چهارشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۷

:(

حسودیم می شود به همه ء آنهایی که نشسته اند جلوی تلویزیون و فوتبال ترکیه و آلمان لعنتی را نگاه می کنند و بعد از 48 ساعت کار به همراه فقط چند ساعت خواب و تازه بعد از 10 ساعت در اتوبوس نشستن هرچه دویدم فرصت نکردم امشب را بروم جایی و باز باید تا صبح زل بزنم به این مونیتور که صبح باز نرسیده نگویند درست نشد؟

درست نشد؟!
درست نشد؟!
درست نشد؟!

6 comments | Permalink

یکشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۷

Inactiv Sim

سال 79 بجای پول برنامه ء یکی از شعبه ها این خط را دادند به بابا ، و عالیجناب پدر گرامی هم زحمت سند زدن به خودشان ندادند که البته هم کار سختی بود چون گیر انداختن صاحب در پرواز بین دبی و ایران و کسی که اصلا وقت این کار را ندارد اصلا آسان نبود ، پس در نتیجه این خط چپانده شد به من و چون قبضش را همیشه خودشان پرداخت می کردند مشکلی نبود تا اینکه پارسال نمی دانم در فرودگاه مشهد بود یا تبریز که گوشی را گذاشتم روی میز شارژ و همانجا هم ماند و سه ماه طول کشید تا خط را به اسمم بزنند و بتوانم سیم کارت جدید بگیرم !

حالا از دیروز انگار خطم قطع شده ، از صبح به سه نفر مختلف از سه شرکت مختلف زنگ زده ام و هنوز هم نتوانسته ام مسئول پرداخت قبضم رو پیدا کنم ...
حوصله ندارم ، اصلا!

1 comments | Permalink

شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۷

دختر پرتقالی

رویای غیر ممکن ها نام مخصوصی دارد که به آن امیـد می گوییم.

حس میکنم شوخی و فریبی در کار است زیرا اول کسی می آید و می گوید: بفرما ! تمام دنیا مال توست و می توانی در آن جست و خیز کنی . .. ای هم وسایل سرگرمی و ان هم مدرسه ای که از پاییز شروع می شود و در آن می توانی به بازی دروغ سیزده بپردازی و بعد ناگهان دوباره همه دنیا را از من می گیرند. حس میکنم همه مرا تنها گذاشته اند و دیگر هیچ تکیه گاهی ندارم و هیچ چیز نمی تواند نجاتم بدهد. نه تها همه دنیا و همه کس و همه چیز را از دست می دهم بلکه خودم را نیز از دست خواهم داد..

دخترپرتقالی / یوستین گاردر

دختر پرتقالی را چند ماه پیش خریدم ، همان وقتهایی که هنوز مزه ء داستان فروش زیر زبانم تازه بود ( تازه هست) ، اما هر بار بازش کردم چند صفحه ای بیتشر جلو نرفت ، البته مادر خواند کلی هم خوشش آمد ، اما اگر از من بپرسید میگویم ضعیفترین کتابی از که از گاردر هست!

3 comments | Permalink

چهارشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۷

ha ha ha Idiot!

امشب شب ِ قشنگیه مخصوصا وقتی به این فکر کنی که رفیق جون احمق شب خوبی رو نداره و داره ناخونهاش رو ...!

ها ها ها

میگم یادش به خیر (+) ...یعنی بازم میشه احمق جان؟!

4 comments | Permalink

سه‌شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۷

مونیکا تو هم ، یا دون ژوانان عالم متحد شوید!

!
دیروز وقتی همکار دون ژوانم در دانشگاه زنجان از شدت استرس تو اتاقش نمی دونست چی کار کنه و درست اون لحظه ای که از فرط استیصال با دست زد به دوربین فیلمبردار ناخودآگاه احساس کردم دستم داره میلرزه ! نمی دونم به چه دلیل فکر کردم نکنه این بلا سر منم بیاد!
بیایید یه جور دیگه به قضیه نگاه کنیم ، اصلا این بعد قضیه که طرف قران درس میداده و مسئول حج و زیارت و این خرت و پرتها بوده رو خط بکشید و خودتون رو بزارین جای اون ، بله دقیقن خودتون رو که وقتی سوار ماشینید و یه دختر لب خیابون منتظر تاکسی وایساده خیلی ناراحت کننده جلوش وامیستید ، میره عقبتر و شما هم همینجور جلو وعقب میکنید ، میرید پارک ، مراکز خرید و چند تا دختر رو میبینید که نیششون بازه و دارن هرهر و کرکر می کنند ، مثه یه قاشق نشسته خودتون رو میندازید وسط و آرامششون رو بهم می زنید ، بدون اینکه مطمئن باشید این دخترها برای جلب توجه شماست که سرخوشن ، یا دختری که کنار خیابون وایساده واقعا منتظر تاکسی یا شما؟ اگر منصفانه نگاه کنیم تمام این رفتارها باعث بهم زدن امنیت میشن ، شما در حد قدرت خودتون به امنیت دخترها تجاوز می کنید و استاد محترم در حد وسع قدرت خودش و فرمانده جون نیروی انتظامی هم در حد قدرت خودش ، کلاه خودتون رو قاضی کنید تمام کسانی که متلک پرانید (دختر و و پسر) ، اگر در اون حد قدرت بودید از اونها بهتر بودید؟

من معتقدم در جامه ء فعلی ایران هیچ کس ( از هر دسته ء که باشه ) رو که از نظر جنسی مشکل براش بیاد ، یا مزاحم آزادی و امنیت کس ِ دیگه ای بشه رو واقعا نمی شه شماتت کرد و مجرم دونست
اگر ج نده خونه ها پرپا بودند و دسترسی به مطاع جنسی بدون مشکل بود ، اونوقت می شد هر کسی رو که در حیطه ء خودش موجب آزار دیگری رو فراهم کرده سرزنش کرد ، مثل تمام کشورهای متمدن دنیا که هر روز خبرش رو میشنویم از سو ء استفاده فرماندار گرفته تا زندانی کردن چندین ساله دختری توسط پدرش به قصد سو ء استفاده جنسی ، پس این چیز عجیبی نیست در همه جای دنیا آدمهای مریض هستند که نیاز دارن درمان بشن یا باهاشون برخورد بشه ، ولی واقعا این در ایران فعلی صدق نمیکنه تا وقتی که همه چیز برگرده سرجای خودش !

9 comments | Permalink

جمعه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۷

Office Live WorkSpace



اگر با نرم افزار Word کار کرده باشین حتما جاهایی بوده که مثلا در تلفیق فارسی و لاتین در یک جدولی گیر کردین یا وقتی دارین با یه صفحه گسترده Excell کار میکنید و در حل یه معادله در مونده شدین و همچنین وقتی دارین برای ارائه دانشگاهتون با PowerPoint سر و کله میزنین و فکر دیگه یاری نمیکنه که چی کار کنید بهتر میشه و در تمام این موارد حتما به این فکر کردین که اگه همزمان میشد این فایل رو با دوستی که میتونه کمکم کنه به اشتراک می گذاشتم تا همزمان روش کار کنیم چقدر عالی میشد...


یا اگر چند ساله که وبلاگ دارین یا در وبلاگهای گروهی مطالب اشتراکی نوشتین متوجه شدین که چقدر آزار دهنده اس نوشتن مطلبی که قراره توسط کس ِ دیگه ادیت بشه بدون اینکه امکان حضور شما در ادیت کردن فراهم باشه و چقدر برای همچین کار ساده ای باید ایمیل رد و بدل بشه...
خب اگه شما هم مثل من همه ء این مشکلات رو تجربه کردین باید همینقدر که من الان ذوق مرگم باشید!

Office Live WorkSpace امده که همه ء این مشکلات حل کنه !

برای شروع اول از این آدرس یک addin به حجم کمتر از یک مگابایت دانلود کنید ، بعد از نصب اگر از ofiiece 203,xp استفاده میکنید یکtoolbar و اگر از office 2007 استفاده میکنید دو دکمه ء :

Open From Office Live
Save From office live

براتون اضافه میشه که امکان باز یا ذخیر کردن سند بطور مستقیم در Live WorkSpace رو فراهم میکنند.

بعد از نصب با Live ID و یا یک ایمیل از Hotmail یا Msn به آدرس workspace.officelive.com برید و با ID خودتون لوگین بشید .با این کار وارد فضای کاری مختص به خودتون خواهید شد ، فضای کاری بقدری userfriendly طراحی شده که تقریبا برای استفاده ازش نیاز به هیچ آموزشی نباشه !

در این فضای کاری خیلی راحت متونید فایلهای Word، Excell ، PowerPoint خودتون را اضافه کنید و بعنوان یه منبع انلاین برای همیشه در دسترس داشتنشون استفاده کنید ، با انتخاب هر سند و زدن دکمه Share یک صفحه باز میشه در این صفحه میتونید ایمیل آدرس کسی رو که می خواهید سند رو ایمیل کنه رو وارد کنید یا فقط تعیین کنید که فقط توانایی دیدن سند رو داشته باشه نه ادیتش رو.
در قسمت Activity اسم و تاریخ تمام کسانی رو که روی سند کار کردن رو نشون میده و با استفاده از قسمت کامنت میتونید با ادیتورها تبادل نظر کنیبد.
اما اگر بخواهید تقریبا بطور همزمان با یک یا چند نفر روی سندی کار کنید چی؟
برای این کار با استفاده از برنامه ای که اول کار نصب کردید سند مورد نظر رو با دگمه Open Office from live باز میکنید بعد از اینکه کارتون رو انجام دادید دگمه Save to Office live رو می زنید و بجای filename آدرس فضای کاری کسی رو که همزمان باهاش دارید روی سند کار میکنید رو وارد میکنید ، مثلا اگر با من دارید روی سندی کار میکنید و سند در فضای کاری من قرار داره شما در Filename وارد میکنید :

{اسم سند }/http://aidin.workspace.office.live.com

و همین که سند رو ذخیره کردین طرف مقابل با باز کردن سند تغییرات اعمال شده توسط شما رو مشاهده میکنه ، نکته ای که باید بهش
توجه داشته باشین اینه که همزمان دو سند نمی توانند باز باشند ، و اگر شما سند در حال کار رو نبندین طرف دوم نمی تونه روش کار کنه در واقع سند قفل میشه و فقط امکان مشاهده براش هست.
خب حالا می تونید از office live WorkSpace لذت ببرید و مشترکا از هر نقطه ء دنیا روی مطلبی که برای وبلاگتون آماده میکنید کار کنید یا به حساب و کتابتون رو سندهای Excell رسیدگی کنید

5 comments | Permalink

پنجشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۷

چنگیز آیتماتوف

...

{جمیله }

یک چیز نامفهومی در اندیشناکی خاموش و اندوهگین او وجود داشت و مانع از آن بود که مایی که همه را به باد مسخره میگرفتیم او را دست بیندازیم...

….

بگذار به من بگویند خائن ، من به که خیانت کرده ام؟ به خانواده؟ قبیله؟ اما من به حقانیت زندگی ، حقانیت این دو انسان خیانت نکرده ام. من به هیچ کس نمی توانم اینرا بگویم ، حتی مادر هم نمی توانست حرف
مرا بفهمد...

...
برو میفهمم ، جوجه ها پرو بال گرفته اند و می خواهند از لانه بیرون بپرند... اما نمی دانم که بتونی تا اون اوج آسمون پرواز کنی یا نه ؟ شاید هم بتونی ، حق با توست ، برو اما شاید هم که آنجا عقل سرت بیاید. بفهمی که رنگ رو کاغذ رختن و اینطرف آنطرف کشیدن برای آدم کار و کاسبی نمیشه ، خب برو درس بخون، شاید هم حق با تو باشه... اما گاهی هم بیاد خونه باش..

...


آرزو دارم از هر پرده نقاشی من آواز وانیار شنیده شود
آروز دارم که در هر پرده نقاشی من شور و شوق درونی جمیله نهفته باشد...



جمیله / چنگیز آیتماتوف



به یاد 15، 16 سالگی ، روزهای جستجوی بی خستگی و به احترام آیتاماتوف و همه ء انها که در خیال خام نجات دنیا بودند...

0 comments | Permalink

سه‌شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۷

Fight Club

کاندوم برای نسل ما مثه لیوان تاشو میمونه!

6 comments | Permalink

دوشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۷

اگه ندونی ، نمی دونـــی

4 comments | Permalink

شنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۷

بالاخره بعد از بیست و چند روز در بدری و صبح تا شب و شب تا صبح کار ،پسمانده های انجام نشده را ول کردم به امان خدا و برگشتم به خانه ، دلم تنگ شده بود برای تختم ، میزم و لم دادن روی مبل روبروی کتابخانه ام...
قاعدتا باید همه چیز خوب باشد ، اما نیست انگار دلتنگی میکنم ، برای چی اش را نمی دانم ، فکر نمیکنم برای آن مسافرتهای بی خستگی در کردن و آن همه ساعتها زل زدن ها به مانیتور و استرس پاسخگویی ایرادات حل نشده برای فردایش باشد
مشکل اینجاست که دیگر دوست ندارم در این خانه زندگی کنم ، که همه چیز از کار گرفته تا رفتن به سربازی را به اینجا ماندن ترجیح میدهم و مشکل اینجاست که با تمام وجود دلشان نمی خواهد ترکشان کنم و من هر چه بیشتر می گذرد بیشتر احساس رفتن می کنم..


aidinblog@hotmail.com

L ink

صفحه لینکهای صورتک خیالی


 


A rchive

ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007