جمعه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۹

[...]

ساعت 7 صبح 22 بهمن 89.

گریه های نوزادی ، ناتمام
بازیهای کودکی ، ناتمام
درسهای نوجوانی ، ناتمام
عشقهای جوانی ، ناتمام
جنگهای آزادی ، ناتمام
لذت آخرین هماغوشی ، ناتمام
اولین سلام ، ناتمام
آخرین خداحافظی ، ناتمام
...
از اسفند هشتاد و دو
از مرداد هشتاد و سه
از مهر هشتاد و پنج
و ...
از سر شب ورق زدم ، دلم میخاست بنویسم ، از این همه دوستی و دوست داشتن
از اینکه چقدر ناب بود ، اینکه دوست داشتنتون هیچ وقت کم نشد
این همه روز ، این همه ماه ، این همه سال
لبخند به لبخند
اندوه به اندوه
به اندازه ء تمام سطرهای این وبلاگ ، از آرزویی که براتون داشت ، از شادی که چشم انتظارش بود و چشم انتظارش موند...

با اشک هایمان
بهتان به جاودانگی درد می زنیم
با دردهایمان
تهمت به عشق
بیگانگی رسالت ما بود

...

4 comments | Permalink

نظرات: 4

مرسی که دوباره مینویسی.
زیبا بود

By Anonymous علی, at ۱:۲۵ قبل‌ازظهر

khali ghashng bod....vali chera arezohaee kr dasht?chera cheshm be rah shadi mond....anahita

By Anonymous ناشناس, at ۱:۴۵ قبل‌ازظهر

salam sooratake khiyali, bebakhshid shoma maryam hastid?! man kheyli vaghte donbale doostam migardam, :(

By Anonymous mehraban, at ۹:۳۶ قبل‌ازظهر

از اینکه چقدر ناب بود ، اینکه دوست داشتنتون هیچ وقت کم نشد
این همه روز ، این همه ماه ، این همه سال

By Anonymous sina, at ۳:۲۹ بعدازظهر



aidinblog@hotmail.com

L ink

صفحه لینکهای صورتک خیالی


 


A rchive

ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007