پنجشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۵

خود شیفته

آدم بد سلیقه ای که به خودش بیش از من علاقه مند است.


ر.ک به آفتاب پرست!
عطف به کامنتهای پست قبل!

18 comments | Permalink

سه‌شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۵

خودخواه

آدمی که نسبت به خودخواهی دیگران بی تفاوت است

21 comments | Permalink

شنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۵

دنیا با کیفیت دی وی دی

بالاخره چند روز پیش در اثر اصرار این و آن رفتیم چشم پزشک، تا دلیل این قرمزی چشمها معلوم شود ، البته مادلیلش را می دانستیم و همین بود که نمی رفتمی!
خلاصه فعلا دنیا را با کیفیت دی وی دی میبینیم ، خیلی جالب است ، خیلی!

14 comments | Permalink

یک عمر دیر رسیدیم!

دروغ چرا فکر میکنیم اشتباه نمیکنیم!
این وبلاگ مستطاب فعلی آفتاپ پرست هیچ ربطی به آن قبلی ندارد، یعنی ما اینجور متفکریم در این باب البت لازم به ذکر است که ما قبلترها هیچ وقت نخوانده بودیمش ،ولی چند باری سر زده بودیم یک وبلاگی نظاره گرشده بودیم که نمیدانیم سبز و زرد قناری بود ،چی بود خلاصه آن بالاش هم بزرگ نوشته شده بود آفتاب پرست! بعد طول هر پستش هم دو کیلومتری بود! البته ما همان یکی دو بار که رفته بودیم این مشاهدات را رویت نموده بودیم! البته الان معقدیم واقعا خاک برسرمان ، بسیار دختر خوشمزه ای باید باشد! فقط انجمن اخوت دون ژوانی باید برود بمیرد که تا بحال این همه فرصت سوزی نموده است!

پ ن : سوالی همین حالا برایمان پیش امد ، انجمن دون ژوانی با توجه به ذلیلی ونیمه متاهل شدن دو عضو اصلی خود جز ما فی الواقع واقع هنوز وجود دارد؟!

آداب ِ همساده گری
اون قدیما که هنوز آداب همساده گری اینقدر ته نکشیده بود، یه همسایه داشتیم، قیافه دخترش همچین شکلی بود. شبیه این در و داف ِ قَجری. از آکولادی که روی پیشونیش قبل از چشماش - که سفیدی و سیاهیش خیلی از هم متمایز بود - باز کرده بود، بگیر تا گردی صورتش. چند روز پیش، صبحی تو تاکسی، یه خارجیه سوار شد که به فارسی مزین به لهجه ی روسی به راننده یه چی گفت که یعنی تجریش. یاد ِ خانوم آکولاد افتادم، از بازی روزگار بود یا علاقه ی شخصیش نمیدونم، که رفت و تور لیدر شد به یُمن ِ زبون روسی که خونده بود و فرانسه ای که دست و پا شکسته حرف میزد. یه روز مادرش به مادرِ اون یکی دختر همسایه مون گفته بود که یه ژ ِنتِرمن (جنتلمن رو اینطور ادا می کرد) از آکولادش خواستگاری کرده. طرف روس هم بود. خانوم آکولاد بعد از طی تشریفات به عشق سن پترز بورغ و اُدسای رویایی دست در دستِ مرد افرنگی گذاشت و رفت. چند سالی بود ندیده بودمش، امروز زنگ زدم بابت پیگیری ِ امور مروبط به فضولی که خانوم والده ش از پشت تلیفون فرمودن: " آنا الان رومانیه، مدیر یه هتله ". بعدش یکی دیگه از آنتن های محل که نسبت ِ دوری هم با کتابای کتابخونه ی من داشت، خبر داد: " دوسالی رفتن روسیه بعدش یه بار اومده بود ایران که البته اکولاد سرجاش نبود، موهاشم بلوطی کرده بود به ادای دخترای روس ... " پیش خودم گفتم شاید پشت پلکاشم یه کم پف دار کرده باشه. " ...بعدش هم طلاق گرفته و رفته رومانی، حالا فک کنم رِسِپشن هتله، مادرش هرچی اصرار میکنه بیاد ایران میگه نه." پیش خودم گفتم لابد میخواد این دفه از اون جلیقه دامن گلدوزیا بپوشه و جوراب بافتنی بپوشه و از اون کفشا که بندشو تا زیر زانو دور ِ پا می پیچن بپوشه و یکشنبه ها بعد از رقص هورا با یکی بره روی تپه. احتمالن اسمشم به « تيت زائوئيه استانسکو» يي، چیزی تغییر داده باشه.
یارو تجریش پیاده شد، یادم رفت بپرسم آکولادِ ما رو میشناسه یا نه؟!
(+)

اینها را نوشتیم که بگویم در این لحظه فقط بخاطراین برخط شده ایم که این آداب همساده گری را یک بار دیگر بخوانیم!

3 comments | Permalink

چهارشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۵

حماقتِ ملی

آدم واقعا در می ماند چه بگوید ...
اصلا فکرش را که بکنی قابل درک نیست ، نه نیست!

فقط دلمان می خواهد معامله ء مبارک همایونی مان را در بیاوریم و بشاشیم به هیکل شان!

سینا از آن شبهاست که جای خالیت بدجور اذیت میکند ، از آن شبهایی است که دوست دارم بنشینیم تا خود صبح ...حرف بزنیم ، حرف بزنیم ، حرف بزنیم ...
تا بلکه سبک شوم ، میدانی چوب خط ندیدنت بدجوری تمام شده ، بدجور...

یادت هست میگفتم آزارم می دهد این آدمهایی که جلوتر از نوک دماغشان را نمی بینند و در هر باب و موضوع اظهار نظر عالمانه می کنند و تو با آن شیوه ء همیشگی تایید کردن فوری مخاطبت ! گفتی ، اون که آره ، تو به سپور در کوچه بگو قبلم درد میکنه فوری برات یه نسخه میپیچه و ...!

اما میدانی رفیق ، کمی گنگ تر از این حرفهاست و انگار دو حالت بیشتر ندارد یا گرگ بد درنده ای داریم و ملتی گوسفند کنارش ، یا نه دو ردیف گوسفند داریم که کنار هم دارند به خوبی و خوشی میچرند!

نمی دانم ماجرا را دنبال کرده ای یا نه ، این جملات مسخره را این ور و آن ور دیده ای ؟
"گوگل باید اعدام گردد"،"شیطنت آشکار گوگل"،"اقدام عجیب گوگل" و ...

خلاصه اش اینطوری است که خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ! یک ویدئویی رو در سایت گوگل ویدئو دیده و فوری برداشته تیتر زده گوگل شهر تبریز را متعلق به آذربایجان خواند !

خب من راستش دقیقا نمی دانم در خبرگزاری ایسنا چه خبر است و یعنی مثلا سردبیر و مصحح و اینها ندارند و هر کس دلش خاست خبری را میفرستد رو خط ، یا اینکه نه دارند و همه شان مثل این این عالیجناب خبرنگار گوسفند تشریف دارند و فرق Googlemap را با GoogleVideo نمی دانند و نمی فهمند که گوگل ویدئو یک فضای باز رایگان برای آپلود ویدئو است که هر لحظه هزاران کلیپ ویدوئی به آرشیوش اضافه می شود و هیچ کنترل و نظارتی بر آن نیست و اصلا امکان پذیر هم نیست که باشد؟!

مثلا فکرش را بکن چون سرویس بلاگر مال گوگل است فردا روزنامه اعتماد ملی تیتر بزند : اعلام موضع گوگل از طریق بلاگ صورتک خیالی!

بعد این آقای خبرنگار چه غلطی میکند، بر میدارد با این و آن محاسبه میکند که خواندن این محاسبه ها خون آدم را به جوش می آورد مثلا نگاه بکن:


داريوش رحمانيان، استاد تاريخ دانشگاه تهران: «اقدام گوگل جعل تاريخی محض است که برخورد با آن پختگی می‌خواهد».
در واكنش به وجود يك تحريف در گوگل؛ مدير دفتر توسعه‌ي وبلاگ ديني: با صداي واحد، نسبت به تحريف تاريخ و تماميت ارضي كشورمان، واكنش نشان دهيم
در واكنش به وجود يك تحريف در گوگل؛ ديدگاه‌هاي رحمانيان، شيرازي، معتمدنژاد، جهانگيرزاده، تكميل‌همايون، ميرتاج‌الدين و...
شيطنت توطئه آميز گوگل درباره یک شهر ایران
رييس دانشکده علوم اجتماعی و ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايی: «بطلان ادعای سايت اينترنتی گوگل به‌قدری روشن است که نيازی به پاسخگويی ندارد؛ مگر می‌شود، به آسانی تاريخ و جغرافيای مملكتی را تحريف كرد؟»

معاون وزير ارتباطات و فناوری اطلاعات: «تمام ‌کاربران ايرانی اعتراض خود را به مديريت گوگل منعکس کنند».

و ...اوووه تا دلت بخواهد هست!

سینا ، تو با نزدیک به دو متر قد و بیش از صد کیلو وزن و مخصوصا با آن سیبیلهای چخماخی باورت می شود که این همه وزیر و وکیل ریس دانشکده و الخ اشتباه بکنند ؟ هان باورت می شود ؟

در وبلاگ استاد قوانلو خواندم که موضوع را ربط داده به همان مرض اظهار نظر ایرانی جماعت و گفته که این اساتید از موضوع خبر نداشته اند و مثلا خواسته اند که کم نیاورند ندانسته اظهار نظر کرده اند!

این را که خواندم خواستم خودم را گول بزنم که نه همگی گوسفندان دست جمعی اشتباه کرده اند و زبانم لال قصدشان گوسفند فرض کردن ما نبوده ، اما باز مسئله گند روزنامه وزین اعتماد یادم آمد و مسئله حل نشده باقی ماند!

آخر برار جان اصلا فرض کنیم که همه خبرگزاری ایسنا و این همه طول و عرض وزیر و وکیل که مصاحبه کرده اند و حکم بر تکفیر گوگل از همه جا بی خبر داده اند بوده اند و گوسفند را که حکم جداست!

اما پس روزنامه اعتماد ! با آن همه خبرنگار و سردبیر و ته دبیر و اینقدر احمق بوده اند که یک خبر اشتباه را تیتر صفحه ء اول خود بکنند؟ یعنی واقعا می شود در یک کشور این همه آدم با هم اشتباه بکنند؟
برار جان ، تازه سگ خور روزنامه هم اشتباه کرده ، مگر رسم معمول نیست که اگر خبری اشتباه درج شد فردا در همان صفحه توضیحی در موردش می نویسند؟
قند ماجرا اینجاست که اگر در این لحظه به سایت حماقت ملی سر بزنی خبری نوشته مبنی بر اینکه گوگل در پی اعتراض ملت ایران اشتباه ؟!! خود را تصحیح کرد و از این طرف هم ایسنا بالفور خبرمذکور را تکذیب کرده! واقعا آدم نمی داند بخندد یا گریه بکند!

امروز دوستی میگفت که بسیج در دانشگاه جزوه ای پخش میکرده در باب افشاگری سهام گوگل و اینکه 70 درصد سهام متعلق به صهیونیست هاست! در دانشگاه نبودم و شانس آوردم که به احتمال قوی کارم به کتک کاری می کشید ، اما بد یاد تو و دن کیشوت های وطنی و سیدهیتلر و خلاصه آن
PEPSI از حروف اول این جمله ساخته شده است : Pay Each Penny Save Israel ! افتادم...

نمیدانم اینها که مثلا این اعلامیه ها را می نویسند و پخش میکنند هدفشان چیست ،واقعا به چه فکر میکنند؟ شاید پیش خودشان می گویند داریم حال یک شرکت صهیونیستی را میگیریم!
گوگل هم که اصلا از خیلی وقت پیش شروع به بستن ای پی های ایرانی کرده ( لینک بغل صفحه!) و مثلا روی گوگل پک کلیک بکنی می نویسد:


Google Pack is not currently available in your country

این خبر فیلتر شدن ایران چند ماه پیش آزارم داد اما حال درک میکنم گوگل را!

میدانی سینا ، از اینکه احمق فرضمان می کنند می رنجم ، اما وقتی نگاهی به دور برم میکنم ، میبینم چقدر ها هستند که این خبر جذبشان کرده ، بدون اینکه به اصل موضوع توجهی بکنند ، خب حق بهشان می دهم!

عصر حالم بد بود ، کمی حاج سیاح خواندم ، یادم باشد چند یادداشتی که از جریان ورودش بعد از سالها به ایران نوشته بود را برایت بیاورم ...

شبت خوش :*

17 comments | Permalink

یکشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۵

دستتو باز کن تا بگم توی مشتت چيه

قله های موفقيت! ‌
من اصلا قصد فتح کردن شما را ندارم. در تنهايی خود بميريد.

23 comments | Permalink

پنجشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۵

Put A Little Bit On Me

دموکراسی نه حکومت مردم که کنترل و نظارت مردم بر حکومتگران است ، اساسی ترین وجه دموکراسی ( در آتن نیز چنین بود ) این است که انسان بتواند علیه کسی رای بدهد نه له کسی..



می خواستم که تار شوم نغمه سر کنم
با زخمه روبروی شدم پشت پرده ها

می خواستم که حلقه شوم دست دختری
افسوس! طوق رنج شدم پای برده ها

می خواستم فسانه ء دلداگی شوم
می خواستم شراب ناب شوم در دل سبو
گشتم شرنگ درد ، به دامان رنج ها

می خواستم ترانه شوم در گلوی چنگ
درهم فشرده ، ناله شدم لای چنگ

می خواستم که بوسه شوم بر لب کسی
پایم فرونشست به مرداب ننگ



وقتهایی هست که آدم نمی داند حالش خوب هست یا نه ، نمی داند شاد هست یا غمین ، فقط می بیند که دارد می خوابد ، بیدار می شود ، کتاب می خواند ، فیلم می بیند ، کارهایش را انجام می دهد و گاهی چیزی می گوید و می خندد ....

این روزها پریم از این لحظه ها که نمی دانیم اسمش چیست اما به تجربه می دانیم که مشخصه ء بارز این حالت این است که آدم دست و دلش به هیچ کاری نمی رود...


در این لحظه هم نمی دانیم برای چه می نویسم ، فقط می دانیم که باید بنویسیم ( کلی خوشمان می آید از اینکه خودمان را با ذات اقدسمان جمع می بنیدم!)

عارضیم به حضورتان تعریف بالا از دمکراسی اصلش بر میگردد به اینکه چند وقت پیش کتابی خواندیم به نام " می دانم که هیچ نمی دانم " ، که مجموعه ای است از چند مصاحبه و سخنرانی پوپر ، ایشان فرموده بودند که :
تمام فلاسفه سوال را اشتباه طرح کرده اند ، اصل موضوع این نیست که چه کسی باید حکومت کند ، پرولتاریا یا بورژوا ، توده ها یا نخبگان و ... سوال اساسی باید این باشد که چطور می شود حکومت را برکنار کرد!

خلاصه از آن وقت این نکته ء ساده ما را بس خوش آمده!

از اینها که بگذریم سه روز است که درگیر کتاب " جهانی سازی و مسائل آن " از جوزف اسیگلیتز هستیم ، از خودمان که اصلا پنهان نیست ، از شما هم پنهان نباشد این کتاب تمام دانسته ها و علائق ما را به جهانی سازی بد فرم به چالش کشیده و در این لحظه در وضعیتی هستیم که نمی دانیم اسمش چیست! پیشنهاد می کنیم این کتاب را بخوانید ، شاید بحث های اقتصادی اش حوصله سر بر باشد اما کلیتی که بدست می دهد و علامت سوال هایی که برایتان بوجود خواهد آورد حتما ارزشش را دارد!کتاب را نشر نی منتشر کرده ، و راقم این سطور همین چند لحظه پیش تمامش کرد ، اما در این جستار! قصد ما معرفی کتاب نیست و غرض روایت حالی است که دیشب بر ما رفت ، دیشب به این بخش کتاب رسیدیم که : چه کسی روسیه را از دست داد!

هر چه جلوتر می رفتیم عصبی تر می شدیم و در پس ذهنمان هی عکس دختر یلتسین ، ابراهامویچ و دیگر ملیاردرهای روس لندن نشین می آمد و می رفت! خلاصه دردسرتان ندهم آخرهای فصل بود که دیگر طاقت نیاوردیم ، بلند شدیم به قدم زدن و ایضا سیگار دود کردن که یادمان افتاد که خیلی قبلترها کتاب خاطرات یلتسین را ابتیاع نموده ایم و نخوانده ایم، گشتیم و پیدایش کردیم ، حدس بزنید اسم کتابش را چه گذاشته؟
تلاش برای روسیه!

آخر کتاب چند عکس بود ، از یلتسین کنار این و آن و بر هر کدام توضیحی ( به قول کامپیوترچی جماعت ToolTip!) عکسها را که نگاه می کردیم رسیدیم به عکسی کنار یک قوزمیت روحانی با آن لباس و کلاه و صلیب ابلیسی اش ، زیرش نوشته بود :

روسیه مقدس ! مردم روسیه همیشه ملتی روحانی بوده اند ، هستند وخواهند بود و بدینسان کلیسای مسیحیان روحی تازه پیدا کرد ، سال 1991 ، یکی از کلیساهای ارتدودکس مسکو!

نمی دانم چقدر به این عکس خیره ماندم ، فقط یادم هست که با تمام وجود دلم می خاست های های زار بزنم به این همه وقاحت ، تا بلکه سبک شوم ، اما نشد ، اشکمان خیلی وقت است که پشت چشمانمان گیر کرده ...
درد می کند ، پشت چشمانم را می گویم ...

9 comments | Permalink

دوشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۵

Intellectuality

دو چیز هست در ایران که به آدم حس روشنفکری عمیق می دهد،حساس نبودن به روابط دوست دختر،و ندیدن بازی استقلال - پرسپولیس
(+)

:))

27 comments | Permalink

یکشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۵

این دنیا برای چه به وجود آمده؟
خب، برای دیوانه کردن ما!

9 comments | Permalink

جمعه، آبان ۱۲، ۱۳۸۵

آیا؟

آیا ایمان و تعصب خشک درهای زندان را ابتدابه نام آزادی نمی گشاید تا هر چه زودتر همان درها را پشت سرقربانیان جدیدش قفل کند؟
آیا تساوی همه آنسان ها وعده داده نمی شود تا هر چه سریعتر اقشار و طبقات صاحب امتیاز گذشته تحت پیگرد قرار بگیرند؟
آیا تاریخ به ما نمی آموزد که ایده های اخلاقی همگی فاسدند و بهترین ایده ها اغلب از همه فاسد تر؟

آیا همه این انقلاب در دنیا بس نبود تا ثابت شود ایده های روشنگرانه برای ساختن جهانی بهتر مزخرف گوی هایی جنایتکارانه بوده؟


از همه چیز منزجریم، از فلاسفه بیشتر...


aidinblog@hotmail.com

L ink

صفحه لینکهای صورتک خیالی


 


A rchive

ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007