در جستجوی زمان از دست رفته
پروست
|
aidinblog@hotmail.com
L ink
ژانویهٔ 2003
آوریل 2003
مهٔ 2003
ژوئن 2003
ژوئیهٔ 2003
اوت 2003
سپتامبر 2003
اکتبر 2003
دسامبر 2003
ژانویهٔ 2004
مارس 2004
ژوئن 2004
سپتامبر 2004
اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007 |
یکشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۵
Online Family
سلام ،اسم من علی و یکی از مخرب های سیستم وبلاگ نویسی هستم فکر نکنید من هکر م یا چیزی هیچی من هم مثل بقیه مردم وبلاگ دارم اما نه یکی دو تا اونقدر که حسابش از دستم در رفته ! مثلا تو همین بلاگر 5 تا وبلاگ دارم که یوسر نم و پسورداشو فراموش کردم و همینطور باسه خودش مونده ،مثلا تو بلاگر کم بلاگ دارم چون انگلیسیِ حالا فکر کنید تو وبلاگای فارسی زبان چند تا دارم ....
پس گرفتین که بلاگر تازه کاری نیستم و با انواع سرویس دهنده های وبلاگ {فارسی یا انگلیسی } کار کردم و با همشون کاملا آشنام هر کی خواست وبلاگ باز کنه اول یه سر مشاوره بیاد پیشه خودم :D
اما اگه راستشو بگم طراحی وب و استفاده از کدهای جاوا رو بیشتر از وبلاگ نویسی دوست دارم اتفاقا می خواستم بگم که قالب جدید تا دو یا سه هفته دیگه آماده می شه و جای این یکی قالبه می ذارم شاید قالب هم طراحی کردم اما موندم تحت چه سرویس وبلاگ نویسی ترجمش کنم {میتونید تو قسمت کامنت سر ویسی را پیشنهاد کنید } .....
راستش من به قالب سایت و این چیز ها خیلی اهمیت می دم و وقتی وارد سایتی می شک اول قالبش را نگاه می کنم تا مطالبش اینو می نویسم تابا دیدگاه من در این مورد کمی آشنا تر شوید ....
این مورد دیگه بستگی به شما داره اگه موافقت کنید قسمت گیمی هم در بلاگ به وجود میاد و تا اگه بتونم هفته ای در مورد یک بازی براتون بنویسم وهمچنین کدهای تقلب پنج بازی کامپیوتری به انتخاب خودتان ! در وبلاگ نمایش بدم ....
این متن آغازین ِ جونور ِ دوست داشتنیه من ِ کسی که از حرف زدن باهاش حوصله ام سر نمیره ...
اولین بار شاید همون سال 81 یا 82 بود که براش وبلاگ یادداشتهای علی پسر 10 ساله رو باز کردم و هیچ وقت یادم نمیره که چقدر باعث تفریحم شده بود وقتی به عارف میگفت اگه اتاق رو تو تمیز کنی اسمت رو تو وبلاگم مینویسم تا تو هم مشهور بشی!
ولی اون وبلاگ به علت یه کامنت مسخره توقیف شد ، تصورش رو بکنید یه گوساله آمده بود براش کامنت گذاشته بود که من فلانی ام و اگه دلت می خاد با خاطرات سکسی من آشنا بشی به وبلاگم سر بزن ، درست یادمه که این اولین کامنتش بود و همه گفتن وای وبلاگ چه چیز بد آموزیه!
ولی از اون موقع تا حالا فک کنم یه چند صد تای بلاگ زده و تقریبا این اواخر همه قالبهاش رو درست مثل یه کوری که تو انبار کاه داره دنبال یه سوزن میگرده با هزار جون کندن خودش درست کرده ، جهد و تلاشش همیشه برام ستودنی بوده و تو این یکی دو سال اونقده چیزهای جدید یاد گرفته که بعضی موقع ها احساس میکنم باید یکم بجنبم وگرنه دیگه حسابی ازش عفب می مونم!
البته اصلا هم تعامل نداریم ، ورد زبونش اینه که من فقط جفنگ می نویسم و به قول خودش مثل مهرداد عرضه و سواد ندارم که مطالب مهندسی و به درد بخور بنویسم ، جناب پاپیون هم البته ماجراش جالبه ، از وقتی که تو مجمعمون تصویب کردم که غیر بلاگر رو باید کشت چه با لگد چه با مشت وارد این عرصه شدن و مثل همه فنچهای دیگه اول از همه رفتن سراغ هکر شدن و فک کنم هیچ کس به اندازه اش دهن منو صاف نکرد که نرم افزار هک دیگه ای نموند که روی من آزمایش نکرده باشه! البته کم کم بزرگ شد و دست از سر ما برداشت شکر خدا ، حالا مهرشاد هم می نویسه که البته چون جفنگ مینویسه بقیه مصرا که من پایان نامه ء چفنگ نویسیم رو پیش ایشون تموم کنم و رسما به مقام استادی برسم!
نمیدونم فقط هرچی هست دوست داشتنیه ، اینکه در هر ساعت شبانه روز که انلاین باشم حداقل یکی از این سه نفر انلاین هست ، از هم باخبریم ، شاید باخبرتر از همه ، هر وقت یکیمون مشکلی داشته باشه اون یکی هست که کمکش کنه ، و خلاصه...
کسی چی میدونه ، شاید سالهای بد وقتی نشستیم وحرف زدیم بهترین خاطره ای که از بچگی هامون داشته باشیم همین خاطرات انلاینمون باشه ...
هوم یه خانواده ء انلاین!
شنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۵
خانه ء دوست کجاست؟
می گوید: نه ما خیلی دوستانه از هم جدا شدیم...
…
دوستانه از هم جدا شدیم...
آخر آدمها اگر دوست بودند که از هم جدا نمیشدند...
جمعه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۵
طرف گرامانت
تاثیری که می گویند محیط روی آدم می گذارد بیشتر ازهمه درباره ء محیط فکری یا روشنفکری صادق است. آدم افکارش را می سازد، تعداد افکار خیلی کمتر از تعداد آدمهاست ، در نتیجه ء همه آدمهایی که فکر واحدی دارند مثل هم اند. از آنجایی که یک اندیشه هیچ چیز مادی ندارد ، همه آدمهایی که تنها بطور مادی آدمی را دوره می کنند که اندیشه ای دارد ، هیچ تغییری در این اندیشه اجرا نمی کنند.
پروست
پنجشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۵
هرزه
چهارشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۵
بع بع بعهههه / چهارپا خوب دو پا بد
علی شریعتی/ یک حزب تمام
بع بع بع بعهههه
:(
دوشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۵
یاد و دل آدمی آن اندازه گنجایش ندارد که دیرزمانی وفادار بماند ، حتی به دوستی
هر چه بیشتر ادمها را بشناسی می بینی که چون فلزی که در ترکیبی فاسد کننده فرو شده باشند رفته رفته حسن هایشان و گاهی هم عیب هایشان را از دست می دهند.
یکشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۵
انگار که دوست داشتن و خوش بودن یکی نیست
زندگی ام را خشت به خشت چون خانه ای برایش ساختم و هنگامی که می توانستم سرانجام او را در آن جای دهم نیامد ، نیامد و سپس برایم مرد و اینگونه شد که تا ابد زندانی جایی شدم که تنها برای او بود...
داشتم با سارا حرف میزدم که اینو گفتم ، گوشی رو که گذاشتم به نظرم قشنگ امد نوشتمش که شما هم لذت برده باشین!
بین خودمون بمونه موقع چرت و پرت گفتن چیزهای قشنگی میگم!
پنجشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۵
Picology!
معمولا زنان هرچه عکسشان قدیمی تر باشد سنشان را بیشتر نشان می دهد!
فقط چیزی را دوست می داریم که یک پارچه از آن ِ ما نیست
نه نه این کار را با من نکنید
خواهش میکنم
خواهش میکنم سعی نکنید که فقط مال ِ من باشید ...
خواهش میکنم...
چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۵
ساز مخالف
تخیلم به ساز ناکوکی می ماند که همیشه صدایی جز آن صدایی که باید از آن شنیده بشود ، را دارد
گشنه نوشت : یادمه اون قدیما بچه که بودم این خــــــــــــــــــــانوم به من قول مرغ شکم پر داده بود من که روم نمیشه شما برین بهش بگین یا مرغ شکم پر برامون درس کنه یا حداقل پولش رو بده اگه مرغ شکم پر! گیرمون نیومده بریم با آلن عرق سگی بخریم بخوریم!
فک کنم گفت اسمش مرغ بسمون یه همچین چیزهایی بوده!
سهشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۵
گمشده ای از ما ...
دوشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۵
اگه پاپ آلمانی خدا خودش ایتالیاییه
ایتالیا – تیم منتخب افریفا
مردان چکمه پوش خروس هاي بي محل را زير پاي خود له کردند
تیمم برنده جام شد ، از وقتی باجو اون پنالتی لعنتی رو تو اون جام نمیدونم سال چند زد بیرون منتظر این روز بودم ...
وای وای که چقده حال کردم این زیدان اخراج شد ...
ایتالیا
ایتالیا
ایتالیا
شنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۵
زمان از یاد رفته
اما فیلمهای سینمایی با بی رحمی این زمان ساکن و بی حرکت را به چالش می کشند و برای نشان دادن گریزش به چرخش عقربه ها شتابی دیوانه وار می دهند و ده بیست سال یک زندگی را در دو دقیقه به بیننده می نمایانند ، همیشه این گذر زود زمان در فیلمها برایم ترسناک بوده و یادم انداخته که ای وای که زمان چه زود می گذرد ، باز صد رحمت به داستانهای کتابها قدری دلرحمترند!
جمعه، تیر ۱۶، ۱۳۸۵
مادر
چه آرام
گستاخ می شویم!
پنجشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۵
find it fuck it forget it
سردمه زیاد ، دما سنج رو نگاه میکنم ، رو بیست ثابت مونده ولی من خیلی سردمه ، باد لعنتی حالم رو بهم بزنه باد ِ سرد سرد اونقده که دلم لک زده واسه یکی از اون شبهایی که که میشد از گرما توش عرق کرد...
میخاستم این لعنتی رو هم حذف کنم مثه خیلی چیزهای دیگه که مجبورشدم حذفشون کنم ، ولی دلم نیومد حداقل تو یه همچین شب سردی نه ، مهم نیست چی پیش میاد مهم اینه که من خسته تر از اونم که چیزی دیگه برام مهم باشه ...
تو وبلاگ الهه نامقدس بود که خیلی وقت پیشها خوندم هی میدونی دلی که یه بار شکسته شد ارزشه دوباره شکوندن نداره ، الان یه همچین حسی دارم ، چیزی از من نمونده که قرار باشه بشکننش!
پوووووف!
آقا این وطن برای من هیچ وقت وطن نبود نه ، دیگه دروغ نه ، همیشه از این وطن متنفر بودم ،
سرشار از تنفر از مردمش ، از آدمهای تو کوچه هاش ، از سیگار فروشها پیر و دگوریش ، از خطوط اینترنتش ، از مردمش از تیم فوتبالش ، آره سرشارم از تنفر
سرده
خیلی
سرده سرده
چهارشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۵
forzaa italiaaaaaaaaaa
هیهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
یکشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۵
راست و دروغش پای خود خدا!
حــــــــــــــــــــــــــــمید د د د د ، الننننننن کجایین بابا مردم از استرس
هرچی درد و بلاس باس شب امتحانی نازل بشه ، همین الان منابع اطلاعاتی انجمن اخوت برام خبر فوری آوردن که تو جلسه این ماه فمینیستها استراتژی و شعار جدیدی تصویب شده که مارو کلهم بدبخت میکن! اونقده وحشتناکه که تموم سلولهای بدنم دارن بندری میرقصن
خلاصه یهوهکی بگم شمام قبضه روح شین ، استراتژی جدیدشون شده
" ندادن تا آزادی"
خلاصه آب دستتون بزارین زمین تیز برین یکی از اون سنگینهاشون رو که تو آستین دارین تست کنید ببینید خبر موثق یا نه ، من فعلا گیر امتحانام نمیتونم ...
آقا زود باشینها تا مشروط نشدم بجنبین!!
شنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۵
ابرانسان
گیتس این روزها 50 ساله است و خبری که هفته گذشته در کناره گیری تدریجی اش از کاردر میکروسافت بخاطر صرف وقت بیشتر در بنیاد ملیندا و گیتس پخش شد من را هم چون دیگران شگفت زده کرد!
راستش دقیقا نمیتوانم بفهمم هدف از این بنیاد چیست ، نمیدانم شاید ما جهان سومی ها انقدر در مشکلات غرق شده ایم که انسانیت را طنزی انتزاعی بیشتر نمی دانیم و کمک به انسانهای دیگر برای ما تعریف نشده است!
فقط نگاهی به ارقام و هزینه های بنیاد بکنید:
کمکی 10 ساله به مبلغ 750 میلیون دلار برای واکسیناسیون کودکان در کشورهای توسعه نیافته.
هزینه 1.5 میلیارد دلار سالانه برای چهار مورد :بهداشت جهانی ، تحصیلات ، کتابخانه های جهانی و .
360 میلیون دلار برای یافتن واکسنی برای ایدز
و ....!
فی الواقع من هیچ درک نمیکنم !
گیتس جایی میگوید:
در جاهایی که مردمش نرم افزار می دزدند ، ما از آنها می خواهیم که نرم افزار ما را هم بدزدند. آنها معتاد شده اند و ما در دهه بعد متوجه خواهیم شد که چگونه جلوی آنها را بگیریم!