سه‌شنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۲

گزارش نویسی

حرفي ندارم
همچنين مطمئن نيستم اين سيگار را كجا خاموش کنم، ولی به هر حال پنهانش باید کرد!
دررا یواش میبندم واما لعنتی کثافت مثل همیشه صدا میکند ، جیر جیر
آدامسی را باز به دهان میچپانم و عطری غلیظ میزنم، سرم از بویش باز گیج میخورد،
حالا دارم حرف مي زنم
به شدت حرف مي زنم
اما شب زمزمه ها را يكنواخت مي كند
و اين طبيعي ست
جير جير
اما هیچوقت یکنواخت نبودش برای من، هرشبش یک صدا داشت و یک راز ، هم وهم آلود و هم زیبا ، طلوع غروب شاید تنها چیزهای باقیمانده ای هستند برایم که با هیچ چیز عوضشان نخواهم کرد.
آه آه ،
لعنتی زود تمام شد ، مثل تمام دوست داشتنیها این هم عمرش کم است، شاید این رسمش است!
در هر حال شب ، شب است
و روز كه تا بحال پاي توي يك كفش كرده : كه من چيز ديگري هستم
هر بار كه مي آيم
كسي كه مي آيد ، لابد بوده
آنكه مثل اين حكومت ها ناگهان ظاهر مي شود
نبوده پس چيز ديگري ست
روز را هم ...ما كه نديديم
جز همزيستي سالمي كه آدم ها درتحمل همديگر مي كنند

از روشها بدم مي آيد همهء روشها
روشهاي بسته بندي راه رفتن
روشهاي عاشق شدن عشقبازي كردن
حرف زدن وقت صرف کردن ، تفریح کردن ،
چرا همشان بوی یک فرمول ریاضی میدهند؟ تکراری ، مزخرف!
من فقط دوست دارم همين!
هرچند بدبحتانه شايد شبيه ديگران !
و شاید حتی بدبختراز آنها ، شاید حتی نمیدانم چه را دوست دارم، ولی نه حتما بالاخره یک چیزی را دوست دارم هر چقدر که خرم هم باشم، مگر خر علف را دوست ندارد؟ من هم همانقدر تو را دوست دارم!
چه میکنم ؟
دنبال این و آنم؟ بیهوده بلغور میکنم ، استفراغ انها را؟ نمیدانم خودم حتی!
از ادامه بودن هرچند لذت نمي برم
لذت نمي برم
اما
ازاين ماست موسير و عرق سگی و شاعران ناياب و سيگار
نمي شود گذشت.
هوس تخمه شکستن وادامه دادن تا تمام شدن ظرف تخمه کرده ام، پس باید به سینما بروم!
اَه نه نباید بروم ، حالم بد خواهد شد باز آنجا از عشقکهای دروغین و رنگ شده ای که در شب خاکستری آنجا درهم میلولند، اینجا را هم که به گندکشیدند،
پس چه کنم؟
استمنا؟ هه هه هه ، هر وقت یادش میافتم این مریم حوله مرا میخنداند ،
به چه دردت میخورد استمناء ، بشین کمی پاپلو نرودا بخان! مثل جمله های فیلسوفان احمق میماند که عمری را بخاطراسمشان صرفشان میکنی باز از همیشه خرتری!
ولی نه باز این جمله اش میچسبد کمی:
« میدان آزادی
دزدان
استبداد های کوچک »
اِه باز که خرت کردند و سوارت شدند، ولی نه خری برای سواریست دیگر ناراحت نشو!
خوب تایپ کردی که چه؟ اصلا گیرمکه شدی خود خدا باز که چی؟ به چه دردت میخورد خدا شدن؟ هان؟
و اینک باز منم در اتاقی با سقف سنگی و دیوارهای سنگی و سیگاری که تمام شده ولی هنوز خاکسترش پا برجاست!
حقیقت
انباشته ای از من است
آنگاه که به جهل اصیل خویش
نزدیک می شوم

| Permalink

یکشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۲

بنام باران حدیث دلتنگی آسمان

19 سال پیش در چنین روزی مطابق با دوم شعبان 1424 ه.ق و هفتم مهر هزاروسیصد هشتاد دو هجری شمسی و بیست ونهم سپتامبر دوهزار و سه میلادی ، اشرف الملائک فخر الممالک حاجیه خانوم سلطان بانو فخرالزمان ومکان خدای خدایگان ، آفتاب عالم تاب ، روحنافداه ، پرنسس میسترس باران (س) روحی فدا علی الدوام پای به عرصه گیتی نهاد!
به تاریخ چنان نقل است که روز تولد این عالم ربانی و ستاره آسمانی راویان شتابان خود را به آیدین(ص) رساندند
ازبرای عرض تبریک و دریافت مژدگانی وباز طوطیان شکرشکن شیرین گفتارچنین حکایت کنند که آیدین(ص) را از این سخن بسیار خوش آمد و در وی حالتی برفت که تا بدان روز کسی در وی ندیده بود وبه سبب شعف و شور وشادی در میان چشمان ازحدقه بیرون نهاده صحابه به رقص و پایکوبی پرداخت وبه چاپاریان هزارهزارفیل با بار طلای 31 عیار مژدگانی داد و اذن کرد که مه پیکر را پیش او اوردند ، بعد از دیدن مولود آسمانی آیدین(ص) را حالتی برفت که تمامی یاران را انگشت بر دهان نمود ، آیدین(ص) را همینطور یکریزآب از دهان جاری بود ازفرط زیبای آن فرشته، چنانکه سیل جاری گشته و خرابیها به بار آورد که به تاریخ نقل است.
به همین دلیل نام باران بروی نهاده شد و آیدین(ص) درگوش وی حدیث (خصوصیه ....مگه فضولی !!) خواندند.
و امر فرمودند که هر وقت نام وی در زبان افتاد بندگان نمازعشق به جای آورند و از هیبت و جذبه او همین بس که همزمان با تولد این عالم فرزانه سرور پرشین بلاگ از فرط جذبه اش داون گشته وتمام بلاگران را انگشت
حیرت و حسد بر دهان!

| Permalink

دوشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۲

مريم حوله

ديگر به زحمت مي شود با كسي خنديد
خنده از خودش هزار معني ساخته
طوريكه ممكن است بخاطر يك لبخند تورا بكشند
معني
معني
جهان در خاله زنك فرو رفته
مي گويند علم !!
علم چه سگي ست وقتي من آرزوي گياه شدن مي كنم ؟

| Permalink

دوشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۲

دادنامه

گنه کرد در بلخ کامنت گذاری ! به بلاگستان زدند گردن آیدینی!
هیچی دیگه آیدین (ص) ، فیلد مارشال آیدین ، ریس کمسیون اصل 90، فمنیست کهنه کار، و ..... این همه لقب و در جه ......کشک دیگه !
همش ازاون موقعی شروع شد که این اولیا حضرت باران بعد از چند فقره متلک پرانی به ما و اصحابمون در سخنگاه آزاد بانوی اول ایران فرموده بودن :تو برو مسافرت آیدین و پیتون جات نگهبانی میدن !
و از همه ناراحت کننده تر این ژنرال کهنه کار به ایشون درجه سرگروهبانی داده بودند!
آخه کجای دنیا یه گروهبان فیلد مارشال رو میبره سر پست؟!؟!؟!؟!؟!!
ولی من که همه سالهای عمرم رو در جبه های حق علیه باطل گذروندم از این مسائل به راحتی گذشتم چون به مصلحت بلاگستان نیست و هم اینکه امریکا پشت مرزها خیمه زده و منتظر فرصت!!
اما یه دفعه دیگه جوش آوردم ! بهم اتهام سرباز فراری داده بودند! به آیدین (ص) ، کسی که عمرش رو فدای بلاگستان کرده به هیچ چشم داشتی،به منی که همه جونیم رو در پست نوشتن و کامنت گذاشتن صرف کردم !
اون وقت بعداز این همه فداکاری واسه کشورم در اثر تحریکات عوامل صهیونیزم بین الملل تمام درجات ما نادیده گرفته شد و به ما اتهام سرباز فراری داده شد، که نظامیاش میدونن که جقدر این اتهام برای یک فیلد مارشال سخته! که این باعث شد ما یه جیزهای بگیم که بازم به جون ری میا من بی تقصیرم، من همه عمرم رو تو جبه ها با موس وکیبورد و سایر ادوات نظامی سرکردم و طرز صحبت با یک فیریست لیدی رو بلد نیستم شاید!!!!

این بود جریان که بالاخره ما به دادگاه کشیده شدیم ، ولی خودمونیم اصلا انتظارش رو نداشتم این باران پربرکت! اینقدر دل رحم باشه!خیلی خوب و نازو مامانی باهامون برخورد کرد که واسه منی که تا حالا خودم در دادگاهای نظامی که اداره کردم همیشه با یک درجه تخفیف حکم اعدام صادر میکردم خیلی عجیب بود ، این بار به لطف باران عزیز برای اولین بارمعنی عطوفت اسلامی!!! رو درک کردم و خلاصه فعلا پیتون این دوست روزهای سخت بلاگری سند گذاشته آزادیم تا ببینیم کی رعد و برق بزنه و حکم ما صادر بشه!!

| Permalink

روزی که فمینيست شدم 3 !

به علت اینکه من یه دو سه روزی هست که فمنیست شدم و تا یه چند روزی فمنیست باقی خواهم موند! ( خدایا زودتر این چند روز رو تموم کن که دارم سکته میکنم!) امروز در راستای تبلیغات امپریالیستی مامان به دیدن این فیلم رفتم ...از دید فمنیستی این فیلم خیلی غم انگیزبود! و کلی متوجه شدم که به زنها ظلم میشه ؟؟ واسه همین یه چند تا طرح دیگه در دست برسی دارم که باید بدم به مجلس که اونجا به شور بشینیم در یک جلسه غیر علنی غیر رسمی بدون حضور زنان و خبرنگاران تا واسه این ضعیفها تصمیم بگیریم !! که این همه حقشون ضایع نشه یواش یواش بیان جزو پسرها نه ببخشید بشرها ...بحث در مجلس در مورد حضانت بچها طولانی شد و بعد از نمایش فیلم به اتفاق مجلس به این نتیجه رسید که هر وقت چند تا زن در یک رستوران یا کافه نشستن دور هم حتما اونجا بر علیه یک مرد توطئه میشه !! به همین علت چون اوضا ع کشور بحرانی و امریکا در مرزها خیمه زده طرح قبلی به قید سه فوریت به مدت 100 سال مسکوت گذاشته شد و طرح جدید به قید 3 فوریت و با تصویب شد که تا اطلاع ثانوی تجمع بیش از یک نفر زنان در کافه ها ورستورانها ممنوع اعلام میشه و همون یک نفر هم حکمش مباحه !!
امروز از خودم راضیم کلی با تصویب این قانون از حقوق اینها دفاع کردم!!

| Permalink

شنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۲

رساله رفیق و وزیر

در این رساله ملکم اززبان یک رفیق در گفتگوی با یک وزیرخیالی بشدت به حکومت خودکامه ایران میتازد و....

رفیق: اول از شما میپرسم به چه استحقاق میخواهید وزارت بکنید؟ چه هنری دارید که سایرین نداشته باشند؟ د ر
چه علم کتاب نوشته اید؟ کدام صنعت را اختراع کرده اید ؟ هنوز شما نه یک عهد نامه خوانده اید نه یک نقشه جنگ دیده اید ، نه لفظ بانک شنیده اید ، نه اسامی دول را میدانید و با این وصف ادعای وزارت میکنید ، شما هنوز بر حسب علم با یک طفل دهاتی هیچ فرقی ندارید ، پارلمانت را چطور میخورند؟ مالیات غیر مستقیم کار کدام نقاش است ؟
در سایر دول هیچ وزیری نیست که در علوم مملکت داری چند جلد کتاب مشهور ننوشته باشد و شما هنوزبه پول کاغذی اعتفاد ندارید ، شما هنوز کفایت وزرا را در تعداد فراش میدانید و با وصف این میخواهید اختیار بیست کرور خلق را بدست شما بدهند. که سالی یک کرور تومان را صرف شخص خود بکنید و هر ساعت بر اهالی ایران منت بگذارید که اگر من نباشم شما هم نخواهید بود! آخر چه کرده اید ؟ چه میدانید؟ چه میتوانید؟
چه حق دارید که پادشاه شما را مبعود ملت قرار بدهد؟ فرضا پادشاه هم چنین کاری بکند شما چرا باید قبول بکندیپ؟ فرضا مردم هم آمدند به شما سر فرود آوردند شما چرا نباید خجالت بکشید؟....


دلم میخاد به این مردیکه خاتم الچاخان بگم اون یکی وزیرات هیچ این یارو سیکلم ردی رو از کجا آوردی کردی وزیر بازرگانی !

| Permalink

چهارشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۲

روزی که فمنیست شدم!

من کمونیست بودم ! بعد شدم مک کارتیسم ! بعد یه مدت فاشیست شدم !! بعد یه مدت که هی پیشرفت کردم و اومانیست شدم! اما حالا میبینم که نمیشه باید برم این سبیلها رو بتراشمو بیام جزو فمنیستها! آره دیگه کمال همنشین در من اثر کرد همینه دیگه ..من مرد خوش بوی بودم روزی کمال فمنیسمها در من اثر کرد وگرنه من
همان مردم که مردم!!
خلاصه ما به این نتیجه رسیدم که تنها را نجات بشر همین فمنیسم هست و بس واسه همین کلی تحقیق کردیم و بعد از کلی تحقیق به این نتیجه رسیدیم که اِ اِ اِای دل غافل چقدر حقوق این ضعیفها داره تضعیف میشه و ما خبر نداشتیم!
واسه همین نشستم موارد نقض حقوق دخترخانومها رو لیست کردم به ترتیب اولویت که به زودی بعد از تمام شدن کارهای کارشناسی یکی یکی در صحن این وبلاگ اونها رو به رای خواهم گذاشت....اما مهترینشون رو الان بیان میکنم در ضمن این طرح که الان میاد مراحل کارشناسی رو طی کرده و در کمسیون فمنیسم مجلس که به ریاست من و بابامبرگذارمیشه هم مورد تائید قرار گرفته ....و اما طرح ما گروه حقیقت یاب بعد ازساعتها کار کارشناسی به این نتیجه رسیدیم که مهمترین مورد نقض حقوق این خانومها نرفتن اونها به خدمت مقدس سربازی که خودشون در تماسهای مکرر تلفنی هم به این امر شاکی بودن و درخاست داشتن که هر چه زودتر اونها رو به سربازی اعزام بکنن!
واسه همین این طرح با قید سه فوریت به مجلس شورای آیدینِارائه شده ولی فعلا منتظر نظرهای مردمی شما هستیم !!
اما چکیده ای از کارهای کارشناسی :
اولا شما این سربازهای خوشگل و مامانی انگلیسی و امریکای رو در عراق دیدید که سوار بر دوچرخه هی حال میدن به مردم عراق ، آهای خانوما سر صحبتم با شماست که میترسین تا سر کوجه بیان بیرون برین یاد بگرین !
دوما این طرح مزایای زیادی داره که مهمترینشون نصف شدن دوره خدمت سربازی آقا پسرهاست که با این کار خیلی از حقوق زنها دفاع خواهد شد!
سوما : مشکل کمبود سرباز حل میشه و حتی شنیده شده که بعضی از پسرهای عشق وطن اظهار تمایل کردند که
صورت تصویب این طرح باز هم به سربازی بروند تا از کیان کشورشون دفاع کنند!
اما بشنوید از راهروهای مجلس گروه کارگزاران اول با این طرح مخالف بودن ولی بعد از توضیح دادن من موافقت کردند با این طرح البته یه تبصره اضافه کردند که هرپسری که میخادبره سربازی باید مبلغ دو میلیون تومان به دولت پرداخت بکنه که البته این مشکلی نیست چون همه پسرها با پرداخت این مبلغ موافقت کردند !

| Permalink

سه‌شنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۲

مردها كلا به سه گروه اصلي تقسيم ميشن:
گروه اول مردهايي هستند كه دوست دارن خودشونو بدبخت كنن!اين دسته از مردها ميرن زن ميگيرن!!!(ديگه خودتون تا آخرشو بخونين!!!!)
گروه دوم مردهايي هستند كه دوست ندارن خودشونو بد بخت كنن,ولي تا چشم باز ميكنن ميبينن سه,چهار بچه مردم رو بد بخت كردن!! اين گروه ميرن كشيش كليساهاي كاتوليك ميشن!!!
آخرين گروه هم مردهايي هستن كه ميرن زن ميگيرن,بعدش باز هم ميرن زن ميگيرن,اونوقت ميرن يه زن ديگه هم ميگيرن و يه دو جين هم صيغه ميكنن!اين گروه ميرن فقبه ميشن و مرجع تقليد مسلمين جهان!
!و اما زن ها كلا به پنج گروه اصلي تقسيم ميشن:گروه اول زنهايي هستن كه مرد ها رو بد بخت ميكنن!
گروه دوم زن هايي هستن كه اشك مردها رو در ميارن!
گروه سوم زن هايي هستن كه جون مردها رو به لبشون ميرسونن!
گروه چهارم زن هايي هستن كه كاري ميكنن مرها روزي 18 بار (به طور ميانگين)آرزوي مرگ كنن!
گروه پنجم زن هايي هستن كه به اشتباه فكر ميكنن جزو هيچ كدوم از گروه هاي بالا نيستند.(ولي هستند!!)

| Permalink

دوشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۲

ملکم ناظم الدوله


در بین شخصیتهای عصر قاجار که شخصیتشون برام جالبه یکی ملکم ناظم الدوله پدرسوخته است!!کلا من هر چی شخصیت دزد دروغ گو شخصیتش برام جالبه !!حالا این یکی رو نمیدونم چرا ولی شاید یکم شبیه این مردیکه کرامت انسانی خودمونه که از نظرصحبت کردن و حرف ونظر عالی ولی خودش زنبور بی عسله!
درمورد ملکم اولا بیشترین چیزی که منو جذب کرده طرز بیانشه و هم اندیشه هاشه و هم دزد بودنش! اینم بگم که اینهای که اینجا میخام بنویسم چکیده ای از شب نوشتهای منه که حدود 4 سال پیش(که هنوز زیاد باد تو سرم بود)
با کمک معلم تاریخ دبیرستانم که خیلی رفیق بودیم شروع کردم ، قرار بود سیر تحولات فکری ، جامعه فئودالی ، رشد و پیدایش اندیشه های روشنفکری و ...هزار تا چیز دیگه رو برسی بکنیم که بیشتر رو مشروطیت موندیم و بعدش هم مثل بقیه کارهای من ناتموم موند به فراموشی سپرده شد! این مدت دوباره خوندمشون تصمیم گرفتم اون جاهاش که جالبه رو این جا بطور خلاصه بنویسم از ملکم شروع کردم هر چند که شاید حق با حاج سیاح بود!
چون میدونم شماها حوصله ندارید و منم زنده به بودن شما هستم ! واسه همین سعی بر دادن جذابیت و خلاصه نویسی دارم هر چند که یه حداقل مقدمه های در مورد هر شخصیت لازمه ، در کل اگر بخونید ضرر نمیکنید!مخصوصا گزیده های که از رسالاتش رو که بعدا خواهم نوشت رو از دست ندید.....دمتون هم گرم


********

باری اين مقدمه بود و بهانه و حال قصد آن دارم که از وادی خيال بيرون آيم و مجاز را بگذارم و پوست را رها کنم و به هسته برسم اگر بتوانم!
در تاریخ (اندیشه مشروطه ایران) و جریان استقرار حکومت قانون!! میرزا ملکم خان ناظم الدوله سهمی بس بزرگ دارد . اگر مسئله شخصیت او در میان نبود و همدستیش در واگذاری امتیازات گوناگون به دولت انگلیس مطرح نبود بی تردید او در جرگه بزرگترین متفکرین مشروطه ایران در می آمدو
ملکم در 1294 در جلفای اصفهان بدناآمد پدرش مردی بود اهل کتاب و فرانسه میدانست و نیز جاسوس انگلیس! ملکم در 10 سالگی به پاریس رفت و در مدرسه پلی تکنیک به تحصیل پرداخت . از دیگر شاگردان این مدرسه اگوست کنت بود که بعدها (فلسفه تحقیقی) او تاثیر بسیاری بروی گذاشت...پس از بازگشت به ایران بعنوان مترجم وزارت خارجه بخدمت دولت درآمد و یکسال بعد در مدرسه دارلفنون به تدریس پرداخت.در سال 1272 به علت لیاقت بسیار که در اولین ماموریت رسمی خودش در مذاکره با ناپلئون سوم انجام داد نشان درجه اول شیرخورشید سرخ را گرفت و در سال 1267 اولین فراموشخانه ایران را بنا نهاد هدف وی این بود که ابتدا رجال و درباریان را با اصول آژادیخواهی آشنا بکند بعد آنرا به میان مردم بکشاند .اما بعد از مدتی شاه دستور تعطیلی فراموشخانه را صادر کرد!
بعد از تعطیلی فراموشخانه ملکم بعنوان مستشارسفارت ایران در استانبول به آن دیار شتافت و قریب به 10 سال رد آنجا اقامت کرد ورساله های فراوان نوشت ، در سال 1228 مشیرالدوله او را به ایران فرا خواند و بعنوان وزیر مختارایران به لندن رفت تا مقدمات سفر شاه به فرنگ را فراهم آورد . بعد از مدتها زندگی در لندن بدنبال افتضاح لاتاری از مقام دولتی معزول شد و بدنبال آن از راه قلم و زبان به حمله به دولت ایران پرداخت قریب به 10 سال! پس از مرگ ناصرالدین شاه بعلت تمجیدی که از مظفرالدین شاه کرده بود ، بعنوان سفیر ایران به ایتالیا رفت و پس از گذشت 10 سال سرانجام در سویس درگذشت بسال 1326.


اگر بخواهیم در مورد ملکم قضاوت بکنیم باید گفت در زمینه اخلاق همپای سایر سیاستمداران آن عصر مردی پول دوست ، مقام پرست و استفاده جو بود.در زمینه پول پرستی ملکم دو لکه سیاه امتیاز ((لاتاری)) و (( رویتر)) از زندگی او پاک نشدنی است، اما هر چه اخلاقیات او پست بود دانشش بسیار بود .فریدون آدمیت درباره او میگوید: از بیست و پنج سالگی تا تقریبا دو ماه قبل از مرگش یعنی در مدت بیش از 50 سال با نوشته های بسیار اندیشه آزادی را در ایران پراکند و مبانی حکومت ملی ایران را تشریح و تفسیر کرد

| Permalink

ملکم ناظم الدوله

در بین شخصیتهای عصر قاجار که شخصیتشون برام جالبه یکی ملکم ناظم الدوله پدرسوخته است!!کلا من هر چی شخصیت دزد دروغ گو شخصیتش برام جالبه !!حالا این یکی رو نمیدونم چرا ولی شاید یکم شبیه این مردیکه کرامت انسانی خودمونه که از نظرصحبت کردن و حرف ونظر عالی ولی خودش زنبور بی عسله!
درمورد ملکم اولا بیشترین چیزی که منو جذب کرده طرز بیانشه و هم اندیشه هاشه و هم دزد بودنش! اینم بگم که اینهای که اینجا میخام بنویسم چکیده ای از شب نوشتهای منه که حدود 4 سال پیش(که هنوز زیاد باد تو سرم بود)
با کمک معلم تاریخ دبیرستانم که خیلی رفیق بودیم شروع کردم ، قرار بود سیر تحولات فکری ، جامعه فئودالی ، رشد و پیدایش اندیشه های روشنفکری و ...هزار تا چیز دیگه رو برسی بکنیم که بیشتر رو مشروطیت موندیم و بعدش هم مثل بقیه کارهای من ناتموم موند به فراموشی سپرده شد! این مدت دوباره خوندمشون تصمیم گرفتم اون جاهاش که جالبه رو این جا بطور خلاصه بنویسم از ملکم شروع کردم هر چند که شاید حق با حاج سیاح بود!
چون میدونم شماها حوصله ندارید و منم زنده به بودن شما هستم ! واسه همین سعی بر دادن جذابیت و خلاصه نویسی دارم هر چند که یه حداقل مقدمه های در مورد هر شخصیت لازمه ، در کل اگر بخونید ضرر نمیکنید!مخصوصا گزیده های که از رسالاتش رو که بعدا خواهم نوشت رو از دست ندید.....دمتون هم گرم


********


باری اين مقدمه بود و بهانه و حال قصد آن دارم که از وادی خيال بيرون آيم و مجاز را بگذارم و پوست را رها کنم و به هسته برسم اگر بتوانم!
در تاریخ (اندیشه مشروطه ایران) و جریان استقرار حکومت قانون!! میرزا ملکم خان ناظم الدوله سهمی بس بزرگ دارد . اگر مسئله شخصیت او در میان نبود و همدستیش در واگذاری امتیازات گوناگون به دولت انگلیس مطرح نبود بی تردید او در جرگه بزرگترین متفکرین مشروطه ایران در می آمدو
ملکم در 1294 در جلفای اصفهان بدناآمد پدرش مردی بود اهل کتاب و فرانسه میدانست و نیز جاسوس انگلیس! ملکم در 10 سالگی به پاریس رفت و در مدرسه پلی تکنیک به تحصیل پرداخت . از دیگر شاگردان این مدرسه اگوست کنت بود که بعدها (فلسفه تحقیقی) او تاثیر بسیاری بروی گذاشت...پس از بازگشت به ایران بعنوان مترجم وزارت خارجه بخدمت دولت درآمد و یکسال بعد در مدرسه دارلفنون به تدریس پرداخت.در سال 1272 به علت لیاقت بسیار که در اولین ماموریت رسمی خودش در مذاکره با ناپلئون سوم انجام داد نشان درجه اول شیرخورشید سرخ را گرفت و در سال 1267 اولین فراموشخانه ایران را بنا نهاد هدف وی این بود که ابتدا رجال و درباریان را با اصول آژادیخواهی آشنا بکند بعد آنرا به میان مردم بکشاند .اما بعد از مدتی شاه دستور تعطیلی فراموشخانه را صادر کرد!
بعد از تعطیلی فراموشخانه ملکم بعنوان مستشارسفارت ایران در استانبول به آن دیار شتافت و قریب به 10 سال رد آنجا اقامت کرد ورساله های فراوان نوشت ، در سال 1228 مشیرالدوله او را به ایران فرا خواند و بعنوان وزیر مختارایران به لندن رفت تا مقدمات سفر شاه به فرنگ را فراهم آورد . بعد از مدتها زندگی در لندن بدنبال افتضاح لاتاری از مقام دولتی معزول شد و بدنبال آن از راه قلم و زبان به حمله به دولت ایران پرداخت قریب به 10 سال! پس از مرگ ناصرالدین شاه بعلت تمجیدی که از مظفرالدین شاه کرده بود ، بعنوان سفیر ایران به ایتالیا رفت و پس از گذشت 10 سال سرانجام در سویس درگذشت بسال 1326.


اگر بخواهیم در مورد ملکم قضاوت بکنیم باید گفت در زمینه اخلاق همپای سایر سیاستمداران آن عصر مردی پول دوست ، مقام پرست و استفاده جو بود.در زمینه پول پرستی ملکم دو لکه سیاه امتیاز ((لاتاری)) و (( رویتر)) از زندگی او پاک نشدنی است، اما هر چه اخلاقیات او پست بود دانشش بسیار بود .
فریدون آدمیت درباره او میگوید: از بیست و پنج سالگی تا تقریبا دو ماه قبل از مرگش یعنی در مدت بیش از 50 سال با نوشته های بسیار اندیشه آزادی را در ایران پراکند و مبانی حکومت ملی ایران را تشریح و تفسیر کرد.

| Permalink

چهارشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۲

وقتی کنار رودخانه بودم ، نگاهم به قله بود.
وقتی به قله رسيدم ، محو تماشای رودخانه شدم

| Permalink

دوشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۲

عليکم السلام!
چاکر همه دوستان ! يکم ديرشد ولی خب ديگه دير و زود داره ولی سوخت سوز نداره از همه دوستان که اين مدت که ما در بستر!!!!! بوديم ما رو از ياد نبردن تشکر....مخصوصا اين جناب فيلد مارشال که از دوستان دوره جبه و جنگ ما هستند و بقيه رفقا ...اقا ما دربست چاکريم نميخاستم به اين زودی بيام ولی نتونستم بيشتر از اين دوام بيارم!


aidinblog@hotmail.com

L ink

صفحه لینکهای صورتک خیالی


 


A rchive

ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007