نگاه ترجمان دل است و گواه دوستی و عشق
که ازدحام زائرانش
سالها پیش در چنین روز فرخنده ای موجودی پا به عرصه گیتی نهاد و به کله کشک در امور آن همت
گمارد ، که وی را نگاه نام نهادند . در همان لحظه تولد سروشی از عالم غیب بیامد و به مادرش گفت : " زود باشد که فرزندت آتش در سوختگان بلاگستان زند . "از همان ایام شباب شیوه شهرآشوبی و دلبری پیشه کرد و در راه مدرسه دل از پیر و جوان می ربود و در زنگ تفریح با رفیق گرمابه و گلستان خویش ،
غریبه ، با دلهای عشاق خود یه قل دو قل بازی میکرد . چنانکه شیخ اجل سعدی شیرازی در این باب
فرمود :
معلمت همه شوخی و دلبری آموخـــت / جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخـت
من آدمی به چنین شکل و خوی و روش/ ندیده ام مگر این شیوه از پری آموخت
چون از قیل و قال مدرسه فارغ گشت همانند پزشک بلاگستان به فراگیری علم طبابت همت گماشت تا جمعی را گریان و نالان و غزل خوان ، مصداق این بیت سازد :
از این هردو یکی بودی چه بودی
و چون عرصه شهر و دیار را برای دلبری و شهرآشوبی خود کوچک دید ، قدم به دنیای اینترنت نهاد و لایت وبلاگستان را جولانگاه خویش کرد و جمعی را ندیده و نشناخته ، واله و شیدا و مفتون ساخت
و بدینسان آتشی در شهر بیفکند که عارف و عامی را بسوخت . جمعی از عشق وی سر به سیستان نهادند و گروهی به ارمنستان ، عده ای راهی ترکستان شدند و معدودی آواره فرنگستان و سرانجام از
فتنه وی نسلی سوخته برجای ماند .
و ما که در عرصه وبلاگستان برای خود کراماتی داشتیم و صاحب ید بیضا بودیم و پس از سالها مراقبت و ریاضت به مرتبت دون ژوانی نائل گشته بودیم نیز در این سودا دل و دستار باخته ، سر در کوی یار نهادیم
و به زبان حال میگفتیم :
سجاده نشین با وقاری بودم/ بازیچه کودکان کویم کردی
اما از آنجا که گفته اند : " قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر گوهر ، گوهری " این موجود یگانه را با ما سر آشتی افتاد و از میان خیل عشاق ، نگاه ِ نگاه بر صورتک بی مقدار ما افتاد و ما را از فرش برگرفت و بر
عرش نشاند ..: مژده بده مژده بده
یار پسندید مرا سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا
و بدینسان ما را بخت یار و وقت خوش بود تا اینکه سر و کله این پسرک جلف سبک مغر ، سینا پیدا شد و آب سرد در آش گرم ما ریخت و آنقدر کامنتهای عاشقانه و سوزناک نوشت که خاطر ما را مکدر کرد و
سرانجام مجبور شدیم به وی بگوئیم :
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست/ عرض خود میبری و زحمت ما میباشی
اما نفس گرم ما در آهن سرد باطن مردک اثر نکرد و به اعمال شنیع خود ادامه داد . و ما پریشان خاطر و شوریده سر با خود می گفتیم :
ندانستم که این سودا مرا زینسان کند مجنون /دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
ولی چون برای خود ادعای روشنفکری داشتیم و دم از آزادی و تساحل و تسامح و گفتگوی تمدنها میزدیم و در ظاهر به جنگهای خروس وار دیگران می خندیدیم و آنها را در ردیف جانوران فیلمهای راز بقا
می شمردیم ، ناچار در مقابل اینهمه گستاخی سینا این جانور انسان نما ، روشنفکرانه لبخند میزدیم و
در دل حسرت روزگاری را داشتیم که در آن ، مردان به سادگی و تنها با یک چاقوی ضامن دار دسته
صدفی ساخت زنجان ، مشکلاتی اینچنین را به صورت منطقی رفع و رجوع میکردند . اما اکنون که به
سلامتی دوران تساحل و تسامح به سر آمده و باب گفتگوی تمدنها بسته شده و از قرتی بازی گفتمان
و این مزخرفات خبری نیست و دفاع از ارزشها نقل هر مجلس است و به یمن و مبارکی چنین روز
فرخنده ای ، تصمیم داریم که این قضیه را به صورت شرافتمندانه ای برای همیشه حل و فصل کنیم .
بدین منظور مراسم دوئلی تدارک دیده شده تا در آن تکلیف خود را با این مدعی لاف زن دغلباز (سینا )
یکسره کنیم . لذا از امت همیشه در صحنه و ای پی پرور وبلاگستان تقاضا داریم که برای سلامتی ما
دعا کنند
مکان دوئل : Negah Lovers
شاهد دوئل : مهر
سلاح دوئل : از آنجا که شاهد دوئل به شدت از سنتهای بورژوائی بیزار است نمیتوانیم از تپانچه استفاده کنیم و چون نه شخص ما و نه آن مردک صورتک دغل باز یک لا قبا شمشیر بازی بلد نیستیم پس این مورد هم به خودی خود منتفی است . ناچار تصمیم بر آن شد که طبق سنتهای ارزشمند میهنی ، با چماق به گفتگو بپردازیم و به یاری حق تعالی و با دعای خیر مشهریان وبلاگستان ، آنقدر با چوب بر سر آن نابکار بکوبیم تا آن افکار خبیثانه را از سر به در کرده و با زبان خوش ! به راه راست هدایت شود و ما را با نگاهمان تنها بگذارد یا جان به جان آفرین تسلیم کرده و به دوزخی که از آن آمده باز ردد . انشاا... .
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بعضی حرفها چقدر به دل آدم مینشیند ، درست مثل بعضی آدمها که بی چشمداشت بودن لبخند را میدانند ، آخر بی چشمداشت بودن لبخند قانون مهربانی است و نگاه سرچشمه تمام مهربانیها
نگاهک عزیزمان ، نمیدانی که با تولدت چه لطفی به دنیا کرده ای و چه منتی بر سر مردمان گذاشته ای . زیبا ترین نگاه را به دنیا از دریچه چشمان تو دیده ایم و بودنت ، زیبائی بودن را به ما چشاند
( آیدین / سینا )
و تمامی دوستان وبلاگشهر
نظرات: 0