یکشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۶

از کسانی که این طرفها رد میشوند کسی هست که احیانا دانشگاه پیام نور فلسفه بخواند؟
اگر هست خیلی ممنون میشویم یک جوری اطلاعاتی بدهد که چه جور است ، راضی است ، امتحانات همینقدر که می گویند سخت است ، کلا برویم ثبت نام کنیم این مرضمان بخوابد یا نه؟!

7 comments | Permalink

چهارشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۶

وبلاگم نمیاد

بلاگر رسما تبریز پـیلـــتره ، البته به تخمم ولی ادم حوصله اش نمیاد بیاد بنویسه دیگه
موبایل هم دوس نمی دارم دیگه
روزی چند تا اس ام اس دریافت میکنی که دستور میده اینو برا همه بفرسته وگرنه ایرانی نیستی!!!
انلاین هم بشی پی ام میگیری که اگه برا همه نفرستی ایرانی نیستی
من اصلا نخام ایرانی باشم باید کیو ببینم؟!

دیگه اینکه چند تا وبلاگ هم دیدم که گفته بودن خاک تو سرهمه ء ایرانی ها ،خیلی خرید ، مردم تو غزه دارن می میرن اونوقت عکس العمل نشون نمیدید!
ببخشید عکس العمل نشون بدم نمی میرن؟
تازشم به تخمم که مردم چی فکر میکنن همین الان 4 تا بمب اتمی بخوره وسط غزه من تخمم تکون نمیخوره ، اصلا چرا دروغ بگم خوشحالم میشم!

Send to All plz, oh yes!

5 comments | Permalink

دوشنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۶

بوسهل ، عیش مدام ، حسنک وزیر و باقی قضایا

پریروز بود که داشتم گوگل ریدرم رو زیر رو میکردم که تازه فهمیدم بیهقی خوانی در وبلاگ خانم خواب زمستانی برپاست و کلی خودم با خودم از این کار خوشحال شدم و تصمیم گرفتم چه بازیم بدهند یا ندهند حتما تاریخ بیهقی با ویراش جعفر مدرس صادقی را خریده و همزمان با آنها بخوانم ، خلاصه امروز در اولین فرصت بعد از این تح دیگی ها رفتیم کتابفروشی و شاهدش همین جیبمان که درد میکند ، تاریخ بیهقی که کمی کمتر از 10 هزار تومان آب میخورد و ما هم رویش بادبادک باز و عیش مدام را خریدیم، یک کتابی هم مشاهد شد از شعرهای برشت که هرگز نگوئید هرگزش را ترجمه کرده بود هرگز نگو هرگز ! و خلاصه انگار همین اسم کتاب بود آن هم اضافه شد و داشتیم ورق میزدیم که دیدیم کتابی هست به اسمه : اراده کافی نیست!
قیافه ما با دیدن این اسم دقیقا شد شبیه ِ :D !

حالا چرایش را قدیمی خوانهای ما می دانند و نادانان بروند از آنها بپرسند یا رجوع شود به آرشیو ما که همانا رکن اول از قوانین پنج گانه ای که تا بحال در زندگی وضع کرده این است که : " خواستن ، توانستن نیست "

و این اصلی است مکفی ، البته کتاب را باز کردیم دیدیم مربوط است به معتادان و راه هایی است برای رهایی از اعتیاد و این قبیل در فهرست یک قسمتی بود که مشخصات شخصیت اعتیادی را نوشته بود مثل : مشکل با صاحبان قدرت و اولیای امور :))) ! ، تنش دورنی ، اشکال در داشتن لذت واقعی ، خلا ء درونی ، خود مشغولی ، خیالی بودن :D ، بدون حد و مرز ، بی حسی و کرخی عاطفی ، نیازمند به ارضا ء فوری نیازها و کلی خلاصه دیگر و ما هرچی فکر کردیم دیدیم حتی یکی از این مشخصه ها نیست که به ذات شخیص ما نخورد و انگار خود ِ خود ِ اصل جنسیم ! خلاصه این هم خریدیم یک ریز داریم میخوانیمش ، صدایش را در نیاورید کلی مفاهیم برایمان روشن گشته ! البته فی الواقع خواندن اینجور کتابهای سخیف و ضد ارزشی مزه اش این است که حسابی {..} و ما بدون اینکه باشیم خواندیم و خوب هم بود خلاصه یک جورهایی هستیم این کنون!

اما حالا از اینها گذشته ، امده بودیم بگوییم که اگر جزو دسته ای هستید که خیلی وقت است دلتان می خواهد بیهقی را بخوانید بدانید واگاه باشید که این کار به تنهایی خیلی سخت است ! این تجربه ماست از خواندن هزار و یک شب که خیلی اسان است در کنار آن عضما ! ولی خوب ادم دلش میخواهد یکی باشد همزمان بخوانندش هی از هم بپرسند این لغت چه میگفت ، اینجا معنی چه بود و ...
کار این روزهای من این شده که یکمی هزار و یک شب بخوانم ، یک کمی فحش بدهم به این خرپره که این آتش را به زور چپاند به دامانمان ، یکی هم خوشم بیایید ، یک کمی هم فحش بدم به شهرزاد و این ملک جوانبخت و این وسط تصدیق می کنید که فقط بیهقی کم بود!

3 comments | Permalink

پنجشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۶

خودرو ملی ، افتخار ملی!

بعد از It`s Sony ! دوست داشتنی نوبت میرسه به اینتل ِ دوست داشتنی با همون Intel Inside معروف که همه شماهایی که کامپیوتر دارین دیدنش احتمالا! البته intel این روزها شعار جدیدی رو هم دست و پا کرده که این هم مورد پسندمون واقع شده :
leap ahead
شما رو نمی دونم ولی من یکی از وقتی فهمیدم شعار جدید اینتل این شده هی برمیگردم پشت سرم رو نگاه کنم ببینم اونا کیان که پشت سرم موندن!
اینتل همیشه گارانتی مادام العمر به تراشه هاش داده و میده ، خیلی خیلی به ندرت پیش میاد که تراشه ء اینتلی خراب بشه و موقع خرید پردازنده فقط کافی یه فن تقلبی رو دستتون بگیرین تا متوجه بشین چقدر فن اورژینال فرق داره و باز اینکه هیچ وقت اینتل کمیت رو فدای کیفیت نکرده حتی به قیمت از دست رفتن کلی از مشتریان پرسرعت تر تر دوست!
و من یکی هر وقت کسی ازم بپرسه کامپیوترت چطوره ، خوب کار میکنه؟ قیافه ء یه کنت انگلیسی رو به خودم میگیرم که داره از سوار با اسبش لذت میبره و وقتی وامیسته چندتا میزنه به گردن اسبش میزنم رو کیس کامپیوترم و میگم خوبه خوبه Intel Inside !

Hp :
الان دقیقا داستان ساخت اولین چاپگر یا چیزی که آقای هیلیوت و پاکارد تو پارکینگ خونشون ساختن رو یادم نیست ، ولی مثل اینکه اینجوری بوده که بعد از اینکه دستگاه خوب کار میکنه ، با هم دست میدن و بهم میگن به این میگن یه اختراع! حالا نمی دونم این واقعیه یا داستانی که رایج شده ولی در هر صورت کلمه ء Invent! و فقط و فقط این کلمه برای همه ء خریداران دقیقی که به دیدن این کلمه روی لوازم مختلف با مارک اچ پی عادت کردن مثل جادو عمل میکنه ، یکیش خود من که عالم و آدم بهم بگن canon بخر ، فلان مدلش خیلی بهتره ، اینجور ه ، اونجوره ابروهام رو میندازم بالا میگم نوچ ، اچ پی Invent!
پ ن نوستول! Hp invent جدای همه ء اینها پر از خاطرات روزهایی ِکه زنگ میزدم دفتر کنولا به آلن میگفتم این چاپگرهای اچ پی مارو کی میفرستین و چند ساعت سر این دو کمپانی معظم جنگ میکردیم!!

Apple :
هیچ وقت از محصولات اپل استفاده نکردم ولی از بچگی این سیب گاززده شاخک هام رو بدجوری تحریک میکرده و میکنه ، اسم اپل برام معادل ِ با لپ تاپهای سفید و خوشگلی که اون سیب ِ پشت LCD شون بهم میگه اینا متفاوتن و موذی درست مثل استیو جابز که این متفاوت بودن رو در نگاهش ، در شیوه معرفی کردن محصولات و پروپاگاندایی که بعد ِ هر محصول تو دنیا بوجود میاره میشه دید ، خلاصه Think Different به عنوان شعار اصلی اپل همیشه ورد زبونمه و در کنارش شعارهای محصولات مختلفش رو هم به نسبت دوست دارم مثل :
shoot it.save it. share it برای I photo
It Does More .It costs less. It's that simple برای کامپیوترهای مکینتاش
و ...

NEC :
Just imagine
اولین کامپیوتری که آمد تو خونه ء ما یه کامپیوتر nec بود که بابا از ژاپن آورده بود ، کیبورد ، موس ، مونیتور 8 رنگ و تقریبا تمام قطعات داخل کیس مارک nec رو داشتن ، شاید دیگه هیچ جای دنیا همیچین کامپیوتری وجود نداشته باشه که تمام قطعاتش بهترین کیفیت رو داشته باشن و ساخت یه شرکت درجه یک باشن ، هنوز که هنوزه بعد از نزدیک به بیست سال هیچ موس یاکیبوردی به کیفیت موس و کیبورد و کیس اون کامپیوتر رو ندیدم و باز یکی از زنده ترین تصویرهای که از دیدن و ذوق زده شدن یه تکنولوژی جدید میتونه وجود داشته باشه برای آدم برمیگرده به سالی که تو نمایشگاه بین المللی تهران یه غرفه ء بود که مونیتور 19 اینچ تمام رنگی NEC رو اورده بود ولی خاموش بود ، بابا از خانوم خوشگله که اونجا نشسته بود درخواست کرد که روشنش بکنه ، گفت داریم نهار میخوریم یک ساعت بعد ، من و بابا و آرمین هم رفتیم یه ساعت نشستیم زیر آفتاب ! بعد که برگشتیم روشن کرده بودن و یه عالمه آدم جمع شده بودن وقتی عکسهای رنگی ماهی و گل در و دیوار عوض میشد همه انگشت به دهن مونده بودن که اااا چه تصویری چه مونیتور بزرگی و من هی پیش خودم تصور میکردم که اگه اینو داشتم چی میشد!
خلاصه just Imagine !

IBM : Think!
IBM برای من معنی بزرگی رو میده! تا اونجا هم که یادمه اولین کامپیوترهایی که تو ایران بودن مال همین شرکت بود ، یا حداقل برچسبش رو مردم میچسبوندن ! تا اینکه بعدش پارس آمد و زود ورشکست شد و ...
از بین شعارهاش اینا رو هم می پسندم :
Solutions for a small planet
I think , therefore IBM Think
where do you do your best thinking?
و بازم اینا رو هم دوست میدارم :
Microsoft:

your Potential.Our Passion.where do you want to go todey?

Fujitsu Siemens :

we make Sure

Kodak :share Moment, Share Life

شبکه خبری دویچه وله هم با شعار " در قلب اروپا " بدجور میخکوب میکنه ادم رو کنار تلویزیون!
دیگه دیگه...
Toshiba : In touch with Tomorrow

حالا همه ء اینها رو مقایسه کنید با خودروی ملی ، افتخار ملی!!

پ ن : خوبی این پست این بود که من یه برند باز خفن مثه خودم رو پیدا کردم و کاشف بعمل آمده که ساندویچ کثیف میخوره و از همه مهمتر با آستینش دهنش رو پاک میکنه و این یعنی زندگی ، یعنی این یک آیدین است!!
مرسی عرفان.

15 comments | Permalink

چهارشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۶

It`s Sony!

چند وقت پیش نون – جیم ، شعار تبلیغاتی مرکز لیزر امریکا رو نوشته بود که به قول خودش خیلی دوس می داشتم!

Stop Shaving start Living

شعارهای تبلیغاتی برند های معروف تجاری همیشه برام جذابیت خاصی داشته ، مثلا It`s Sony ! رو خیلی دوست میدارم ! آنچنان این شعار کوبنده است که دیگه هیچ جای تردیدی برای خریدار باقی نمیمونه! این یک سونی است ، به جای هر معرفی ، یا هر جمله ای فقط خیلی صریح میگه این یک سونی است! این شعار اینقدر برای من جذابیت داشته و اینقدر تکرارش کردم بین دوستهای نزدیکم که مثلا هر وقت از عهده ء کاری برمیام و خیلی ذوق میکنم فوری میگم این آیدین است!! و به نظر خودمم البته دیگه جای هیچ حرفی رو باقی نمی مونه البته قبول دارم که تا جهانی شدنش یه نمه هنوز کار دارم!

این علاقه ء به شعارهای تبلیغاتی خیلی معرکه ء شرکتهای تجاری رو از وقتی کشف کردم که دیدم هر وقت کاغذ سفیدی جلومه و دارم به یه چیزی فکر میکنم ناخود آگاه شعار تبلیغاتی یکی از شرکتها رو هی همینطوری مینویسم! البته نمی دونم چه اتفاقی میفته که هر شعاری یه دوره ای جاش رو به یه شعار دیگه میده ، مثلا این روزها نوبت شعار مادر ِ شرکت apple برام :
Think Different!

بین ایرانی ها هم این روزها همراه اول نظرم رو جلب کرده :
"هیچ کس تنها نیست "
خب مثلا وقتی هیچ کس تنها نیست رو برای یک اپراتور مخابراتی مقایسه میکنی با " دوست من سلام " برای یک تولید کننده مواد غذایی ، پیش خودت میگی خب دوست من سلام چه ربطی داره! البته ممکنه بعضی ها هم باشن که دوست من سلام رو به عنوان مثال دوس داشته باشن ، یا اصلا بگن هدف همینه که شعار بیفته تو دهن ملت ، ولی وقتی Apple میگه متفاوت فکر کن ، و به پیش زمینه برمیگردی میبینی واقعا متفاوت فکر کردن توش هست ، و اینه که جذب میشی!
یا مثلا مال سامسونگ خیلی جذابیت داره برام " همه دعوت اند " ، انگار یه مهمونی ترتیب داده شده برای ما توسط این کمپانی و خیلی سرمون کلاه میره اگه دعوت رو رد کنیم! شما از این جمله این رو استنباط نمی کنید آیا ؟

خلاصه اینا رو گفتم که بگم همین الان تصمیم گرفتم شعارهایی رو که می پسندم با این شرط که از برندهای باشن که شعار ثابتی دارند و نه اینهایی که هی شعارشون رو عوض می کنند یا برای هر کتگوری یه شعار مستقل درست می کنند رو این جا جمع کنم ، و همین الان هم فهمیدم که خیلی هاشون یادم نیست و خیلی ممنون میشم کمک کنید و اونهایی رو که دوست دارید کامنت بزارید تا اضافه شون کنم به لیست ، یا اصلا اگه خیلی حال می کنید شعارهای مورد نظر خودتون رو بنویسید تو وبلاگتون آخر کار با هم مقایسه کنیم ببینیم کدوما طرفدارشون بیشتره ...

من فعلا برم تا فردا فک کنم ببینم کدوماشون یادم میاد !

13 comments | Permalink

مرشد و مارگاریتا

بولگاکف : باید قهرمانان خود را دوست داشت.


یک ربع بعد ، ریخوین در تنهایی محض نشسته بود ، روی ظرفی از خوراک ماهی خم شده بود و استکان پشت استکان ودکا می خورد و هر لحظه خود را بهتر درک می کردو متوجه می شدکه در سراسر زندگیش حتی یک چیز قابل اصلا باقی نمانده است . فقط می توانست فراموش کند...

پ ن : یک موضوع آزار دهنده در مورد مطالبی که در مورد این کتاب نوشته شده این است که تقریبا همه بر داشته اند مقدمه ء میلانی را کپی کرده اند ، دقیقا با همان جمله بندیها! برای درک بهتر این کپی کاری رجوع کنید به کتابهای هر وقت کارم داشتی تلفن کن ، فاصله ، وقتی از عشق حرف می زنیم ... از جناب کارور ، مترجمان محترم مختلف از انتشارات مختلف دقیقا یک مصاحبه از ایشان را از روی هم کپی کرده اند به عنوان مقدمه!
دیگر هم اینکه مرشد و مارگاریتا را دوست داشتم ولی نه خیلی زیاد خوب نیست به نظرم یعنی!

یک لیوان شراب ؟ سفید یا سرخ؟
متشکرم ، ولی ...شراب نمی خورم...
حوانکی ! یک دست تاس بریزیم؟ یا بازی دیگری را ترجیح می دهی؟ دومینو؟ ورق؟
بارمن که احساس ضعف و گیجی کامل می کرد ، جواب داد : بازی نمی کنم.
صاحبخانه گفت : وای به حالتان ! من همیشه فکر میکنم یک جای کار کسانی که از عرق و ورق و غیبت و زنان ماه طلعت فرار می کنند می لنگد! این جور آدمها یا مریض اند و یا در ته ِ دلشان از آدمهای دیگر نفرت دارند...

1 comments | Permalink

دوشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۶

گازگرفتگی

گاز گرفتگی یعنی چه؟ گاز آدمها را میگیرد؟ یا ما فلک زده ها در جایی زندگی میکنیم که مدام عده ای هار گازمان می گیرند؟
:(
حالم خوش نیست ، بعضی وقتها یک خبر برایم خیلی بزرگ می شود و هر کاری میکنم از ذهنم پاک بشود نمی شود که نمی شود ، مدام فکر میکنم به بیش از صد نفری که تازه اگر جزو اعلام شده باشند! که گاز گرفته ادشان!
از سرصبح که این خبر را خوانده ام به هر کسی میرسم میگویم مردم با گاز خفه شده اند ، می گوید آه ، بعد فوری یک چیز دیگر می پرسد و من اعصابم خرابتر می شود ، این باید خیلی مهم باشد که یک عده گاز گرفته شده اند ، نه؟
دنیای خوبی نیست ، یک سرباز در استادیومی که کلی آدم وحشی را در خود جا داده نارنجکی به چشمم میخورد و نابینا می شود ، روزنامه ها خبر را منتشر می کنند و تلویزیون خبر را پخش می کند
با مادر سرباز مصاحبه می کنند
با برادر سرباز مصاحبه می کنند
با بازیکنان مصحابه می کنند
با ریس پلیس مصاحبه می کند
با ریس سازمان ورزش مصاحبه می کنند
چشمهای سرباز را عمل می کنند
دوباره با مادر سرباز مصاحبه میکند
با و ....
و همه و همه برای سرباز دل می سوزانند ، که واقعا هم درد دارد اینچنین حادثه ای ، ولی می شود گفت حادثه بوده ، یا اصلا هر چی ، ولی ولی ولی خیلی فرق می کند یک عده چندین و چند روز یخ بزنن ، بعد یکهو نصف شبی که خوابیده اند گازشان وصل شود! و گاز بگیردشان ، می خواهم بدانم ما را چه شده است که خیلی راحت از این خبرهای مرگ و میری که هر روز در کنارمان رخ می دهد می گذریم ؟
جان یک نفری که قرار است اعدام بشود به هر دلیلی چرا باید خیلی خیلی فرق بکند با جان صدها نفری که بدون هیچ جرمی گاز گرفتدشان؟!
چرا همه خفه شده اند؟ چرا این همه گاز استانهای شمالی قطع بود و نخواندم خبری از اینکه مردم به خیابانها ریخته اند ، اعتراض درست و حسابی کرده اند؟ مگر قطع گاز سیل و زلزله است که بشود از کنار تلفاتش ، سختی هایش به آسانی عبور کرد ؟
چرا هیچ کانال تلویزیونی نرفته مصاحبه کند با مادری که شب خوابیده و صبح از خواب که بیدار شده فرزند خفه شده اش را هر چه کرده نتوانسته بیدار کند که مدرسه ات دیرشد؟!
(...)
خون اینها چه می شود؟ همه می روند جزء بلایایی طبیعی؟
چرا وبلاگ می نویسیم؟ چرا دلمان می خواهد ادعا کنیم فکر مستقلی داریم در حالی که نشسته ایم ببینیم چه خبری بزرگ می شود ما هم در موردش بنویسیم ، اعتراض کنیم به فلان اعدام ، به فلان حادثه ...
ظهر رادیو بعد از اینکه اعلام کرد تعداد گاز گرفته شده ها ی منجر به فوت از صد نفر گذشته مصاحبه کرد با وزیر راه و ترابری با این تیتر که وزیر از مردم معذرت خواهی کرد ! در دلمان گفتیم چه خوب حداقل!
وزیر می گوید من تشکر میکنم از همکارانم که خالصانه در این چند روز جان مردم را نجات دادند ، واقعا نمره راه داران ما بیست است ، اما در بخش هواپیمایی و راه آهن مشکلاتی بوده که نمره شان 17 است و من از این بابت عذر می خواهم!
می شود چیزی گفت؟ یکی به من بگوید وقتی یک کارمندی پول می گیرد که وظیفه اش را انجام دهد تشکر یعنی چه؟
چرا نمایندگان شهرهایی که مردمشان گاز نداشته اند بیست دقیقه به وزیر نفت اجازه داده اند وقت مجلس را بگیرد در تعریف کردن از خود و مجموعه ء مخلصش که چقدر در این مدت دچار زحمت شده اند و نمی دانم فلان چند اینچی را در سرما جوش داده اند؟!
چرا هی باید به سرمان بکوبند که صرفه جویی بکنیم؟
صرفه جویی در مصرف گاز
صرفه جویی در مصرف بنزین
صرفه جویی در مصرف برق
صرفه جویی در مصرف مواد شوینده
صرفه جویی در زندگی ..
مگر بابتشان پول خون پدرشان را نمی دهیم؟
چرا ؟
چرا؟
چرا این همه گوسفند یک جا جمع شده اند؟
...
:(

14 comments | Permalink

پیامهای هموطنان

خیلی خوشحالم که یه مدتی مجبوری توی ماشین رادیو های کشور پرگهرم رو گوش کردم ، دیگه حالم کمتر از تلویزیونهای خارجکیمون بهم میخوره ، بیچاره ها با اون امکانات کم خیلی خیلی کمتر از دستگاه عریض و طویل صداو سیمای وطنی پیامهای ملت همیشه در صحنه رو پخش میکنن!
یعنی سر و ته ِشبکه های رادیویی ایران به غیر ازپخش تلفنها و اس ام اس! های مردم آگاه هیچ چیز دیگه ای نداره جز یه سری برنامه های مزخرف تر از اون ،واقعا که چقدراز ایران و مردمش بیزارم ، مطمئنم یه روز اگه امکانش بود که از اینجا برم هیچ وقت پشت سرم رو نگاه نمیکنم ،هیچ وقت ...

11 comments | Permalink

شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۶

دلبستگی

"شغل اصلي من در واقع
دلبستگي است
آدم يا درخت
ليوان يا نگاه
فرقي نمي كند،
دل مي بندي و بعد بايد بروي..
هميشه همين طور است
آدم يا درخت
ليوان يا نگاه،
دل مي بندي و بعد بايد بروي.."
(+)

7 comments | Permalink

جمعه، دی ۲۱، ۱۳۸۶

نفرت

یعنی هنوز ازش نفرت داری ؟ فکر می کردم مسئله برایت تمام شده...

هومم ، خودم هم این جور فکر می کردم ، اما می بینی که یکدفعه چیزی از دهنم می پرد و معلوم می شود که هنوز تمام نشده
که تمام ن م ی ش و د ...

4 comments | Permalink

پنجشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۶

Fuck

یادم نمیاد چی میخاستم بگم!
دو ساعت طول کشید تا بتونم وارد بشم ، هیچ پیامی هم نمیده لامصب ، فیلتره بلاگر؟
اینجور وقتها عاشق اون صفحه مشترک گرامی میشم تا لااقل تکلیف خودم رو بدونم ، یعنی من مشکل فیلترینگ ندارما ، ولی باشون نمی تونم لوگین بشم!

سه روزه دیگه رادیوزمانه هم نویز دارشده ،اینم اضافه شد به تمام کانالهای خبری ، کانالهای فارسی ، به هرچی کانال به درد بخور دیگه ای که بود ، دقیقا از ساعت 4 عصر نویز شروع میشه تا فردا ساعت 1 بعد از ظهر ، حالا خوبه که اصلا اهل تلویزیون نیستم ،و زیاد به تخمم نیست ، گورپدر کانالهای خبری کرده اصلا ولی رادیو زمانه رو میشنفتم!

بیرون بری میگرنت میبرن تبرجت میکنن ، خونه باشی هیچی نیست ، حالم از این سرعت اینترنت بهم میخوره ، دارم بالا میارم
اووووووووووووووووووووووغ

4 comments | Permalink

دوشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۶

تست اعتیاد وبلاگی

Become an Ultrasound technician

8 comments | Permalink

گفتا بنشناسم من خویش ز بیگانه

به هر کسی که دروغ بگویی ، به خودت نمی توانی ، انگار اینجوری برنامه ریزی شده این زندگی لعنتی ، که هر چقدر جلوی دهانش را هم بگیری باز حرف خودش را می زند

1 comments | Permalink

Alexa & MarketLeap &...PageRank

مهردادم!

برای دیدن مقدار دقیق رنک (حالا دقیق نبود خیلی هم مهم نیست ) برو اینجا : Alexa

هم خوشگل 5 تا سایت رو با هم مقایسه میکنه و رنک اینا رو با چارت نشون میده! marketleap

1 comments | Permalink

یکشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۶

وقتی نمی خواهی از چیزی سر در بیاوری هیچ کس ازت جلو نمی زند...

6 comments | Permalink

شنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۶

مادام بواری

همین کنون ، مادام بواری اتمام شد!
نمی دانم چرا دوسال این کتاب در کتاب خانه ام خاک خورد تا نوبتش رسید ، شاید هم میدانم و نمی خواهم به یاد بیاورم با توصیفاتی که در این کتاب و آن کتاب ازش خوانده بودم مطمئن بودم که خوشم نخواهد امد ، اما خوب اینجور نشده و حالا کلی از اینکه خودمان نظر خودمان را نقض کرده ایم عصبانی می باشیم!
البته همه ء شهرت فلوبر بر سر دقت و تیزبینی اش برای وصف جزئیات است و این دقیقا چیزی است که نمی پسندم ، جزئیات نالازم و ضروری به قول آقامون چخوف روح داستان را آزار می دهند!
داستان خوب و موضوع بکر نیازی به وصف جزئیات نالازم ندارد ، آن هم به شیوه ء اغراق شده ء فلوبری و چند صفت پشت سرهمی!
اما با همه ء اینا مادام بواری را خوشمان آمد ، کتاب که تمام شده همینجوری ور ِ کس خلمان داشت میگفت بهمان که دیدی ، عبرت بگیر! بعد یهو ور ِ هوشیارمان بیدار شد که بابا پاشو برو یه سیگار بکش مخت هنگ کرده ، همه ء دون ژوانهای داستان هم که خوشبخت شدن به سلامتی !


اِما دگمه ها را پرت کرد ، به دیوار خوردند و زنجیر طلایشان شکست.
درحالی که ، اگر من بودم ، همه چیزم را می دادم به تو ، همه چیزم را می فروختم ، با همین دست هایم کار می کردم ، روی جاده ها گدایی می کردم ، برای یک لبخند ، یک نگاه ، فقط برای همین که بشنوم تو بگویی : ممنون!


به قول برادر آلن : خوب ممنون ، حالا برو:))
!
نتیجه ء علمی : اصولا دون ژوانی یک چیز مردانه ای است که زنها بهتر است سراغش نروند ، برای خودشان هم بهتر است!

5 comments | Permalink

جمعه، دی ۱۴، ۱۳۸۶

کتاب

کتابهای هستند که در آن کسی با ما و فقط و فقط برای ما حرف میزند ، اینها کتابهایی هستند دوست داشتنی اما ، اما کتابهایی هستند که در آنها کسی هست که به حرفهایمان گوش می سپارد و لزما هم موافقمان نیست ، اینها را دریابید ، اینها کتابهایی هستند که پشتتان را خواهند لرزاند...

9 comments | Permalink

پنجشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۶

بابا چار نفر فک کردن ما آدمیم!

آلن : کامنتام رو خوندی، ریده بودم بهت؟!
آیدین :ها؟ نه در سطح من نیست کامنتام رو بخونم ، کامنت دونی رو گذاشتم اونجا باشه دکون دمکراسی
تو برو کامنتام رو بخون حال کن
آلن : ببین یه چیزی
آیدین : ها؟
آلن : تازه دارم به حرف سینا رو میفهمم، بابا دو سه نفر این وبلاگ ما رو میخونن فک میکنن ما آدم حسابیم ، آخه این چه کامنتهایی میزاری
:))

2 comments | Permalink

چهارشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۶

برای روز مبادا

آذر که بنویسد میتوان با این امید برخط! شد که چیز خوبی هست برای خواندن
دوباره : برای روز مبادا :)





پ ن : ترور بوتو مثل همیشه باعث شد کلی بوتو دوست در ایران پیدا شود ، خیلی ها با دل و جان از بوتو و عشقی که او داشته اند این روزها نوشته اند و خوانده ایم ، اما برای درک بهتر ماجرا و شناخت بوتو نوشته های عبدی کلانتری در این زمینه را اگر نخوانده اید از دست مدهید...
(+)


aidinblog@hotmail.com

L ink

صفحه لینکهای صورتک خیالی


 


A rchive

ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007