نخبگان ، سقوط – قضاوت تاریخ
آنهایی که از سوی دنیایی...که زمانی به آن تعلق داشته اند مرتد قلمداد می شوند، معمولا در تاریخ جایگاهی بهتر از غیرمرتدان می یابند. در این معنا ، (( سقوط )) من از (( صعودم )) پرشکوه تر بود.
میلووان جیلاس
سهشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۸
:(
الان یهو فهمیدم که چه خاکی بر سرم شده و یادم رفته...
:((
جمعه، تیر ۲۶، ۱۳۸۸
آدم خیلی خوشمزه ای هستند
از اواخر خطبه ء اول از طریق کانال فید که معلوم نیست یهو از کجا پیداش شد و این سیگنال رو با توجه به انحصار ماهواره ای صدا و سیما به ضبط و پخش مراسم نماز جمعه کی بهش داده و یا کی اجاره اش کرده تونستم نماز جمعه رو ببینم.
به وضوح متشنج بودن جو حاکم رو میشد دید و بغض کلمه به کلمه ای که در کلام آقای هاشمی بود به طرز غریبی به منم منتقل شده بود ، هر از چند جمله ای که باب طبع گروه فشار حاکم نبود صدای شعارشون بلند میشد که آقای هاشمی با مدیریت عالی که داشت مدام اصرار میکرد آقایون من که خواهش کردم با توجه به اوضاع بیرون و جوی که حاکمه خواهش کردم شعار ندید.
در خطبه دوم هاشمی اول از حضور مردم تشکر کرد و این حضور رو واقعا اعتباری برای نظام خوند که با بی تدبیری که شد از بین رفت ، شورای نگهبان رو مقصر دونست و البته گفتن که حالا نمیخام اینجا اسم کسی ور که باعث این عملکرد غلط شورای نگهبان شد رو بگم ، به عملکرد صدا و سیما خیلی کوتاه و در بین جملات انتقاد کرد و درست ندونستش و بعد از چند تا راه حلی صحبت کرد که به گفته خودش حاصل عقل جمعی مجلس تشخیص مصلحت و مجلس خبرگان هستند( من برداشت میکنم معنی مستتر این جمله اینه که این دو نهاد هم این انتخابات روتایید نمیکنند)
در خواست کرد به کاندیداها اجازه مناضره و صحبت کردن و دفاع داده بشه و اظهار امیدواری ( که با بغض و لحنی که داشت بیشتر به یه آرزو شبیه بود ) که صدا و سیما امکان این رو فراهم بکنه.اینجا جو خیلی مشتنج شد و من یا فراموش کردم و یا اینقدر اینجا حرفهاش رو سانسور کرد که معنی دقیقی نمیشه ازش برداشت کرد برداشت من اینه که این جمله که اگه این دولت بیاد سرکار با توجه به شرایطی که هست دولت ضعیفی خواهد بود رو نگفت ولی حرف موسوی رو تکرار کرد که با این شرایطی که هست این دولت در مسائل مختلف مخصوصا های تک ! و هسته ای مجبور به امتیاز دادن به بیگانگاه خواهد شد و زحمات سی ساله ما برباد خواهد رفت!!
گفت تمام کسانی که زندانی شدن، شهید دادن و جانباز دارن و همه ما عضو یه خانواده ایم که برای این انقلاب هزینه دادیم و صدمه خوردیم و برای همه بهتره که هرچه سریعتر ازاد بشن !گفت با مصدومان و کسانی که در این روزها صدمه دیده باید بهتر برخوردبشه و ازشون دلجویی بشه.گفت که مراجع و روحانیونی که بهشون توهین شده و از این وضع ناراحت هستند ...درخواست کرد در چارچوب قانون ! به روزنامه ها و رسانه های که بسته شدن و جلوی کارشون گرفته شده که نباید اینطور باشه
و ....
بعد خیلی سریع برای اینکه شعاره ها قطع بشه رفتن برای نماز وسیگنال قطع شد.
تمام.
هاشمی رفسنجانی در دو برداشت :
1- آخرین روزهای ریاست جمهوری جناب آیت الله هاشمی رفسنجانی ، امیرکبیر زمان و سردار سازندگی ..
برنامه یک روز تمام با صدا و سیما :
برنامه ء صبح به خیر ایران
جناب آیت الله هاشمی شما برنامه صبح به خیر ایران رو هم میبینید ؟ نظرتون چیه؟
دوربین زوم میکند روی مردی که اعتماد به نفس و قدرت از چهره اش پیداست ، عالیجناب ِ سرشار از قدرت به سبک ناصری خنده ای سر میدهند و :
ا ا هم هم من حقیقتا زیاد وقت نمیکنم ولی بعضی صبح ها موقع ورق زدن روزنامه ها این برنامه رو میبنیم و ایشون آدم خوشمزه ای هستند ....قاه قاه قاه !
2- جمعه بیست و ششم و تیرماه هزار و سیصدو هشتادو هشت مراسم عبادی سیاسی نماز جمعه.
هاشمی ، مردی که یک زمانی یار امام بوده ولی باید عملکرد حال اش هم اگر صلاح باشد برسی شود !
هاشمی ، مردی که در صورت برافروخته اش نشانی دیگر از خنده های خوشمزه نیست
هاشمی ، مردی که بغض صدایش و اشک دم مشکش دیگر نشانی از آن اطمینان سالهای گذشته ندارد
هاشمی ، ....
هاشمی مردی که بغض اش داد میزد نردبان این جهان ما و منی است...
چهارشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۸
سینیورا دارکور
در مرگ در آند ، یوسا روایت میکند از منطقه ای کوهستانی که در گیر جنگ تروریستها با دولت مرکزی است ، تروریستها آنجا را منطقه ء آزاد شده می خوانند و با ظواهر تمدن می جنگند تا برابری و آزادی را به ارمغان بیاورند. و برای رسیدن به این مقصود توریستها ، مهندسان و تقریبا هر کس به جز کارگران و افردا فک زده و فقیر را سنگباران میکنند
در بخشی از کتاب سینیورا دارکور ، یک فعال محیط زیست که عمرش را بر روی تحقیق بافت گیاهی پرو گذاشته ودست آخر موفق شده کمک سازمانهای محیط زیستی را جذب کند با همکارش که جوانی است ایده آلیست و از روی کتابها و مقالاتی که از داکور خوانده شیفته اش شده با جیپ وزارت و یک راننده راهی ئوانکایو می شود ، در آنجا ریس پلیس و فرمانده نظامی منطقه هرچه می کنند که با محافظ بالا برود مخالفت میکند :
(( جناب فرمانده ، ما سیاسی نیستیم ، کاری به سیاست نداریم . چیزی که به اش علاقه داریم طبیعت و محیط زیست و حیوان ها و گیاه هاست . ما برای این حکومت کار نمی کنیم . برای پرو کار میکنیم ، برای تمام پرو . هم برای ارتش و هم برای آن آدم های متعصب. متلفت نیستید؟ اگر سربازها را دور و برمان ببینند در مورد کارمان به اشتباه می افتند. من از حسن نیست شما تشکر میکنم ، اما مطمئن باشید لازم نیست کسی مواظب ما باشد . بهترن حافظ ما این است که خودمان تنهایی برویم و ثابت کنیم چیزی نداریم که پنهان بکنیم ))
...
فرمانده قانع نشد...
کانیاس گفت : آخرین باری که این طرف ها بودم این قدر شعار و پرچم سرخ ندیدم. ظاهرا حرفهای فرمانده درست بود . انگار این منطقه در دست آنهاست.
سینیورا دارکور : فقط امیدوارم این چیزها جلوی طرح جنگل کاری را نگیرد....
و بالاخره سینیورا دارکور به همراه راننده و کانیاس و راننده به بالا می روند و به کارشان مشغول می شوند:
....
آن ها دم دمای صبح سررسیدند ، درست همان وقت که گروه مسافران کم کم بیدار می شدند. زن ، مرد ، کلی آدم جوان ، چند تا بچه ، بیشترشان روستایی ، اما چند مستیزوی شهری هم توشان بود ... سلاح ها شان یکسدت نبود ، فقط سه چهار نفرشان کلاشنیکوف داشتد ، بقیه با تفنگ شکاری ، ساچمه ای قمه یا چاقو مسلح بودند...
سینیورا دارکور قدم پیش گذاشت و گفت : لازم نیست آن تفنگ هاتان را به طرف ما بگیرید. ما مسلح نیستیم ، قصد فرار هم نداریم . می شود با فرمانده تان صحبت کنم تا به اش بگویم این جا چه کار می کنیم؟
هیچ کس جوابش را نداد. فرمانی داده نشد. با دقت همه جاشان را گشتند و هر چیز را که در جیب داشتند بیرون آوردند. دست هاشان را با ریسمان یا زه به پشت بستند
سینیورا دارکور که دست هاش را جلو برده بود تا کار آنها را آسان کند گفت : ما دشمن نیستیم ، برای دولت کار نمی کنیم ، برای همه ء پرویی ها کار می کنیم . کارمان دفاع از محیط زیست و منابع طبیعی ست. می خواهیم از نابودی طبیعت جلوگیری کنیم ، تا در آینده همه بچه های کوهستان خوراک و کار داشته باشند....
گذاشتند تا بی وقفه حرف بزنند اما هیچ توجهی به حرف هاشان نداشتند...
وقتی بازجویی تمام شد ، دهانش خشک شده بود و گلویش می سوخت ، خستگی شدیدی احساس می کرد ، پرسید قصد دارید بکشیدم؟ و شنید که صدایش برای اولین بار در گلویش می شکند.
آن که کت چرمی داشت بی انکه مژه بزند به چشمهای او زل زد .
ما در حال جنگ هستیم و تو مزدور دشمنان طبقاتی ما هستی. با چشم های بی حالت به او خیره شده بود ، و باصدایی بی احساس حرف میزد ...تو خودت هم نمیدانی که آلت دست امپریالیسم و دولت های بورژوایی شده ای . از این بدتر وجدانت کاملا آسوده است ، خودت را منجی پرویی ها می دانی . تو از آن نمونه هاش هستی.
سینیورا دارکور گفت لطفا برایم توضیح بدهید. صادقانه بگویم حرفتان را نمی فهمم ، نمونه چه چیزی هستم؟
مرد گفت : روشنفکری که به مردم خیانت می کند.
اطمینانی خشک و سرد در کلامش بود.
کات.
پ ن : شب انتخابات تا بدین جای کتاب رسیده بودم و تا دیشب هم همانطور مانده بود این روزها بازگشته ام و دوباره کتابهای گنجی و دفاعیات عبدالله نوری را می خوانم و نمی توانم بگویم چقدر برایم خوب بوده اند ، اما این صحنه از کتاب تمام این مدت جلوی چشمم بوده ، در تمام لحظه هایی که در خیابان بوده ام و به بسیجیانی که با نفرت نگاه ام میکرده اند فکر کرده ام ، فرقی با آدمهای این کتاب دارند؟
من نمیدانم ...
حرف های سعید امامی چه؟ تفکراتش ؟
جناب آقای حسینیانی که از او حمایت کرد و می کند چه؟
من نمی دانم ، نمی توانم تشخیص بدهم که به خاطر اعتقاداست یا پول و قدرت ( اما مطمئنم که این دو حداقل در مراحل اولیه یکی نیستند!) من شکم به اینکه به خاطر پول و منافع است در ایران بیشتر است .
اما از اینها گذشته در یک مورد هیچ شکی ندارم.
مانند ملاهای طالبان
مانند خمرهای سرخ
ماندنی نیستند
اما تا بروند خون به دل بیشمار انسان کرده اند و می کنند...
پنجشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۸
برای فردا
من از درد کشیدن
من از احتمال اینکه شب را در خانه نخوابم
م ی ت ر س م
اما از مرگ نه!
حس خوبی نیست ، آنقدر که چند روز پیش که کتی نوشته بود این جان بی ارزش چه خوب است که لااقل در تظاهراتی بر علیه این رژیم گرفته شود برایش ننوشتم که چقدر من هم!
نمی دانم این ، این که اینقدر زندگی برایمان بی ارزش شده ، چقدر بد است ولی میدانم که حتما خوب نیست .
....
اما فردا
فردا نه به خاطر دانشجویانی که یک دهه ء پیش وحشیانه مورد تعرض قرار گرفتند
فردا نه به خاطر تمامی انسانهای آزاده ای که در طول این سی سال ...
فردا نه به خاطر زندانیان در بند
فردا نه به خاطر ریس جمهور موسوی
نه نه
فــــردا به خاطر خودم
فردا به خاطر زندگی که برایمان بی ارزش اش کرده اند
فردا برای امید
فردا برای فردا در خیابان خواهم بود
به امید پیروزی
به امید فردا.