|
aidinblog@hotmail.com
L ink
ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007 |
جمعه، تیر ۰۶، ۱۳۸۲
فريدون مشيرى
گفته بودى كه : " چرا محو تماشاى منى ؟
" آنچنان مات ، كه يكدم مژه بر هم نزنى "
- مژه بر هم نزنم تا كه ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنى !
چهارشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۲
لااقل بگذار شهروند جمهوری گيسوانت باشم!
همه چـيز از يـك «طرح» ساده شروع شد...
وقـتي دل، «لايحه» عشق تو را به «مجلس»عقل برد!
تـو آنـقدر «مشروعيت و مقبوليت» داشتی كه...
عقل «محافظه كار» هم اين لايحه را با «قيد سه فوريت» تاييد كرد!
حتی اگر دلال معـيشت انـديش هـم تـاييد نـمي كرد...مـهم نبـود! چــون «حـكـم حـكومتي» قضاي آسمان(*) اين
لايحه را اجرايي مي كرد
راستي! «پاراديم كاريزماي» چشمانت را در هيچ كتاب و نوشته اي پيدا نكردم
كاش مي دانستي كه هنوز تئوري هاي زندگي آب و علفي را پاس نكرده ام
«عامل نفوذي» نگاهت تجمع دلم را برهم زد
لااقل بگذار «شهروند» «جمهوري گيسوانت» باشم
* * * * * *
*:مرا مهر سيه چشمان زسر بيرون نخواهد شد قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد
در ظمن! واکسن قرائت شاعرانه خريداريم!
یکشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۲
در دايره ای کامدن و رفتن ماست آنرا نه بدايت نه نهايت پيداستکسی می نزند دمی درين معنی راست که آمدن و از کجا و رفتن به کجاست؟هيچی بدتر از این نميشه که شب فقط 3 ساعت بخوابی و بری امتحان بدی بد خسته برسی خونه بخابی کهشب رو یه دل سیر بشينی پای نت شب و بعد شب ساعت 12 تازه بفهمی اشتراکت تموم شده بعدش رو بندازهبه چند تا آدم ضد حال و اونها هم هر کدوم یه بهانه الکی واست بيارن که آره شرمنده تموم کردم يا اون یکیبدتر بهت عوضی پسورد بده ....! مرديکه عوضی ....! بعدش هم هی بشينی پيش مونيتورت و سماق بمکی ..هی روزگاررررررررررررررررررر! هی هی ..
!شخصی به هزار غم گرفتارم
در هر نفسی به جان رسد کارمب
ی کارت و بی نت محبوسم
بی علت و بی سبب افلاينم
در دام نت شکسته مرغی امبر نت نيفتاده منقارم
یاران گزيده داشتم روزی
امروز چه شد که نيست یارم
بسيار اميد بود بر طبعم
ای وای اميدهای بسيارم
قصه چه کنم دراز باشدچون نيست گشايشی ز گفتارم.
( آیدین سعد ...!)
شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۲
جمعه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۲
ماه مياد تو خواب
منو میبره
کوچه به کوچه
باغِ انگوری
باغِ آلوچه
دره به دره
صحرا به صحرا
اون جا که شبا
پشتِ بيشهها
يِه پری مياد
ترسون و لرزون
پاشو ميذاره
تو آبِ چشمه
شونهمیکنه
مویِ پريشون...
يِه شبِ مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو میبره
تهِ اون دره
اونجا که شبا
يکه و تنها
تکدرختِ بيد
شاد و پُراميد
میکنه بهناز
دسّشو دراز
که يه ستاره
بچکه مثِ
يه چيکه بارون
به جایِ ميوهش
نوکِ يه شاخهش
بشه آويزون...
يه شبِ مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو میبره
از تویِ زندون
مثِ شبپره
با خودش بيرون،
میبره اونجا
که شبِ سيا...
آخرش يه شب
ماه مياد بيرون،
از سرِ اون کوه
بالایِ دره
رویِ اين ميدون
رد میشه خندون
يه شب ماه مياد
يه شب ماه مياد( ولی اين یه شب داره طولانی ميشها ...مگه نه؟)
یکشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۲
هرمان ملويل
اى كسانى كه معتقديد
خدايان همه خوبى اند
وانسان همه بدى است
بنگريد كه خدايان عليم
چگونه از انسان ستمكش غافلند
و انسان ، با همه ى سرگشتگى خويش
چگونه باز هم
از شيرينى محبت و سپاس آكنده است ...
یکشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۲
بخت از آّن کسی است که
در انديشه حل يک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زير سرش
و ببيند در خواب
حل يک مساله را باز با شادی درگيری يک مساله بيدار شود