر ها ، این شاه بیت دوم رو باید بهش برسی ، مثه امممم مثه این ادمهایی که سنشون از40 گذشته وبه همچی با یه سبکی تحمل ناپذیری نگاه میکنند و تو فکر میکنی باس خاطر اینه که به چیزهایی که خاستن نرسیدن و هزار تا دلیل دیگه واینه که انجوری ان نه کس موتوری و حالیت نیس!